علی افشار
نسخه جشنواره برای جشنواره
جشنواره فیلم فجر، سال‌هاست که حواسش به خودش نیست.

جشنواره فیلم فجر، سال‌هاست که حواسش به خودش نیست. در حالی که بهترین مدل این جشنواره، در تاریخ خودش نهفته است. دورانی که حضور در جشنواره، به معنای مهر تایید اکران سال بعد بود، هم جشنواره سرپاتر از آنی بود که هست و هم فیلم‌های ایرانی، ربطی به سلیقه سینمادار نداشتند و اتفاقا بیشتر به سلیقه سیاستگذار مرتبط بودند. به عقیده من، جشنواره فیلم فجر زمانی در اوج بود که سیاستگذار و مجری‌اش هدف داشتند و از سالی به مشکل خورد و رو به افول گذاشت که اصلا نقش جریان‌ساز خود در سینمای ایران را حذف‌شده دید. دوران مدیریت سیدمحمد بهشتی و فخرالدین انوار، همه چیز جشنواره، با معنی بود. از چینش فیلم‌ها، تا چینش داوران، تا بخش بین‌المللی‌اش، تا درجه‌بندی‌های بعدش و حتی نقش منتقدان و رسانه‌ها در فضاسازی و جریان‌سازی! گرچه مدیریت معماران سینمای پس از انقلاب، امروز مورد نقد واقع می‌شود (و خود مدیرانش هم قبول دارند که مدیریت گلخانه‌ای مخصوص همان دوران بوده) اما هر آنچه بود، می‌شد ساختار مدیریتی را در آن دوره در سینما و در جشنواره به شکل ملموس و موثر، دید و درباره آن ارزیابی کرد. به عبارتی دیگر، مدیران دهه 60 سینمای ایران، اگر امروز مدیریت سینما (و جشنواره) را در دست بگیرند، شاید مدل دیگری را پیش روی خود قرار دهند اما قطعا می‌توان مدیریت و عملکرد ساختارمند را در عملکرد آنها دید. وضعیت امروز سینما و جشنواره به گونه‌ای است که اصولا تعریفی از مدیریت را در آن نمی‌شود دید. همه چیز به سلیقه مرتبط است و نقش اول همه چیز را «آزمون و خطا» بر عهده گرفته است. این هم که گفته شود سینما را به اهالی‌اش واگذار کرده‌ایم، بیشتر به شانه خالی کردن می‌ماند و آدرس غلط دادن. برای دستیابی به صحت آنچه مطرح کرده‌ام، کافی است تصور کنید جشنواره سی‌ویکم فیلم فجر ، قرار بود در سال 67 برگزار شود. آیا بسیاری از فیلم‌هایی که در این جشنواره تاکنون دیده‌اید، می‌شد از جدول نمایش آن دوره جشنواره سراغ گرفت؟ آیا اصولا این دست فیلم‌ها که برخی‌هایشان بی‌خود و بی‌جهت ساخته شده‌اند، در آن زمان (که اکران وابستگی مستقیم به حضور و البته موفقیت در جشنواره داشت.) می‌توانستند بی‌حساب و کتاب (به شکل فعلی‌ و فاخرش!) تولید شوند؟

