اندیشمندان خلاق و دقیق در طول تاریخ بشر، شاخه‌های مختلف مطالعه جهان را توسعه داده‌اند. هر شاخه‌ای نگاه خود را به عنوان تاریخ پیش از ما عرضه می‌کند. برای آموزشی کامل، باید با مهم‌ترین یافته‌های هر حوزه آشنا شد. اقتصاد خود را به عنوان یکی از غنی‌ترین علوم اثبات کرده است. یک انسان عاقل و بالغ نه‌تنها باید جبر بداند، دانته را بشناسد و از فتوسنتز سر دربیاورد بلکه باید توضیح دهد چه می‌شود که قیمت‌ها بالا می‌رود. هر موضوعی که مورد مطالعه قرار گیرد ترکیبی است از دانشی که مختص استفاده خاص در آن زمینه است و همچنین دانشی که به درد استفاده‌های روزمره می‌خورد. مثلاً یادگیری ستاره‌شناسی اگرچه به طور ویژه برای شناخت جهان مفید است، اما می‌تواند به شما وقتی در بیابانی اطراف شهر گم شده‌اید نیز کمک کند. یا مثلاً ریاضیات را در نظر بگیرید. اگرچه یادگیری محاسبات پیشرفته تنها برای متخصصان مفید فایده است، اما ندانستن اصول اولیه ریاضیات، پیشبرد امور در جامعه را با مشکل مواجه می‌کند.

اقتصاد، علم مطالعه کنش انسانی است؛ انتخاب‌هایی که مردم در دنیای کمیابی انجام می‌دهند. کمیابی یعنی مردم خواسته‌های نامحدودی دارند اما در دنیایی با منابع محدود زندگی می‌کنند. به همین دلیل، ناچار به انتخاب هستند و انتخاب‌ها مستلزم بده‌بستان هستند! انتخاب‌هایی که افراد انجام می‌دهند تحت تاثیر مشوق‌هایی صورت می‌گیرد که با آن مواجه می‌شوند و این مشوق‌ها از طریق نهادها -قواعد بازی- شکل می‌گیرند که مردم تحت آن زندگی می‌کنند و با دیگران تعامل دارند. بنیاد آموزش اقتصادی (FEE) در مقاله‌ای کوشیده است مفاهیم و شیوه تفکر اقتصادی را در هشت ایده، به زبان ساده توضیح دهد.

 تفاوت میان قیمت و هزینه را می‌دانید؟

اغلب می‌شنویم که برخی کشورها فوق‌العاده‌اند زیرا مراقبت‌های بهداشتی یا آموزش «رایگان» ارائه می‌دهند. بسیاری هم چون پولی نمی‌دهند می‌گویند ما این خدمات را رایگان دریافت کردیم. خطا در درک تفاوت میان قیمت و هزینه است. مردم معمولاً از قیمت حرف می‌زنند. مثلاً می‌گویند یک فنجان لاته را پنج دلار خریدم یا بلیت سینما ۱۵ دلار بود. در این نمونه‌ها قیمت ۵ و ۱۵ دلار است. هزینه در اقتصاد به معنای چیزی است که شما از دست می‌دهید یا فدا می‌کنید. هزینه لاته شاید ساندویچی است که می‌توانستید با همان پنج دلار بخرید، یا هزینه فیلم شاید سه فنجان لاته باشد.

نصب برچسب «رایگان» روی خدمات بهداشتی یا آموزشی فقط یک اشتباه نیست، بلکه گمراه‌کننده است. مگر اینکه به بابانوئل یا پری مهربان اعتقاد داشته باشید وگرنه پول باید از جایی به دست بیاید. اگر صورتحساب پزشکی دریافت نکنید یعنی از حقوق خودتان (به صورت مالیات) برداشت کرده‌اید یا باید برای انجام یک جراحی کوچک (دولتی) احتمالاً خیلی بیشتر صبر کنید. هزینه پزشکی شما با پول یا زمان پرداخت شده است؛ چیزی به نام هزینه صفر وجود ندارد.

