فوتبال، خون تازه می‌خواهد - ۴ آبان ۹۱
عکس: حمید جانی‌پور
علی عالی
فوتبال ایران اسیر سرگردانی عجیبی شده است، دیدگاهی که بخواهد در فوتبال ایران به «تولید» بپردازد، وجود ندارد و برای همین مدیریت این مجموعه به ورطه «روزمرگی» افتاده است. ایران توانسته کره را در تهران شکست دهد، شکستی که برای مدیران فوتبال ایران بهترین اتفاق ممکن بود، چون گفته می‌شد، قرار بود آنها در صورت شکست در این دیدار، از فوتبال ایران خداحافظی کنند. مدیران ورزشی اینگونه‌اند، وابسته به نتایج، وابسته به اتفاقات، وابسته به شرایط و برای همین سرنوشت صندلی آنها با سرنوشت نتایج گره می‌خورد. اگر درد فوتبال ایران در این روزها «عدم ثبات مدیریت» مدیران حوزه ورزش است، علی کفاشیان از این قاعده مستثناست. او چهار سال در صندلیش محکم نشست و البته «وابسته» ماند. حالا هم محکم نشسته چون اساسنامه فدراسیون فوتبال این قدرت را به او می‌دهد تا آنگونه که می‌خواهد مدیریت کند. هرچند تصویری که کفاشیان از خودش به‌جای گذاشته این است که «حتی یک لیوان آب هم دست من نبود»، این یعنی او مدیر مستقلی نیست. انتقاد کردن «آسان‌ترین» شغل دنیاست، می‌خواهد علی کفاشیان باشد یا کارلوس کی‌روش؛ می‌خواهد سیستم فدراسیون فوتبال باشد یا سیستم تیم ملی؛ می‌خواهد نقایص سیستماتیک باشد یا نقایص فنی؛ اما هرچه هست «انتقاد» باید شفاف باشد، بر اساس «تحلیل» و «اطلاعات» درست، باید به دور از حب و بغض باشد و مستقیم برود سر اصل مطلب. برای همین، آنها که از گذشته می‌نوشتند باید همچنان بنویسند و باید این حق را برای نگارنده قائل بود تا در همان چارچوب بنویسد.

شاید کفاشیان وقت ندارد به اطرافش نگاه کند
وقتی می‌خواهیم با علی کفاشیان بحث جدی کنیم، او از پشت میز بزرگش بلند می‌شود و خودش را به میز عسلی دفترش می‌رساند که دور آن جمع شده‌ بودیم. او بحث درباره تشکیلات فوتبال را دوست دارد، ما انتقاد می‌کنیم و او گوش می‌کند اما از فردای همان روز هیچ اتفاق جدیدی نمی‌افتد. انگار هیچ توجهی به حرف‌های ما نشده است. آیا کفاشیان فقط شنونده خوبی است! فوتبال ایران بیمار است، اگر سیستم واحدی بر اقتصاد وجود ندارد، در فوتبال هم همین اتفاق افتاده است. اگر اقتصاد ایران به نفت وابسته شده، فوتبال ایران هم همین وابستگی دولتی را که ناشی از اقتصاد نفتی است تجربه می‌کند و برای همین اگر امروز اقتصاد دچار مشکل شده و می‌لنگد و آن را می‌توان در جامعه و قشرهای مختلف دید، فوتبال هم اسیر همین مشکل «لنگیدن» در خانواده پرجمعیتش است و مناسبت‌ها، جایگاه‌ها و مسوولیت‌ها دچار بحران هویت شده است. علی کفاشیان با چه دیدگاهی به فوتبال آمده است؟
نخند، جدی باش!
در بحث‌های جدی ناگهان می‌خندد و مسیر را به همان سمت که می‌خواهد هدایت می‌کند، اما آیا این خنده‌ها خروجی هم داشته است؟ خنده‌ها برای فوتبال ایران نوعی وابستگی را به ارمغان آورده است، نوعی امتیازدهی، به‌شکلی وابستگی و اینکه فوتبال باید تعامل یک طرفه‌ای را لحاظ کند. علی کفاشیان جدی می‌تواند برای فوتبال ایران پرستیژ ایجاد کند، نمایی از فدراسیون قدرتمند. فدراسیون صفایی و دادکان مدیون نخندیدن‌ها بود و گفتمان آن روز فوتبال ایران را دستوری کرده بود. هرچند آن گفتمان مدیون انتصاب رییس و هیات‌رییسه بود، اما چه کسی می‌تواند ادعا کند که این فدراسیون هم محصول انتخاب است؟ یقینا رییس قدرتمند می‌تواند مجموعه‌ای همسو بسازد، موضوعی که در فدراسیون فوتبال مشهود نبود. برکت خیلی وقت است که از فدراسیون علی کفاشیان رفته است، فدراسیونی که تا همین یک سال پیش هر اشتباهش به نام دیگران نوشته می‌شد و هیچ کس حاضر نبود آن را به کفاشیان نسبت دهد! علی کفاشیان دوره جدید فدراسیون را با یک دروغ مصلحتی آغاز کرد. نتوانست به وزارت ورزش «نه» بگوید، برای همین با آنها روراست نبود. او با دور زدن وزارت، روی صندلی ریاست ماندگار شد و دیگر کفاشیان گذشته نشد! دیگر حرفش مثل قبل شیرین نبود و حتی شوخی‌هایش دیگر کسی را به خنده نینداخت. و دیگر کسی اشتباهاتش را نبخشید و فراموش نشد.
