سفر من
حسین توحیدی
دانش‌آموخته کارشناسی ارشد مدیریت (دانشگاه تهران) و کارشناسی مهندسی مکانیک (دانشگاه شریف)
من یک سمپادی بودم و در نظر من فقط مراکز سمپاد مدرسه بودند؛ این یعنی اینکه خیلی از بقیه مدارس شهرمان چیزی نمی‏دانستم. در مدرسه ما معمولا همه ریاضی می‏خواندند. در دوره ما تنها 5 نفر به رشته تجربی رفتند تا پزشک شوند. علوم انسانی که گویا اصلا خواهانی نداشت و من فی‏الواقع در آن دوران هیچ شناختی از این رشته نداشتم. در یک چنین جَوی بود که به‌رغم علاقه مادرم و پدربزرگم به پزشک شدنِ من، به دلیل اینکه خودم دوستش نداشتم، ریاضی خواندم و با یک رتبه سه رقمی و راهنمایی‏های سال بالایی‏های مدرسه‏مان که سال پیش به دانشگاه‌های شریف و تهران راه یافته بودند به دانشگاه شریف آمدم و مهندسی خواندم. سال اول که دروس پایه بود و به نوعی ادامه دبیرستان. سال دوم و سوم بود که دروس اصلی شروع شدند و کم‏کم احساس کردم بین این چیزهایی که می‏خوانم با ندای درونی‏ام همخوانی چندانی نمی‏یابم؛ یعنی اصلا آرمان‏های من طراحی برج و راکتور و پالایشگاه و اینها نبوده؛ اینکه چه بود را شاید نمی‏دانستم اما می‏دانستم که اینها نیستند.
در دوران دانشگاه، بیش از کلاس‏های درس، به همایش‏ها و سخنرانی‏ها علاقه داشتم. در یکی از همین جلساتِ سخنرانی در سالن کهربای دانشکده برق بود که دکتر نیلی به معرفی رشته‌های اقتصاد و مدیریت پرداختند و کلمه‏ای را به کار بردند که برای من تبدیل به یک کلیدواژه شد: «هرم ارزشی علوم». این را آدم بشنود و در درونش میل به تاثیرگذاری هم قوی باشد، خُب معلوم است که فیلش یاد هندوستان می‏کند و مترصد فرصتی می‏شود تا بار سفر ببندد. این شد که مدیریت را برای ادامه تحصیل انتخاب کردم. در دوران ارشد اشتیاق به درس و کلاس از همان نوعی که در مدرسه داشتم، دوباره به سراغم آمده بود و درس‏ها را به‌ویژه از نوع رفتار سازمانی، مدیریت منابع انسانی، تحلیل محیط و مدیریت تحول را به جای خواندن، خوردم.
اما، در نهایت به این رسیدم که آن، «طراحی فرآیند» بود و این، «فرآیند طراحی» و در یک نقطه مشترک: هر دو تنها یک‏سری فن را به من آموخته بودند. آن، فن کار کردن با مواد و این دیگری، فن تعامل با آدم‏ها و مفهومی به نام سازمان و این در حالی بوده که من دریافتم که در پی دانش و حکمت بوده‏ام و نه مهارت؛ بنابراین گویی این سفر بدین‌جا ختم نخواهد شد و فیل من از هندوستانِ مدیریت هم گذر خواهد کرد. اکنون فیلبان در پی آن است تا مقصد را بیابد. فلسفه، جامعه‏شناسی، اقتصاد، یا چیزی دیگر.