 عمل، مهم‌تر است یا حرف؟

این مثال را در نظر بگیرید: شخصی وارد فروشگاه اپل می‌شود، قیمت آخرین گوشی آیفون را می‌بیند و با عصبانیت می‌گوید: چه گران! اما همچنان گوشی را می‌خرد. وقتی کسی کاری را داوطلبانه انجام می‌دهد این نشانه ترجیح واقعی او در آن زمان است. با فرض اینکه افراد به دنبال منافع شخصی هستند و از قبل، هزینه و فایده یک عمل را به طور ذهنی می‌سنجند، وقتی کسی آیفون جدید گران را می‌خرد واضح است که انتظار دارد با این کار خوشحال‌تر شود یا رفاه بیشتری به دست بیاورد. اینکه بگوییم اپل از مشتری مشتاق «سوءاستفاده کرد» بی‌معنی است زیرا اپل یا هر کسب‌وکار خصوصی نمی‌تواند مردم را به خرید محصولش مجبور کند. حرف یک چیز است، اما عملِ انتخاب شماست که تعیین‌کننده است.

 از خطای هزینه غرق‌شده چه می‌دانید؟

تنها هزینه‌هایی که باید در تصمیم‌گیری ما مدنظر قرار بگیرند، هزینه‌هایِ فرصت آینده هستند؛ هزینه‌های گذشته «غرق» شده‌اند. افراد زیادی را می‌شناسیم که یک فیلم مزخرف را تا انتها می‌بینند، یا در رابطه‌های نامناسب با افراد سمی باقی می‌مانند اما بیرون نمی‌آیند تا سرمایه؛ پول یا زمانی که خرج کرده‌اند هدر نرود. اقتصاد می‌گوید آینده ارزشمندتر است؛ رها کن و برو... .

 حواستان به بده‌بستان‌ها هست؟

سطح بهینه یا کارآمد آلودگی صفر نیست. تعداد بهینه مرگ‌ومیر ناشی از تصادفات نیز احتمالاً صفر نیست. تعداد بهینه افراد مبتلا به ویروس صفر نیست. پس اگر می‌خواهید سفر بروید، ورزش کنید، با افراد تعامل داشته باشید باید بپذیرید که سطح بهینه مرگ‌ومیر و جراحت و بیماری در واقع بیشتر از صفر است. هیچ چیز -حتی ایمنی- رایگان به دست نمی‌آید؛ همیشه بده‌بستان‌هایی وجود دارد زیرا هر چیزی هزینه-فرصتی دارد. چیزی که به اندازه کافی خوب است، خوب است؛ اقتصاددان‌ها تا زمانی که سود نهایی با هزینه نهایی برابری کند به این قاعده پایبندند.

 توانایی انجام کار

در کلاس‌های درس اقتصاد، مزیت مطلق و مزیت نسبی را به دانشجویان آموزش می‌دهند. اولی به معنای توانایی تولید بیشتر از دیگری با همان مقدار منابع اولیه یا استفاده از منابع کمتر برای تولید است. دومی به معنای توانایی انجام کاری با هزینه-فرصت کمتر از دیگری است. از آنجا که همیشه و برای هر کاری هزینه-فرصت وجود دارد، گاهی اوقات پول دادن به دیگری برای انجام یک کار بهتر است حتی اگر خودمان دانش و مهارت انجام آن کار را داشته باشیم. این اصل در سیاستگذاری تجاری هم کاربرد دارد. برای مثال فقط به این دلیل که ایالات متحده می‌تواند محصولات خاصی را تولید کند، به این معنا نیست که باید آن را تولید کند. اگر همه چیزهایی که می‌خریم ساخت داخل نباشد مشکلی ندارد زیرا اگر دولت تلاش کند از مشاغل داخلی محافظت کند و شروع به اعمال تعرفه و سهمیه‌بندی کند در واقع مشاغل را نجات نمی‌دهد. درست‌تر این است که بگوید ما مشاغل خاصی را به قیمت سایر مشاغل حفظ می‌کنیم. و البته سیاست خوب و اقتصاد خوب، اغلب در جهت‌های مخالف هم هستند!