دوره بلوغ موج نو دوم سینمای ایران
شهاب شهرزاد


سی‌ویکمین جشنواره فیلم فجر، به باور من، واقعی‌ترین جشنواره سینمایی ایران در تمامِ این سال‌هاست. جشنواره‌ای که ما را به‌درستی با بضاعت سینما ایران؛ بیرون آمده از هزارتویی که از آن تا به امروز گذشته است، رو در رو می‌کند: سینمای محصولِ سال‌های پس از انقلاب اسلامی. در این جشنواره ما، ناگهان با نسلی رو‌به‌روییم که معدل سنی یا میانگین فعالیت حرفه‌ای‌شان، بیش و کم، در همین سه دهه سپری شده از پیروزی انقلاب، رقم خورده است. دغدغه غیبت سینماگرانی چون مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی ... یا حتی از نسل میانه؛ چهره‌هایی چون رخشان بنی‌اعتماد، مجید مجیدی، کمال تبریزی و... برای همه اهالی و علاقه‌مندان سینما ذهن آزار و سوال‌برانگیز است، اما سی و یکمین جشنواره، تن به مخاطره‌ای داده است که شاید پیش از این هرگز رخ نداده بود: جدولِ نمایش فیلم‌ها، به تنهایی قابلیت آن را دارد تا اعتمادبه‌نفس برگزاری یک جشنواره پر طمطراق را که ضمنا عنوان بین‌المللی را یدک می‌کشد، از هر مدیر حرفه‌ای سینما سلب کند. بسیاری از این نام‌ها شناخته‌شده نیستند و نام‌های بزرگ غایب‌اند: گروهی به دلیل تاخیر در آماده سازی فیلم، برخی از سر قهر، برخی دیگر به دلایل طبیعی و پذیرفتنی و چندتایی مثل ناصر تقوایی هم با شعار «ستایش انفعال»! اما غیبت چهره‌های شناخته‌شده و معتبر از نسل قدیم و میانه سینماگران، به هر دلیل که باشد، توانسته ما را با عریانی حقیقت نسل جدیدی از سینماگران کشورمان مواجه سازد و راستش را بخواهید، گاهی وقت‌ها به این نتیجه می‌رسم که هرچند، همه چیز می‌تواند تلخ و نومید به نظر برسد، مقایسه‌ای گذرا، کام آدم را شیرین می‌کند!
پیشتر هم بارها گفته‌ام که سینمای ما در این چند سال، به گونه‌ای خودجوش و درونزاد، موج نو دوم سینمای ایران را از دل نسل تازه‌ای از سینماگران برخیزانده و نشانه‌های این موج همچنان در سی‌ویکمین جشنواره به بلوغ خود نزدیک می‌شود. اگر موج نو سینمای ایران در اواخر دهه چهل و سال‌های آغازین دهه پنجاه مخاطب این سینما را با آثاری از بیضایی، کیمیایی، مهرجویی، تقوایی و دیگران غافلگیر کرد، حالا پس از گذشت سه دهه از انقلاب، سینماگرانی چون اصغر فرهادی، بهرام توکلی، رضا میرکریمی، مازیار میری، هومن سیدی، و چندتایی دیگر در همین جشنواره اخیر - که پس از پایان جشنواره می‌توان یک به یک به آنها پرداخت -، حتی از ابهت نسل میانه بسیار فراتر رفتند و موفق شدند به مختصاتی دست پیدا کنند که در هر دو سو - بازار داخلی سینمای ایران و محافل معتبر سینمای جهان - با تکیه بر آیینگی در برابر فرهنگِ مردمان هم‌روزگار خویش، سیمایی سربلند بسازند. بی‌تعصب، کافی است نخستین تجربه‌های سینمایی مسعود کیمیایی یا مثلا داریوش مهرجویی را با در نظر گرفتن همه مقیاس‌های عیارسنجی تاریخ ساخت، با نخستین تجربه‌های سینمایی این نسلِ نوجو کنار هم بگذارید تا دریابید موج نویی که امروز از آن سخن می‌گوییم، هرچند از گرانی بار نام‌های بزرگ تهی است، اما خیزنده‌تر و روینده‌تر و شتابنده‌تر می‌خروشد!


