ویژگی‌‌های متفاوت برای رسالت‌های متفاوت
علی توکلی و نیلوفر نواری/گروه فرآمد ما تنها نیستیم!!! بله؛ خوشبختانه ما در این دنیا تنها نیستیم و یکی از مسائل مهمی که هر روزه با آن سر و کار داریم، تعامل با دیگران است. این دیگران در ابتدا پدر، مادر و خواهر و برادر احتمالی ما هستند که کم‌کم به تعداد آنها اضافه می‌شود. بعضی از ما از همان کودکی مرتب سرزنش می‌شویم و عده‌ای دیگر مدام مورد تحسین قرار می‌گیریم. چند سالی می‌گذرد که با خلق و خوی اطرافیان آشنا شویم. اینجا زمانی است که وارد یک دنیای تازه می‌شویم.
دنیایی بسیار بزرگ‌تر از محیط خانه که مدرسه نام دارد. مدرسه از یک جهت خیلی خوب است، چون اکثر جمعیت آن را هم‌سن و سال‌های خودمان تشکیل داده‌اند، اما بعد از چند وقت مشکلات شروع می‌شود و بعضی از بچه‌ها روی اعصاب هم راه می‌روند. بعضی‌ها درس خوان و منظم و بعضی دیگر بازیگوش و سر به هوا هستند. بعضی از بچه‌ها مطیع و حرف گوش کن و برخی دیگر لجباز و یکدنده‌اند.
بعضی از بچه‌ها توجه معلمان را زود به خود جلب کرده و مدرسه را برای خودشان محیطی مطبوع و دوست داشتنی می‌سازند. برخی دیگر برعکس، مدام در حال سرزنش شدن هستند.مدرسه تمام می‌شود و به ظاهر راحت می‌شویم. همین مشکلات را با اندکی تغییر در دانشگاه هم داریم. خلاصه عاشق می‌شویم و ازدواج می‌کنیم. به خیال خودمان نیمه گمشده‌مان را یافته‌ایم. زندگی زیبا می‌شود و به قول ترانه‌ای معروف «همه چی آرومه...... من چقد خوشحالم....».
یک عصر بهاری بعد از پشت سر گذاشتن ترافیک سنگین (با فرض زندگی در شهرهای بزرگ) به خانه می‌رسیم. همسر عزیزمان هم چند دقیقه‌ای قبل از ما به خانه رسیده است. او خیلی مهربان و صبور است و رابطه خوبی با او داریم. با هم چای می‌خوریم و از کار و مسائل روزمره با هم حرف می‌زنیم. البته اگر بخواهم درست‌تر بگویم، فقط ما حرف می‌زنیم و او گوش می‌کند. او چیز زیادی نمی‌گوید و ترجیح می‌دهد ظرف‌های مانده صبحانه را شسته و کمی موسیقی گوش کند. حق هم دارد، چون خسته است، ولی ما هم حق داریم. یک روز پر کار و سخت را پشت سر گذاشته‌ایم و دل‌مان می‌خواهد با عزیزترین فرد زندگی‌مان کمی گپ بزنیم و نظر او را هم راجع به بعضی مسائل بدانیم، ولی سکوتش نشان می‌دهد که راضی نیست خیلی گفت‌وگو کند. او را تنها گذاشته و تلویزیون را روشن می‌کنیم. صدای برخورد قطرات باران با پنجره، ما را از روی مبل بلند می‌کند. پشت پنجره می‌رویم و به باران زیبای بهاری نگاه می‌کنیم. قطرات باران با سرعت زیاد از جلوی نور ماشینی که در کوچه ایستاده است، رد می‌شوند. یاد شعر زیبای سهراب می‌افتیم: «زیر باران باید رفت......». با شادی و شعف فراوان به سمت آشپزخانه می‌رویم. همسرمان مشغول شستن ظرف‌های شام است.
با حرارت خاصی به سمتش می‌رویم. او هم لبخندی می‌زند. به او پیشنهاد می‌دهیم که در این هوای عاشقانه کمی قدم بزنیم و یک بستنی بخوریم. در حال تصور لحظه‌های ناب دو نفره هستیم که جواب قاطعانه او ما را به خودمان می‌آورد. آن چنان مصمم «نه» می‌گوید و اینقدر دلیل می‌آورد که با خودمان فکر می‌کنیم که اصلا این چه فکر احمقانه‌ای بود.بعضی وقت‌ها فکر می‌کنیم که چرا این طور شد؟ اصلا چرا ما با هم این قدر تفاوت داریم؟ یادمان می‌آید که او از «ونوس» آمده و ما از «مریخ». ویژگی‌های مریخی‌ها و ونوسی‌ها را از کتب و سایت‌های اینترنتی پیدا می‌کنیم.
یک نکته عجیب!!!