 می‌دانید قیمت‌ها چگونه عمل می‌کنند؟

این تصور که کسب‌وکارها هر قیمتی بخواهند روی کالا می‌گذارند، اشتباه است. اگر این‌طور است چرا یک پاپ‌کورن هشت‌دلاری را هشت هزار یا هشت میلیون دلار نمی‌فروشند؟ معامله در بازار دو طرف دارد و این تعامل میان فروشندگان و خریداران است که قیمت را تعیین می‌کند.

 خطای کیک ثابت چیست؟

کارآفرینان تنها زمانی ثروتمند می‌شوند که محصول یا خدماتی ارائه دهند که برای تعداد زیادی از مردم ارزش ایجاد کند. خشم ما نسبت به «ثروتمندان» به دلیل این اشتباه است که فکر می‌کنیم اقتصاد یک کیک با اندازه ثابت است. به عبارت دیگر تصور می‌کنیم پولدارهای کثیف تکه بزرگ‌تری از کیک را برداشته‌اند. واقعیت این است که این کارآفرینان کیک بزرگ‌تری پختند؛ آنها سود بردند اما، ما هم بی‌نصیب نماندیم. در یک معامله تجاری، مبادلات داوطلبانه هستند و تجارت داوطلبانه یک موقعیت برد-برد است. کارآفرینان (و کارکنانی که استخدام می‌کنند) و مشتریان، همه برنده‌اند.

 خطای نیت خوب را می‌شناسید؟

تفکر صحیح اقتصادی نقاب‌های افراد را هم برمی‌دارد. برای مثال، اثرات یک سیاست باید بر همه گروه‌ها در نظر گرفته شود نه فقط یک گروه. این به افراد کمک می‌کند تا متوجه شوند که وقتی سیاستمداران ادعا می‌کنند یک سیاست کسب‌وکارها را نجات می‌دهد ممکن است در واقعیت، فقط برخی از گروه‌های دارای منافع خاص از آن سود ببرند. در واقع اهداف و نتایج همیشه یکسان نیستند. طرز تفکر اقتصادی به ما می‌آموزد که پیامدهای ناخواسته اقدامات احتمالی خود یا سیاستمداران را در نظر بگیریم. فقط به این دلیل که چیزی خوب یا درست به نظر می‌رسد به این معنی نیست که هدف خاصی محقق خواهد شد. در واقع، مشکلی که در حال رفع شدن است حتی ممکن است بدتر شود.

 سخن پایانی

برخلاف این اشتباه رایج، اقتصاد بسی گسترده‌تر از صرف مطالعه پول است. در وسیع‌ترین حوزه، اقتصاد را می‌توان مطالعه مبادلات تعریف کرد. این مبادلات شامل هر چیزی است که در شرایط بازار رخ می‌دهد، چه آنجا که فروشنده شیئی فیزیکی را تقدیم می‌کند یا خدمتی را ارائه می‌کند و در عوض خریدار معادل پولی‌اش را تسلیم می‌کند؛ چه آنجا که تهاتر یعنی مبادله بی‌واسطه و بی‌نیاز از پول کالاها یا خدمات صورت می‌گیرد. اگر بخواهیم افراطی باشیم، علم اقتصاد حرف‌هایی نیز درباره «شخص تنها و جداافتاده‌ای» دارد که کارهایی برای ارتقای وضعیت خود می‌کند. این وجهه از اقتصاد، اغلب «اقتصاد کروزوئه» خوانده می‌شود؛ ملهم از شخصیتی داستانی که کشتی‌اش غرق می‌شود و در جزیره‌ای ظاهراً متروک گرفتار می‌شود. در این وجهه از علم اقتصاد است که می‌آموزیم حتی یک انسان جداافتاده نیز «اقتصادی» عمل می‌کند، زیرا او نیز آنچه طبیعت نصیبش کرده را بر می‌گیرد و وضعیت موجود را چنان «تغییر می‌دهد» تا محیطی راحت‌تر برای خود فراهم کند.