مخاطب مورد نظر مرخصی است
جلیل اکبری صحت


روز‌های جشنواره فیلم فجر، روز‌های کنکاش اهالی سینما برای دیدن فیلم خوب همواره با یک سوال پاسخ داده می‌شود «مگر انتظاری بیش از این دارید؟»
چرا باید به جایی برسیم که سقف ذهنی مطالبات فرهنگی ما از یک سینمای فرهنگی و نجیب تا این حد پایین بیاید؟
جواب این پرسش از زاویه دید هر کس که سینمای ایران را می‌شناسد می‌تواند متنوع باشد!
می‌توانیم با تکیه بر ناکارآمدی واضح مدیریت سینما روابط علت و معلولی درون سینما را توضیح دهیم و نتیجه بگیریم از این کوزه همین می‌تراود!
می‌توانیم با بهره‌گیری از متد‌‌های علمی تولید و عرضه فیلم- بدون در نظر گرفتن نقش مدیران- ایراد را به کم‌دانشی بدنه سینمای ایران مرتبط بدانیم!
واقعیت سینمای ایران با حقیقت آن فاصله بسیار دارد. حقیقت می‌گوید که ظرفیت سینمای ایران علاوه بر تولید بیش از یکصد فیلم بلند در سال می‌تواند بیش از اینها روی مخاطب تأثیر بگذارد.
واقعیت سینمای ایران، ساخت و عرضه فیلم‌‌هایی است که فاقد اصول اولیه ساخت و عرضه است، بدون آنکه بدانیم یا لحاظ کنیم دانش فعلی مخاطب سینمای ایران را.
مخاطب امروز سینمای ایران- بدبختانه یا خوشبختانه- آخرین آثار سینمای دنیا را - به هر نحو ممکن- می‌بیند! قضاوت می‌کند و از سینمای وطنی مطالبه می‌کند. من خواهش می‌کنم کسانی که زیر برگه وام، کمک، یا ساخت فیلم‌‌های امروز ایران را امضا می‌کنند یک بار دیگر از خودشان بپرسند فارغ از محتوا (که در جای خود درباره آن بحث خواهیم کرد) برای کدام مخاطب ساخته می‌شود.
در نظر داشته باشیم که مخاطب کسی است که اراده می‌کند به خاطر یک هدف از خانه خارج شود پول تاکسی، سینما، احتمالا ناهار یا شام را بدهد تا یک فیلم را تماشا کند. چنین پروسه‌ای یک پروسه امتناعی است. مخاطب پس از تصمیم باید راضی شود! تکرار می‌کنم راضی شدن مخاطب در سینمای ایران به دلیل تجارب ارزشمند سینمای ایران در ۳۰ سال اخیر کمی سخت و کاربر است. سینمای ایران تجربیات درخشان ساخت و عرضه فیلم‌‌‌های بسیاری دارد که علاوه بر جذب مخاطب از سطح روز سینمای دنیا به لحاظ رعایت اصول اولیه سینما دور که نبود گاهی تنه هم می‌زد.
شما به عنوان یک فرد غیرآشنا به اصول سینما هم که شده به تولیدات جدید سینمای ایران که نگاه می‌کنید از اینکه دوربین‌‌های دیجیتال قدرت انعطاف فوق‌العاده‌ای به عوامل فنی داده خوشحال هستید، اما نمی‌توانید بپذیرید که دوربین در هر جای بی‌مورد و بی‌منطق قرار گیرد! این نکته دلیل اصلی افت فیلم‌‌های جشنواره نیست، این یک مثال است که یادآوری کردم تا بدانید فیلمبرداران و تصویربرداران سینمای ایران جزو سرآمدان عرصه سینما هستند.
سینمای ایران هر چند با تحریم و عوارض ناشی از آن دست به گریبان است، اما می‌داند و می‌تواند از دانش و رشته خود بهره کافی ببرد؛ یعنی نمی‌تواند و نباید تجربه‌‌های خود را ندیده بگیرد! مگر آنکه دلیلی داشته باشد. نوگرایی و جوان‌گرایی و میل افراطی مدیران سینما به تولید فیلم اول و توجه به فیلم‌‌های کم‌سابقه بار معنوی و فنی سینما و در نتیجه جشنواره را زیر سوال می‌برد. آنچه واضح است نه تنها بزرگان زنده و در قید حیات سینمای ایران، بلکه آنان که در میانه راه هستند هم- گویا- از گردونه خارج شده‌اند. حذف این دو گروه به هر دلیل که اتفاق افتاده باشد، یک خسارت ملی است برای سینمایی که باید از جیب مخاطبش امرار معاش کند. (منظورم سینمای متکی به گیشه و مردم است.)
اما برای سینمایی که با وام‌‌های متنوع و سفر‌های خارجی به حیات خود ادامه می‌دهد نمی‌توان نسخه‌ای پیچید! فقط می‌تواند تا وقتی که «پول» می‌آید راه خودش را برود! همین!
- بی‌انصافی است اگر از تلاش ستاد جشنواره در برگزاری روتین جشنواره سخن نگوییم. از اینکه زحمات شبانه‌روزی آنان باعث تداوم و حرکت جشنواره امسال است، اما مشکل این است؛ سینمای ایران در تولید فیلم مهم تاثیرگذار، دوست‌‌داشتنی می‌گذرد! پس طبیعتا جشنواره‌ای که همیشه از تولید سینما، تغذیه می‌کند، به لحاظ اکران دچار رنج می‌باشد. رنجش مخاطب از سینما و فیلم‌هایش علامت خطری است که سال‌هاست به صدا درآمده است! اما می‌دانیم که ناف سینمای ایران در عرصه تولید به حمایت دولت و سلیقه مدیران بسته شده است! و این همان مشکل است که پتانسیل بسیار بالای سینمای ایران را در عرصه تولید و جذب مخاطب و حفظ و گسترش هویت خود دچار اعوجاج می‌کند!
درباره سینمای ایران، چنان با سوز و گداز می‌توان نوشت که مثنوی 70 من بشود! اما این مثنوی اگر گوش شنوایی در میان تصمیم‌گیرندگان و بدنه سینما نداشته باشد، راه به جایی نمی‌برد!

