مادران باسواد، پدران زحمتکش
یاسر میرزایی
دبیر گروه اندیشه دنیای‌اقتصاد
مشاهده ساده است: درصد دختران دانشگاه بالا است. این بالا بودن خصوصا وقتی توی چشم است که رقم آن را با مثلا ۳۰ سال پیش مقایسه می‌کنیم و توجه می‌کنیم که در این کشور خانواده همچنان نهادی پرقوت است و زنان نقشی بی‌بدیل در سامان این نهاد دارند. حال می‌توان از خود پرسید که چرا چنین است؟ و در ادامه پرسید حال که چنین است چه خواهد شد؟
من دسترسی خاصی به تحقیقات جامعه‌شناسانه ندارم و معتقدم هر ادعایی در مورد جامعه قطعا نیازمند تحقیقاتی تخصصی است، اما مثل هر انسان دیگری که در این جامعه زیست می‌کند، دسترسی بلاواسطه‌ای به وضعیت جامعه‌ام دارم. این دسترسی بلاواسطه را شهود شخصی می‌خوانم و فکر می‌کنم از معرفت برآمده از آن اگر با اندکی تامل و منطق همراه باشد، نه به عنوان حقیقتی آماری اما به عنوان روشن‌‌کننده فضای سوال مورد تحقیق می‌توان سود جست.
اگر نگاه اقتصادی بر تحلیل‌های شما حاکم باشد، در برابر این سوال پاسخی حاضر و آماده دارید. چرا زنان دانشجو بیشترند؟ اگر فرض‌های عجیب و غریب در مورد توان هوشی و پشتکار زنان و مردان ایرانی نداشته باشیم، خواهیم گفت چون تحصیلات عالی برای مردان نمی‌صرفد و از قضا برای زنان می‌صرفد. تا اینجا ما تقریبا هیچ نگفته‌ایم جز اینکه مشاهده‌مان را یک صورت‌بندی اقتصادی کرده‌ایم. سوال دقیق‌تر این خواهد بود که چرا تحصیلات عالی برای زنان می‌صرفد و برای مردان خیر! باز هم پاسخ یک اقتصاددان این است که اگر موانع اداری-جنسیتی خاصی برای تحصیلات عالی وجود ندارد (که ندارد)، لابد ترجیحات ذهنی زنان و مردان ایرانی چنان است که سبب شده تقاضا برای تحصیلات عالی در میان زنان بالا و در میان مردان پایین باشد.
حال می‌توان سوال را باز هم دقیق‌تر کرد: چرا زنان تحصیلات عالی را ترجیح می‌دهند، اما مردان نمی‌دهند؟ برای پاسخ به این سوال باید دید زنان تحصیلات را به چه چیز ترجیح داده‌اند و مردان چه چیزی را به تحصیلات ترجیح داده‌اند. این دقیقا نقطه‌ای است که پیش رفتن در آن برای تحلیل بیشتر نیازمند تحقیقات آماری و جامعه‌شناختی است، اما می‌توانیم با همین اطلاعات اندک برآمده از شهود و برخی آمارهای موجود، فرضی را آزمون کنیم.
شهود شخصی من می‌گوید تحصیلات عالی برای زنان مسیری برای رفتن به سمت اشتغال نیست. زنان تحصیلات عالی را به دلایلی جز افزایش حضور در فضای شغلی کشور ترجیح می‌دهند. به این فرض باید این نکته را نیز اضافه کرد که زنان در صورت عدم ترجیح تحصیلات عالی، تقریبا گزینه دیگری برای مشغولیت ندارند. چه آماری می‌تواند این فرض را تایید کند؟ نرخ مشارکت اقتصادی زنان (زنانی که تقاضای کار دارند) بسیار پایین است و نرخ بیکاری زنان جوان (یعنی درصدی از میان همین زنانی که تقاضای کار دارند) بالای ۴۰ درصد است. این یعنی خواست تحصیلات عالی زنان تقریبا ربطی به خواست اشتغال ندارد.
از طرف دیگر تحصیلات عالی برای مردان هم مسیری برای رفتن به سمت اشتغال نیست. باز هم شهود شخصی من از تحصیل در یک دانشگاه مهندسی می‌گوید تحصیلات عالی در ایران هماهنگی خوبی با مهارت‌های لازم برای شغل‌یابی ندارد. از طرف دیگر وضعیت مدرک‌گرایی که اساسا وضعیتی دولت‌محور است، با توسعه اقتصاد بخش خصوصی و همچنین کم‌شدن توان مالی دولت در حال زوال است. این یعنی تحصیلات عالی نمی‌تواند آن‌قدرها به وضعیت اشتغال شما کمک کند. این را بگذارید کنار فرض دیگری که می‌گوید اشتغال یکی از ترجیحات اصلی مردان ایرانی است. پس مردان تحصیلات عالی ندارند چون مسیر یافتن شغل بدون کسب تحصیلات اقتصادی‌تر است. این فرض برآمده از شهود را نیز می‌توان با آمار بیکاری مردان جوان تحصیلکرده و همچنین توزیع اشتغال بر اساس میزان سواد در کشور سنجید؛ اولی نرخ بالایی دارد و دومی به سمت سوادهای کمتر از دانشگاه انحراف دارد.
زندگی در جامعه در حال مدرن شدن جذابیت‌های خاص خودش را دارد. در حالی که به علت ماشینی‌ شدن همه امور خانه، نقش سنتی خانه‌داری زنان کمرنگ‌تر و کمرنگ‌تر می‌شود؛ در حالی که نهاد خانواده در ایران همچنان قدرتمند عمل می‌کند و مردان و زنان مهم‌ترین نقششان در جامعه را مرد و زن خانواده تعریف می‌کنند؛ در حالی که سواد امری آبروآور تلقی می‌شود؛ جامعه ایرانی به سمت و سویی می‌رود که در آن، زنان بار علم و فرهنگ را به دوش می‌کشند و مردان درآمدزایی می‌کنند. پرده بعدی چه خواهد بود؟ اینجا دیگر شهود کاری از پیش نمی‌برد.