با استناد به نوشته‌ها احتمالا در خلقت ما اشتباهی رخ داده است. چون خیلی از چیزهایی که منتسب به زنان است، اخلاق‌های خود ماست و خیلی چیزهایی که منتسب به مردان است، اخلاق‌های همسرمان. نا امید از کتب مربوطه، آنها را به گوشه‌ای پرت می‌کنیم. صبح در تمام راه به این تفاوت‌ها فکر می‌کنیم. چرا من دوست دارم وقایع روزمره و اتفاقاتی را که برایم می‌افتد، برایش تعریف کنم؛ ولی او تمایلی به گوش دادن ندارد و از خودش هم زیاد حرف نمی‌زند؟ چرا راه رفتن زیر باران و بستنی خوردن و حرف‌های عاشقانه را دوست ندارد و ترجیح می‌دهد، ظرف‌های شام را شسته و زودتر بخوابد؟ در همین فکرها هستیم که به سر کار می‌رسیم. طبق معمول نیم ساعتی دیر رسیده‌ایم و باید بی‌سروصدا از جلوی اتاق مدیر رد شویم تا متوجه تاخیر ما نشود. یکی دیگر از سوال‌های اصلی ما این است که انجام وظیفه مهم است یا به موقع رسیدن به سر کار؟ از من کارِ خوب می‌خواهند یا حضور به موقع؟ برای من به موقع رسیدن کمی سخت است و راستش را بخواهید هر چه تلاش می‌کنم نمی‌توانم، به موقع برسم، ولی بعضی وقت‌ها هم می‌شود که کار را به منزل می‌برم و از وقت شخصی خودم روی آن وقت می‌گذارم، ولی این را مدیر نمی‌بیند و فقط تاخیرهای من در ذهنش ثبت شده است. راجع به مشکلاتی که در خانه با همسرمان داریم با همکارمان گفت‌وگو می‌کنیم. جالب است که او هم شبیه همین مشکلات را دارد. البته با یک تفاوت بزرگ.
او می‌گوید که «باید تفاوت را به رسمیت بشناسیم و از آن در جهت رفع موانع استفاده بهینه کنیم.» سوال بزرگی که در ذهن ما ایجاد می‌شود، این است که به رسمیت شناختن تفاوت یعنی چه و چگونه می‌شود استفاده مطلوب از آن کرد؟ او در پاسخ حرف‌هایی درباره ابعاد وجودی انسان‌ها و تفاوت‌هایی که از بدو تولد با هم داریم، می‌زند. یکی دو ساعتی گفت‌وگوی ما طول می‌کشد و بعضی از حرف‌هایش فکر ما را به خود مشغول می‌کند. یک استکان چای می‌خوریم و چند دقیقه‌ای فکر می‌کنیم. به اتاق مدیر منابع انسانی شرکت می‌رویم. احتمالا او با این همه کتابی که خوانده و این همه دوره‌های روان‌شناسی که شرکت کرده، می‌تواند پاسخ‌گوی سوالات و ابهامات ما باشد.
بعد از احوالپرسی با ایشان، سوالات‌مان را مطرح می‌کنیم. او به جای جواب دادن سوالات ما، یک سوال بزرگ‌تر هم مطرح می‌کند.
-«به نظر تو چگونه تعدادی نیروی انسانی متخصص با این همه تفاوت در کنار هم کار می‌کنند؟»
این سوال واقعا سخت‌تر از همه سوالات قبلی است. دقایقی با هم گفت‌وگو می‌کنیم و او مطالبی راجع به «مدیریت رفتار سازمانی بر مبنای شناخت تفاوت‌ها» به ما می‌گوید. راجع به اینکه انسان‌ها با ویژگی‌‌های متفاوت و برای رسالت‌های متفاوت به دنیا می‌آیند. اینکه باید تفاوت‌ها را به رسمیت شناخت و در برابر آنها رفتار مناسب انجام داد. او درباره نظریات مختلف تیپ‌شناسی با ما صحبت می‌کند؛ راجع به نقاط ضعف و قوت این نظریات و البته اعتبار بین‌المللی آنها. در این بین یکی از این تئوری‌ها نظر ما را جلب می‌کند.
نظریه‌ای که در شرکت‌های برگزیده فورچون ۵۰۰ هم اعتبار ویژه‌ای دارد. به نظر می‌رسد این یکی ابزار مناسب و قابل‌اعتمادی باشد؛ چرا که بهترین شرکت‌های دنیا از آن استفاده می‌کنند.
برای ما توضیح می‌دهد که مدیران کارآمد امروزی همواره در پی شناخت هر چه بیشتر خودشان و مجموعه تحت مدیریت‌شان با چنین ابزارهایی هستند. در چشم‌های ما برقی می‌زند و قرار می‌شود تا از طرف شرکت به یکی از این دوره‌ها معرفی شویم. بالاخره به عنوان مدیر بخش بازاریابی شرکت لازم است تا دانش خودمان را در زمینه شناخت انسان‌ها افزایش دهیم. البته نیاز ما به این گونه علوم فراتر از مسائل کاری است و بیشتر در پی پاسخ سوالاتی هستیم که سال‌ها است، ذهن ما را اشغال کرده است. این موضوع را با مدیر منابع انسانی شرکت درمیان می‌گذاریم که تمایل شخصی هم برای شرکت در این دوره را داریم و حاضریم از جیب خودمان هزینه کلاس را پرداخت کنیم.
مدیر منابع انسانی لبخندی می‌زند و پاسخ جالبی می‌دهد: «نیروی انسانی توانمند آرزوی هر سازمانی است و ما که جزو سازمان‌های پیشرو در حیطه کاری خودمان هستیم، افتخار می‌کنیم که مدیرانی چون تو را از چنین دانشی آگاه کنیم و خوشحال می‌شویم تعارضات رفتاری تو در سازمان و در زندگی شخصی‌ات به حداقل ممکن برسد. چرا که هر چه تو در وضعیت روحی روانی بهتری باشی، نیروی کارآمدتری خواهی بود. ما با کمال میل این هزینه را پرداخت می‌کنیم و هر کاری لازم باشد، انجام می‌دهیم تا تو توانمندتر شوی. چرا که توانمندی تو منجر به توانمندی سازمان خواهد شد.» لبخند پهنای صورت‌مان را می‌پوشاند و آماده می‌شویم تا در دوره «مدیریت رفتار سازمانی بر مبنای شناخت تفاوت‌ها؛ نظریه MBTI» شرکت کنیم.
info@faraamad.com