بختک مهندسی!
یاسر جلالی
دانش‌آموخته کارشناسی ارشد جامعه‌شناسی (دانشگاه تهران) و فارغ‌التحصیل کارشناسی مهندسی صنایع
وقتی در سال‌های دبیرستان مجذوب «مهندسی» و ساخته‌های دست بشر شدم، رفتم سراغ آکادمی برای یافتن پاسخ سوالاتم. کم کم سوالات خالصانه دوران نوجوانی تبدیل شد به درگیر شدن با چیزی که آن را «جهان‌بینی مهندسانه» می‌نامم و این ایده که مهندسی جمع جبری قدرت‌های خلاقه بشری است!
«مهندسی» در آن سال‌ها چیزی بود که با آن می‌شد جهان را ساخت و انگار که ریشه همه مشکلات در حاکم نشدن چنین دیدگاهی بر ذهن افراد بود!
کم‌کم اما، در دوران تحصیل کارشناسی، این دیدگاه در ذهنم ترک برداشت. نقدهای غیرمهندسان نسبت به دیدگاه مهندسی‌محور را خواندم، مثل نقدی که اقتصاددانان به خودروسازان داشتند و معتقد بودند که کار دست مهندسان افتاده و اگر اساسا از خارج ماشین وارد می‌کردیم از نظر اقتصادی کاملا به‌صرفه‌تر بود. برای من که واقعا این استدلال عجیب بود! در کلاس‌های درس مهندسی صنایع، کارخانه «ایران خودرو» و سیستم‌های پیشرفته مهندسی و مدیریتش را مثال می‌زدند، آن وقت برخی محصولات همین کارخانه ایراد‌های بسیار داشت. این چه جور مهندسی‌ای بود؟ اینگونه بود که این نوع مهندسی «علوم طبیعی» از چشم من افتاد و رفتم به سمت «جامعه شناسی». تصورم این بود که علوم انسانی، بر خلاف مهندسی، جهان انسان‌ها را پیچیده فرض می‌کند. سال‌ها گذشت اما انگار در اعماق ذهنم همچنان مهندسی حاکم بود. مدام در پی ارائه مدل‌های مشخص و شسته‌‌ورفته بودم. خلاصه انگار جامعه‌شناسی فقط ابزارهای تازه‌ای در اختیار دیدگاه مهندسی قرار داده بود! کم‌کم فهمیدم که در فضای علوم انسانی هم نوعی دیدگاه مهندسی وجود دارد که همواره فقط قصد دارد مرتب کند، هزینه‌ها را کم کند و بهینه‌سازی کند!
اکنون با دوره کردن همه این سال‌ها، متوجه می‌شوم که این «بختک مهندسی» وقتی ذهن و روح آدمیزاد را تسخیر کرد، رهایی از آن دشوار است، چه علوم انسانی را بهانه کند و چه علوم طبیعی را. این دیدگاه فقط می‌خواهد مدام دخالت کند و زمانی آرام می‌گیرد که جهان را به آن بسپارند تا بالا و پایینش کند؛ شاید چیزی مثل صحنه معروف آن فیلم چاپلین که بادکنکی به شکل کره زمین را به بازی گرفته بود...