دلایل افزایش شکاف طبقاتی در جامعه

دلایل افزایش شکاف طبقاتی در جامعه

نابرابری اجتماعی پدیده‌ای است به قدمت تاریخ. در نتیجه بسیاری از به اصطلاح متفکران از این گزاره این برداشت را می‌کنند که نابرابری طبیعی است. یعنی بین تداوم تاریخی یک چیز و طبیعی بودن آن، یک رابطه خیالی متصور می‌شوند؛ ایران معاصر الی‌ماشاالله پر است از این تیپ استدلال‌ها. البته روشن نیست که چرا تداوم تاریخی یک چیز حتما باید به طبیعی بودن آن منجر شود. البته وقتی به این نتیجه برسیم که یک چیز طبیعی است یعنی تغییر آن ضرورت ندارد و حتی مجاز نیست؛ لذا این استدلال که نابرابری را در معنای عام به طبیعی بودن پیوند بزنیم، خواه ناخواه خصلت‌هایی سیاسی پیدا می‌کند.

شکاف طبقاتی به معنای شکاف درآمدی را داریم و همواره و همیشه هم داشته‌ایم و مربوط به بعد از انقلاب نمی‌شود یعنی قبل از انقلاب هم چنین بوده است. آمیزش ثروت و قدرت و عدم شکل‌گیری عدالت و الگوی عادلانه در توزیع ثروت و قدرت، منجر به شکاف طبقاتی شد.

این شکاف تنها در حوزه اقتصاد باقی نماند و به حوزه‌های اجتماعی و خانوادگی نیز کشیده شد. اختلاف طبقاتی در تهران به حدی رسیده است که یک خانه با خانه دیگر می‌تواند زمین تا آسمان تفاوت داشته باشد و لازم نیست که چند محله و منطقه بالاتر باشد. در این مقوله قصد نداریم فرهنگ پایین شهر و بالای شهر را مقایسه کنیم یا به باد انتقاد بگیریم بلکه درباره این بحران جدی اجتماعی صحبت می‌کنیم.

اختلاف طبقاتی مقوله‌ای نیست که نیاز به فرهنگ‌سازی داشته باشد، نیاز به این دارد که روند اقتصادی کشور رنگ و بویی ثابت به خود بگیرد و گاهی مسوولان به جای ساختن پاساژهای شیک، مدارس چشم‌نواز و پارک‌های عاری از هرگونه مسمومیت در طبقات بالای کلانشهر تهران، گوشه چشمی به پایین شهر داشته باشند و بدون صدمه زدن به آثار تاریخی و باستانی این مناطق قدیمی را نو کنند. بدبینی فرهنگی، اعتیاد، بی‌بندوباری، طلاق و انقلاب‌های سیاسی و اجتماعی از اثرات فاصله طبقاتی در یک جامعه است.

شکاف طبقاتی نباید به نامساله تبدیل شود

درحال‌حاضر افراد یک جامعه را به ۱۰دهک تقسیم کرده و باتوجه به درآمد و هزینه‌هایی که دارند، آن‌ها را در هریک از این طبقات جایی می‌دهند.

درحال‌حاضر پنج دهک درآمدشان به‌هیچ‌وجه تکافوی معاش‌شان را نمی‌دهد؛ بنابراین این‌ها را جزو طبقات پایین جامعه قرار داده‌اند. دومین نکته دسترسی همه اقشار یک جامعه به حداقل امکانات است و امروزه این حداقل امکانات به‌عنوان حقوق اولیه افراد یک جامعه شناخته می‌شود. این حداقل حقوق در درجه اول غذا بعد پوشاک و مسکن و سپس آموزش و بهداشت درمان و رفت‌و‌آمدهاست. کشورهای توسعه‌یافته به این حقوق حداقلی، تفریحات را هم اضافه کرده‌اند و دولت‌ها بابت آن یارانه می‌دهند.در یک دهه اخیر دسترسی به شبکه‌های اینترنتی و مجازی هم به این حقوق افزوده شده است.

متاسفانه غلبه اقتصادسنجی و فهم کمی از امر اقتصادی باعث شده است که برای فهم شکاف طبقاتی و انواع نابرابری، صرفا به آمارها اکتفا کنند و احساس محرومیت و معانی ذهنی افراد را کنار بگذارند.

در ایران معاصر اقتصاد را صرفا به‌عنوان امری کمی می‌فهمند و ذهنیت‌ها و معانی کنشگران را به‌عنوان اموری بیرون از اقتصاد تحلیل می‌کنند؛ بنابراین ممکن است با بازی‌های آماری به این سمت‌وسو هم حرکت کنند که کل مساله نابرابری را بدل به نامساله کنند. اینطور نیست که چون علم آمار از ریاضیات مشتق می‌شود بری از خطا و دروغ و سفسطه باشد.

برای مثال، وقتی شما از درآمد افراد یک اجتماع میانگین می‌گیرید، ممکن است میانگینی مطلوب هم حاصل شود بدون اینکه این مساله را لحاظ کنید که درآمدهای بالا را وقتی با درآمدهای پایین جمع می‌زنیم و بعد به تعداد تقسیم می‌کنیم، ممکن است میانگینی نسبتا مطلوب برای درآمد کل حاصل شود ولو اینکه اکثریت افراد درآمدی پایین داشته باشند.

غالب آمارهای ما به این شکل ارائه می‌شوند؛ برای مثال میانه یا نمای درآمدی کمتر اعلام می‌شود و غالبا میانگین‌ها بیان می‌شوند که یک سفسطه تمام‌عیار است. در مورد سایر شاخص‌ها نیز چنین بازی‌هایی صورت می‌گیرد، بعد هم به استناد این بازی‌ها بخش بزرگی از مسائل و بحران‌های زندگی به برداشت‌های ذهنی فروکاسته می‌شود.

پژوهشگر اجتماعی و جامعه‌شناس