تل طلا یا خاکستر ؟!
علیرضا مجمع


دبیر جشنواره به تنها برنامه ثابت سینمایی تلویزیون می‌آید و اول صحبت‌هایش را اینطور آغاز می‌کند: «ما خوشحالیم که اصحاب محترم رسانه فقط کیفیت پذیرایی و ندادن چای را ایراد عمده جشنواره دانسته‌اند. خدا را شکر‍» اشاره دبیر به پخش آیتمی در همین برنامه در شب قبلش بود که اعتراض بعضی‌ها را به کیفیت پذیرایی طرح کرده بود. این شکل برخورد با کسانی که احتمالا آقای دبیر به آنها نیاز دارد و نه برعکس کمی-یا شاید هم بیشتر از کمی- نا مناسب است. آقای دبیر کمی کوتاه بیایید. شما امسال هستید و سال بعد می‌روید در جای دیگری مثل سازمان گوشت یا گمرک یا آتش‌نشانی مشغول می‌شوید. ما می‌مانیم و تلی که شما- نوعی عرض می‌کنم!- برایمان گذاشته‌اید. حالا زیر این تل، طلا باشد یا خاکستر نصیب و قسمت ماست بهتر است پس بهتر است کمی صبورانه بیاندیشید به رفتارتان.
***
در همان برنامه تلویزیونی اتفاقات عجیب و غریبی می‌افتد. یکیش اینکه هر فیلمسازی که روی صندلی این برنامه می‌نشیند، وقتی از او سوال می‌شود برخورد تماشاگران با فیلم شما چطور بود، با ژستی راضی از خود و شاهکارش می‌گوید: «تا جایی که من دیدم، بازخوردها خوب بود. هرکسی از سالن بیرون آمد، از فیلم راضی بود.» و این نکته را هم اگر رویشان می‌شد جلوی دوربین تلویزیون می‌گفتند که فقط مانده بود تماشاگران بغلشان کنند و سرتاپایشان را طلا بگیرند برای شاهکارشان. این نوع برخورد نه اینکه از یکی دو نفر صادر شده باشد، تا جایی که من دیدم همه فیلمسازان این جملات داخل گیومه را ترجیع بند حرف‌هایشان کرده بودند.
***
با نمک ماجرا این است که در همین برنامه در گزارش‌هایی که پخش شد،چه گزارش از سینماهای مردمی و چه گزارش‌هایی از همان به اصطلاح کاخ جشنواره درباره همان فیلم‌هایی که کارگردانانشان ادعا داشتند که بازخوردهای مثبت بیشتر از واکنش‌های منفی بود، مردمی که از سینما خارج می‌شدند اکثرا فیلم‌ها را به انتقاد می‌گرفتند و معلوم نبود واکنش‌های مثبتی که کارگردان‌ها ذکر کردند از کجا به ایشان رسیده بود. احیانا توهم‌زدگی در کارگردانان ما بیشتر از هر زمان دیگری رخ نموده است. اینکه هر کاری ما کرده‌ایم حکم طلا دارد و باید از ما ممنون باشید که اینچنین پول و وقت شما را
دور ریخته‌ایم.