ساختار، کفایت، مشکلات
فدراسیون فوتبال ساختار ندارد، فدراسیون فوتبال تشکیلات ندارد، فدراسیون فوتبال برنامه ندارد. اینها همه مشکلات فدراسیون فوتبال است اما این فدراسیون به‌دنبال همه آنهاست. اینکه فدراسیون فوتبال سلیقه‌ای اداره می‌شود بزرگترین معضل فوتبال ماست. تصمیم‌گیری‌ها در فدراسیون فوتبال چارچوبی ندارد و اولین قدم فدراسیون باید تشکیلاتی نمودن این فرآیند باشد. تصمیمات در فوتبال بر اساس لابی است نه فکر. کفاشیان باید مخالف این روند باشد. علی کفاشیان در مصاحبه آخرش، حرف جالبی می‌زند که نشان می‌دهد تا چه حد به خودش امیدوار است: «همین شما رسانه‌ها، وقتی من از فوتبال بروم دوباره به یاد من می‌افتید و بزرگم می‌کنید. مثل صفایی‌فراهانی یا محمد دادکان. آن روز، روز خوشحالی من است.» کفاشیان در این خیال غرق شده است؛ اینکه او تبدیل به بت برای مردمان اسطوره‌پسند فوتبال ایران خواهد شد، غافل از اینکه همین ذهن فراموشکار ایرانی، برخی چهره‌ها را هرگز از یاد نخواهد برد.
روزی که تیم ملی از جام جهانی 2010 حذف شد، چه اتفاقی افتاد؟ وقتی تیم‌های پایه حذف شدند چه شد؟ وقتی تیم المپیک حذف شد کسی توبیخ شد؟ روزی که تبانی در فوتسال مسجل شد، هیچ اتفاقی در کمیته فوتسال افتاد؟ همین شکست لبنان چه؟! معذرت خواستید؟
آنهایی که «خندیدند»، آنها که مردم را جدی نگرفتند و ارزشی برای احساس و عواطفشان قائل نشدند مطمئنا در حافظه تاریخی جامعه خواهند ماند. با تحقیر غرور ایرانیان چه باید کرد؟ کفاشیان فهمیده جلب رضایت عوام راحت‌تر از خواص است و می‌توان رضایت عوام را جلب کرد، ولی جلب رضایت خواص تک‌تک و دشوار است و برای همین مدیریت عوام گرایانه را سرلوحه کار قرار داد. با و خندیدن، با مدیریت روزمره، با سکوت‌های مرموز و اینگونه تصور خیالی است اگر کفاشیان فکر کند یکی خواهد شد مثل صفایی‌فراهانی یا «دکتر محمد دادکان»؛ تاریخ درباره او مثل مدیریت «داریوش مصطفوی» قضاوت خواهد کرد، مدیریتی کوچک و فاقد برنامه‌ریزی و سرمایه، مدیریتی بر پایه شعار و مصاحبه و این گونه ثابت خواهد شد که حال و روز روزهای آینده او همانند داریوش مصطفوی خواهد بود؛ وجه مشترک این دو تبعیت از بالادستی‌ها بود، وابستگی صرف و برای همین فوتبال در این دوران‌ها پیشرفت قابل دفاعی نداشت...
