وقتی که چاره، می‌شود حذف دختران<br>
زهرا عنایتی
رتبه ۵۰۰۰ برای رشته ریاضی یعنی خیالت راحت؛ یعنی منوی انتخاب رشته باز است و کافی است انگشت اشاره‌ات را بگردانی روی اسم‌ها. یک سالاد خوش آب و رنگ از مهندسی فلان تا علوم بهمان؛ یعنی اگر شب اعلام نتیجه‌ها با چشم‌های پف کرده جلوی لپ تاپت ولو باشی دیدن این عدد مثل یک لالایی خوب دعوتت می‌کند به یک خواب با خیال راحت. فاطمه هم آن سال با همین حس و حال خوب برای خودش یک نوشابه باز کرد و خودش را دعوت کرد به یک جشن یک نفره و تا می‌توانست خستگی را از تن بیرون کرد. خیالش راحت بود که خیال خانواده هم آسوده است و یک ضرب یکی از همین دانشگاه‌های تهران قبول است و نگرانی خوابگاهی شدن و هی برو و هی بیا ندارد. توقع زیادی هم نداشت و مطمئن بود قبولی در علوم پایه برای این رتبه یعنی آب خوردن. حالا ۵ سال از آن روزها می‌گذرد، علوم پایه هم می‌خواند، دانشگاه تهران، اما این نتیجه آن سال و آن روزها و آن آب خوردن نیست. مهر ۸۶ اولین ترکش‌های ۶۰ به ۴۰ به او هم اصابت کرد. این قصه، قصه بچه‌های ریاضی نبود. تجربی‌ها هم همان سال بود که کاملا نامحسوس برای پزشکی شدند ۵۰-۵۰.
تا همین 5 سال پیش وقتی گوی سبقت به دست دختران افتاد و سال به سال در کل کل با پسران کنکوری درصد قبولیشان را به رخ می‌کشیدند و از همه طرف برایشان آفرین‌ها فرستاده می‌شد، کسی به فکرش هم نمی‌رسید روزی برای همین پیشتازان یک خط پررنگ بکشند و بگویند فقط تا اینجا و از این بیشتر حق ورود نیست. بگویند تعداد دخترها آنقدر شده که کم‌کم همه دانشگاه‌ها دارد از وجود مذکرات خالی می‌شود. حالا مقصرش هر که و هرچه هست فعلا از پذیرش این همه بانو معذوریم. حالا مقصرش هر که و هر چه هست فعلا جورش را شما بکشید و از این حرف‌ها که اینها قرار است پدران آینده شوند و هرجور شده باید از این سردر آهنی بروند داخل که مادران فردا که شمایید، بهشان افتخار کنید، زورکی! حالا شما هی بمانید پشت کنکور. شما که سربازی ندارید، شما که کار هم نداشتید، نداشتید، شما که ... و هزار مدل از این توجیه‌ها که قانع کنند دخترکان را کوتاه شود صدای اعتراض‌ها و امسال 6 دانشگاه دولتی تمام رشته‌هایشان را سهمیه‌بندی جنسیتی کردند و کسی هم دلش نلرزید و اتفاقی هم نیفتاد. بعضی رشته‌ها فقط دختر و بعضی‌های دیگر فقط پسر. آن رشته‌هایی هم که دختران زیادی درخشیده‌اند دیگر لزومی ندارد مثل قبل همان چند نفر هم بیایند و بروند. نهایتش دو، سه نفری من باب خالی نبود صندلی.
با اینکه در این چند سال بین مجلس و وزارت علوم کشمکش‌ها کم نبود، اما در آخر شد آنچه شد ولی معلوم نشد آنچه باعث این دردسر شد و کسی به این یک علامت تعجب، خطر و سوال نه جوابی داد و نه راهی نشان که واقعا مشکل حل شده است؟ حالا که با هر ترفندی آمار پسران بالا رفت و حسرت دختران، دوای درد شد؟ شاید برای علامت خطرش اولین سپر همین بود که یک تابلوی ورود ممنوع کوبیده شود روی در دانشگاه بلکه به هر ترتیبی هم شده تعداد مذکرات این سمت نرده‌ها بیشتر شود. حالا هی دخترها درس بخوانند و تست بزنند و کلاس کنکور بروند. عوض آنکه یکی از این پسرها بپرسد که نانتان کم است، آبتان کم است؟ بروید درستان را بخوانید و آنقدر با دخترکان غمگین ما چنین نکنید. خوب است دیگر بی‌تفاوتی از شما و سهمیه‌بندی از اینها. ما که هر چی پرسیدیم کسی جوابی نداشت که این علامت تعجب از کجا آمد؟ چرا کسی قصه آب رفتن تعداد پسران برایش چرا نیست؟ یا اگر هم هست جوابش چرا سهمیه‌بندی است؟ جواب این علامت سوال چیست؟
قرار بود دختران کمتر تحصیل بکنند که فردا روز مدرک به دست نمانند و پسران هر جور شده دانشجو شوند، که فردا روز مدرک به دست باشند و آماده تشکیل زندگی و همه چیز به خوبی و خوشی به یک زندگی مشترک ختم شود. قرار بود این سهمیه‌بندی آب روی آتش باشد؛ شد؟ یا فقط این غول کنکور روز به روز بزرگ‌تر شد و خون دختران توی شیشه؟ یعنی در این چند سالی که تا حذف کنکور مانده، مشکل حل می‌شود و این معادله به تعادل می‌رسد؟ خوشا اگر چنین شده باشد. تا آن روز خیلی نمانده است. روزی که درها برای همگان باز است و پسرکان این سرزمین نگرانی از بابت سیل دختران مشتاق تحصیل ندارند که راه را برایشان بسته باشند.