هیچگاه برای جبران دیر نیست - ۱۹ بهمن ۹۱
فرزاد حسنی
مجری
دیشب بود که برای اینکه بتوانم با دنیای‌اقتصاد درباره «تنها دو بار زندگی می‌کنیم.» حرف بزنم، برای بار چندم این فیلم را دیدم و فکر کردم به داستان زندگی سیامک، قهرمان داستان در مرز جوانی و میانسالی (39 ساله) که اخراجی از دانشکده پزشکی به دلایل نامعلوم است، پس از ضربه خوردن در تمام مسیرهای زندگی، تصمیم به انجام کارهای نکرده در گذشته و انتقام از مسببان ناکامی‌های آن و سپس خودکشی پس از یک هفته و مصادف با روز تولدش می‌گیرد که با قرار گرفتن دختری که کوله‌اش را در مینی‌بوس او جا گذاشته مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند. درواقع ما با داستان یک اشتباه و تغییر مسیر زندگی به خاطر آن روبه‌رو هستیم: راهی که رفته‌ایم و پشیمان از کرده‌ها و نکرده‌ها و با حس انتقام به دلیل مسببّان بدبیاری‌ها. موضوع مردن و دوباره زنده‌شدن سیامک چیزی است که در ذهن من منطقی نیست و به نظرم او در قبر خوابید تا مردن را تجسم کند و از آن پس تصمیم گرفت به مانند یک مرده همه چیز این دنیا برایش بی‌ارزش شود تا هر کار که می‌خواسته انجام دهد، ریشش را می‌تراشد و لباس نو می‌پوشد و همه پول‌هایش را برای خرید یک ساز- که آن را هم در جریان فیلم خراب می‌کند- صرف می‌کند؛ نماد‌های بحران روحی و گذشتن از دنیا. او می‌خواهد در سالروز تولدش خودکشی کند، برای اینکه رُند باشد! و در تصمیمش پای احساس و عواطف دنیوی را باز نمی‌کند. این پیش می‌رود تا او به سراغ کارهایش می‌رود و در ابتدا مردی را پیدا می‌کند که حکم اخراجش را امضا کرده و می‌خواهد او را بکشد و اسامی افراد دخیل دیگر در این کار را از او بگیرد، اما آن مرد خود غرق در مشکلات زندگی و ناراضی از کرده‌ها و زیر فشار سنگین نارضایتی بچه‌های خود است و از سیامک سیرتر از این جهان! و در حالی که سیامک نمی‌تواند او را بکشد، خود تفنگ را به دست می‌گیرد و خودکشی می‌کند. چقدر مردمان این دنیا از آن به تنگ آمده‌اند!
پیام اصلی فیلم در دیر نبودن است، هیچ‌گاه برای جبران دیر نیست و در کنار آن اما باید دید راه‌هایی را که خداوند سر راه می‌گذارد تا ناجی زندگی باشد. باید دید راه جبران زندگی در درست زندگی کردن است، نه در انتقام و انجام همان ناکرده‌ها، که زندگی خود راه‌های جدیدی پیش‌رو می‌گذارد و درمان دردهای فروخورده و ناگفته را میسر می‌کند. شاید هدف از نامگذاری فیلم بدون توجه به مضمون فیلم باشد، که بله، واقعا هم دو بار زندگی می‌کنیم: این دنیا و دنیای دیگر و البته می‌تواند به مضمون فیلم هم مرتبط باشد که: در زندگی این دنیا، یک بار از مادر متولد می‌شویم و یک بار هم با فهمیدن معنا و روش زندگی به حقیقت می‌رسیم و در اصل زندگی جدیدی را شروع می‌کنیم. هر دو درست است و دومی عمیق‌تر.
در ساخت فیلم نمی‌توانم برگرفتن نکاتی از دیگر فیلم‌ها را نادیده بگیرم: موضوع اصلی فیلم شاید برداشتی آزاد از فیلم فرانسوی «Angela»- و فیلم‌های مشابه- باشد که در آن مردی در آستانه خودکشی با زنی به ظاهر فرشته مواجه می‌شود که به او راه زندگی می‌آموزد و سپس ناپدید می‌شود. شیوه روایت و حتی موسیقی زمینه نیز مرا به یاد آثار ارزشمند «Inarito» با فیلم‌هایی چون «21 grams» و
«Babel» می‌انداخت و محتوای فیلم نیز شباهت زیادی با آثار او داشته است که در آن به اشتباهات انسانی تکیه می‌شود. همچنین از نقش داستان «شازده کوچولو» در ایده این گفت‌وگوها نمی‌توان گذشت. دیدن این فیلم به علاقه‌مندان به کارهای خاص، هنری، معناگرا و درون‌گرا توصیه می‌شود.