فرهنگ؛ مقوله‌ای که هم صلح می‌آورد و هم ارز

احمد محیط طباطبایی ایران کشوری مهم به لحاظ میراث تاریخی و طبیعی است و همواره مورد توجه گروه گردشگران تاریخی و طبیعی قرار داشته است، حال چه نام اکوتوریسم بر آن بگذاریم، چه نام دیگری که زیرمجموعه‌ همین انواع گردشگری قرار ‌گیرد. اگر یک دسته‌بندی از گردشگران جهان داشته باشیم، ۸۰ درصد آنها شامل گردشگران تفریحی و ۲۰ درصد باقی‌مانده شامل گردشگران فرهنگی می‌شوند؛ کسانی که بازدید از اماکن تاریخی و فرهنگی برای آنها جذاب تر از گذراندن چند روز در جنگل‌های آمازون یا سواحل مالدیو است. این گروه ۲۰ درصدی در واقع همان گروهی هستند که می‌توانند گروه هدف ما در جذب گردشگر و ارز به کشورمان باشند؛ هدفی که رسیدن به آن چندان کوچک و سهل‌الوصول هم نیست. پیش از وقوع انقلاب اسلامی در ایران، سازمان سیاحتی سازمانی بود که در اختیار نهاد ‌نخست‌وزیری قرار داشت و رییس آن یکی از معاونان ‌نخست‌وزیر محسوب می‌شد. در آن دوره وزارت فرهنگ و هنر معادل سازمان میراث فرهنگی امروز عمل می‌کرد، اما سازمان سیاحتی زیرمجموعه آن قرار نداشت. در آن دوران بعضی از نهادها مستقیما توسط حاکمیت ایجاد می‌شدند و کار می‌کردند؛ مثلا سازمانی به نام «سازمان ملی حفاظت» که کار آن مرمت آثار تاریخی بود و سازمان دیگری که ساخت هتل‌های جهانگردی را انجام می‌داد. روال کار به این شکل بود که سازمان ملی حفاظت تصمیم می‌گرفت یک اثر تاریخی را مرمت کند وموازی با آن سازمانی که متولی ساخت هتل بود در نزدیک آن محل به احداث هتل‌های ارزان قیمت، اما تمیز و مرتب می‌پرداخت. در این دوره حدود ۹۰ نمونه از این هتل‌ها ساخته شدند، اما در سال‌های بعد این روند به کندی پیش رفت؛ به گونه‌ای که در حال حاضر شاید در مجموع بیشتر از ۱۰۰ هتل از این دست فعال نیستند. البته گاهی در این میان، استثناهایی هم اتفاق می‌افتاد - که البته روند کلی را زیر سوال نمی‌برد- مثلا زمانی که به خاطر جنگ داخلی لبنان تفرجگاه‌های ساحلی آن تعطیل شد گردشگران خارجی این خلأ را با کیش پر کردند و برای مدتی این گردشگاه هدف گردشگران تفریحی قرار گرفت و پررونق شد، اما این روند پایا نبود و دیگر اینکه در این کشور در واقع یک سازمان تفریحی، خارج از قلمرو کشور محسوب می‌شد،‌ چیزی مشابه مناطق آزاد. در چند دهه گذشته شاهد ساخت هتل‌های بزرگی در کشور بودیم که میزبان اتباع کشورهای مختلف دارای روابط تجاری و اقتصادی با ایران بودند. اکنون گاهی هم این هتل‌های چند ستاره پذیرای مخاطبان و گردشگران داخلی هستند. اما مساله این است که کشور ما هدف گردشگران تفریحی نیست و استراتژی ما نباید بر مبنای ساخت هتل‌های چند ستاره یا خدمات لوکس که برمبنای الگوی بومی‌نشده گردشگری تفریحی استوار است، قرار گیرد. نکته مهم دیگر به سازمان میراث فرهنگی و گردشگری مربوط می‌شود. این سازمان در ابتدا باید تعریف مشخص و دقیقی از استراتژی کار خود داشته باشد. ما بعد از وقوع انقلاب اسلامی با وجود تغییراتی که در شکل سازمان مرتبط با گردشگری به وجود آمد، سیاست کلی‌ را تعریف نکردیم یا حداقل آنچه که بود فقط اقتصادی و البته نافرجام بود. مثلا هدف از گردشگری تولید شغل و درآمد بود که این کار گردشگری به حساب نمی‌آید (یا حداقل تنها هدف آن نیست). در واقع ما نتایج گردشگری را هدف قرار دادیم و روند کار را به شکل معکوس تعریف کردیم. با این تعریف بود که مثلا در شهرکرد هتل ۵ ستاره ساخته شده است، اما ساخت این هتل‌ها به چه کاری می‌آید؟چه کسی به هتل ۵ ستاره در شهرکرد می‌رود؟ و اساسا چه کسی از آن سود می‌برد؟ اگر منظور این است که با همایش و کنفرانس پر شود، این سودآوری‌ ندارد و نفعی هم به گردشگری در هیچ زمینه‌ای نمی‌رساند و به جای یک کارنامه روشن و مثبت، نشان از آشفتگی و بی‌برنامگی دراین حوزه دارد. در مقابل وقتی ما به واسطه وجود ابنیه بی‌شمار تاریخی در کشورمان و شرایط فرهنگی در آن می‌دانیم که مخاطبان اصلی ما گردشگران فرهنگی هستند، به جای هدر دادن سرمایه‌هایمان در ساخت هتل‌های خالی باید اساس برنامه‌ریزی کارمان را روی این نمونه از گردشگری قرار دهیم. در این شرایط اولویت برنامه‌های ما در توسعه گردشگری شامل مواردی نظیر مناسب‌سازی و هتل کردن کاروانسراها و قهوه‌خانه‌های تاریخی می‌شود. مکان‌هایی که می‌تواند خود درکنار خدمات گردشگری، یک مقصد جذاب برای گردشگران باشند. در واقع ما باید سیاست مرمت اثر تاریخی و همزمان ساختن هتل ارزان‌قیمت و متناسب با اثر تاریخی در محل را در پیش بگیریم. این امر در شرایط حاضر که یک سازمان تحت عنوان سازمان میراث فرهنگی و گردشگری است، بسیار راحت‌تر از سابق که این کار تحت لوای دو سازمان صورت می‌گرفت، انجام می‌شود. ‌در این حالت بازسازی دو خانه نقلی در کاشان به مراتب بیش از یک هتل چندستاره درآمد خواهد داشت. داشتن استراتژی از دیدگاه من به این معناست؛ یعنی شما سناریویی را نوشته‌اید و بازیگران را براساس آن انتخاب می‌کنید، نه اینکه بازیگری داشته باشید و بر اساس این بازیگر سناریو بنویسید. طرح پردیسان که در در اوایل دهه ۸۰ مطرح شد در همین راستا بود و تلاش داشت رابطه‌ای میان گردشگری و میراث فرهنگی ایجاد کند. اگرچه این طرح نتایج موردانتظار را به همراه نداشت، اما به هر حال نتایج مثبتی داشت؛ مثلا در یزد اکثر خانه‌های تاریخی تبدیل به هتل یا مهمانپذیر شدند. نکته مهم دیگر این است که باید بخش دولتی و خصوصی در هماهنگی کامل با هم کار کنند، به این ترتیب که بخش دولتی سیاست‌گذاری کرده و پروژه‌های زیربنایی را تعریف کند و بخش خصوصی خدمات جنبی خودش را در تکمیل طرح کلی به وجود بیاورد. مثلا دولت سینما آزادی را می‌سازد و بخش خصوصی در اطراف آن تاکسی تلفنی، رستوران و کافه درست می‌کند و نمی‌توان گفت که کار کدام به دیگری مقدم است. این دو در واقع در عرض هم و به طور موازی پیش می‌روند. یا سازمان میراث فرهنگی به ترمیم اثری تاریخی در بسطام می‌پردازد و در این راستا بخش خصوصی در آنجا هتل‌هایی متناسب با فرهنگ و زمینه بومی ‌احداث می‌کند. گردشگری جدا از تفریح و سفر برای پر کردن زمان تعطیلات همچنین می‌تواند در حوزه روابط خارجی برای ما صلح و مفاهمه و در درون کشور نیز وفاق ملی در پی داشته باشد؛ به شرط آنکه آن‌ را در جایی که باید، بنشانیم و برنامه دقیق و مستمری را برای تداوم و توسعه گردشگری فرهنگی‌مان داشته باشیم. استفاده از تمام ظرفیت‌های این حوزه می‌تواند تاثیرات مثبت، وسیع و پایداری بر کشور گذاشته و ما را به سمت رفاه و صلح ببرد و پول، کار و توسعه اقتصادی را برای ما به ارمغان آورد. اما برای رسیدن به این امر قدم اول در شکل گرفتن این مفاهمه و وفاق، شناخت است. به عنوان مثال وقتی از ما می‌پرسند؛ افغان کیست؟ اولین تصویری که به ذهن می‌رسد چشم‌بادامی‌های کارگر ساختمانی‌اند! در حالی که افغان‌ها یک گروه شناسنامه‌دار با فرهنگ و گویش خاص هستند. حال اگر ما گردشگری بین ایران و افغانستان را گسترش و برای آن یارانه اختصاص دهیم، به این ترتیب که مثلا هزار دانشجو به افغانستان بفرستیم و هزار افغان هم به ایران بیایند، این امر راه شناخت لایه‌های فرهنگی میان دو کشور را باز می‌کند و بسیاری از سوءتفاهم‌های شکل گرفته در این میان را برطرف خواهد کرد. گسترش گردشگری می‌تواند جلوی گسترش بسیاری از این ابهامات و کج‌فهمی‌ها را بگیرد. پایان سخن اینکه ما باید تلاش کنیم با بومی‌کردن استانداردهای جهانی گردشگری در کشورمان، به آن چون فرصتی منحصر به‌فرد بنگریم و خدمات مناسبی را به گردشگران فرهنگی کشورهای مختلف ارائه کنیم تا ایران هدف گردشگرانی با فرهنگ‌‌های گوناگون و حتی سطوح درآمد و سرمایه مختلف قرار گیرد. به نظر می‌آ‌ید دکتر نجفی که خود از مدیران با سابقه حوزه فرهنگ است، با عنایت خاص به این حوزه، و در اولویت قراردادن فرهنگ می‌تواند سیاست‌های کلی گردشگری را بر این مبنا تعریف کند.