هیچ‌کس فدراسیون را جدی نمی‌گیرد
امروز هر مقام و مرجعی به خود اجازه می‌دهد تا درباره فدراسیون اظهارنظر کند، آن را نکوهش کند و حتی به تشکیلاتش توهین کند. امروز فدراسیون فوتبال کوچک است، چون خودش را دست‌کم می‌گیرد. نگاه فدراسیون فوتبال به خودش از پایین به بالاست، درحالی که فدراسیون فوتبال باید از بالا به همه‌چیز نگاه کند و حتی وزارت ورزش را مطابق میل خودش تنظیم کند. همین نگاه کوچک به خود است که شخصیت فدراسیون را کوچک کرده و برای همین در قراردادها «مظلومانه» حضور دارد و در برخوردها ضعیف عمل می‌کند. اگر فدراسیون برای خودش شأن لازم قائل باشد، ارزش خودش را بداند، آنگاه قراردادهای بزرگ می‌بندد، برخوردهای قاطع می‌کند، اسپانسرهای بزرگ سرازیر می‌شوند و بسیاری از مشکلات حل می‌شود. امروز دسترسی فدراسیون به خارج از مرزهای ایران بسیار کم شده است، ما با فوتبال روز دنیا دوشادوش نیستیم، در جلسات نقش‌آفرین نیستیم. خنده‌دار است! اما اوج هنر فدراسیون فوتبال چند ایمیلی است که کمیته روابط بین‌الملل روزانه می‌فرستد. این نگاه، فدراسیون را «خرد» نگاه داشته است و کفاشیان تلاشی نمی‌کند.
چرا در کمیته بازاریابی خانه‌تکانی نمی‌کنید؟
فدراسیون فوتبال از بدو تشکیل از «کمبود مالی» می‌نالید. «فدراسیون پول ندارد» فاکتور همه اقداماتی بود که فدراسیون فوتبال می‌خواست انجام دهد، اما موفق به انجامش نشد!
کمیته بازاریابی فدراسیون فوتبال چه عملکردی داشته است؟ پول از طریق حق پخش تلویزیونی و تبلیغات دور زمین، به فدراسیون تزریق می‌شود، اما عجیب است که کمیته بازاریابی نقشی در آن نداشت. در بحث اسپانسر هم این کمیته نتوانست نقش پررنگی ایفا کند. کمیته بازاریابی این روزها با مدیریت خود کفاشیان اداره می‌شود، آیا تابه حال توانسته یک ریال پول به فدراسیون تزریق کند؟ ماجرای حق پخش تلویزیونی چرا حل نمی‌شود؟ فوتبال چرا درآمدزا نیست؟ فوتبال را همیشه تفکرات و ایده‌ها پیش برده‌اند؛ مدیرانی که به امید پیشرفت، نشستند و «برنامه» نوشتند، دیالوگ‌های تازه ساختند و فضایی بزرگ‌تر را برای فوتبال به وجود آوردند تا ثروت و قدرت را به فوتبال هدیه دهند.
علی کفاشیان کدام بازی ایرانی را از نزدیک دیده و چقدر به دیدن فوتبال داخلی عشق می‌ورزد؟ آیا او اصلا بازی‌های فوتبال خارجی و روز دنیا را می‌بیند؟ هیچ‌وقت عاشق حرکات بازیکنی شده است؟ دلش پای هیچ تیمی گیر کرده است؟ اصلا او فوتبال را دوست دارد؟ مطمئنیم پاسخ‌ها منفی است. از حرف‌ها، مصاحبه و این خنده‌ها، چنین برنمی‌آید. شاید آنچه امروز در فوتبال ایران می‌بینیم جلوه‌هایی از همین بی‌علاقه‌گی است! قبول ندارید؟ با قدرت این جمله را می‌نویسیم که «کفاشیان عاشق فوتبال نیست..» دوباره هم تکرار می‌کنیم «علی کفاشیان عاشق فوتبال نیست»، اگر عاشق فوتبال بود، با یک توصیه «علی دایی» را سرمربی تیم ملی نمی‌کرد، با یک فشار «علی دایی» را برکنار نمی‌کرد. اگر عاشق فوتبال بود، باید برای آوردن پول به فوتبال همه کار می‌کرد. حالا که وزارت، پولی به حساب فدراسیون نمی‌ریزد و این، سقوط فوتبال را در پی دارد، باید فکری کند، ایده‌ای بدهد تا پول به فوتبال تزریق شود، نه اینکه تمام فکر و ذکر رییس فدراسیون این باشد که این ۹ ماه از عمر دولت بگذرد و با وزیر بعدی، همه‌چیز درست می‌شود. با این تفکر چه به سر فوتبال خواهد آمد؟ اگر کفاشیان عاشق فوتبال باشد، باید لحاف و تشکش را بردارد و مقابل در صداوسیما دراز بکشد و حق فوتبال را از مدیران صداوسیما بگیرد، نه اینکه هشت هفته بگذرد و او فقط به این اتفاقات بخندد.
مطمئنا عاشق فوتبال نیست که با یک تلفن عقب‌نشینی می‌کند و دوربین‌ها را به ورزشگاه‌ها راه می‌دهد. او باید جلوی در ورودی صداوسیما می‌خوابید، از حق فوتبال دفاع می‌کرد، اما مثل همیشه همه‌چیز را به تقدیر سپرد تا شاید روزی اتفاق جدیدی بیفتد... (اگر امروز فاصله‌ای بین او و دوستان رسانه‌ای است، به خاطر همین تفکرات است).