بیایید با هم صادق باشیم. اگر دارید این مقاله را میخوانید احتمالا به شغلتان اهمیت میدهید. اما زمانی خواهد رسید که برای چند روز، یا چند ماه یا حتی چند سال، حس کنیم که انگیزهمان را از دست دادهایم. حس میکنیم فرسوده شدهایم. یا حوصلهمان سر رفته. از بالا و پایینهای شغلمان عبور میکنیم اما از آن لذت نمیبریم یا آنطور که باید در آن پیشرفت نمیکنیم. این اتفاق در هر سطحی میافتد، از کارکنان خط مقدم گرفته تا مدیران ارشد.
مترجم: سید حسین علوی لنگرودی
alavitarjomeh@gmail.com
برای خیلیها، تجربه کار کردن و زندگی با هوش مصنوعی یک تجربه دلانگیز و رویایی به نظر میرسد؛ بهویژه برای کسانی که متصدی طراحی، ساخت، آموزش و هدایت هوش مصنوعی هستند. همچنین برای سیاستمداران و رهبران کسب و کارهایی که با کمک مشاوران و متخصصان، از هوش مصنوعی مشاورههای لازم را میگیرند. از این منظر میتوان گفت که برای خیلیها کار کردن با کمک هوش مصنوعی یعنی فائق آمدن بر بسیاری از محدودیتها و موانعی که انسان همیشه برای رسیدن به اهداف و خواستههایش با آنها مواجه بوده و اکنون به لطف پیشرفتهای سریع در حوزه هوش مصنوعی این امکان فراهم شده که جهشهای بزرگ به سمت آینده رخ دهد. این همان اتفاقی است که در سالهای اخیر و در عرصههای مختلفی همچون پزشکی، زیستشناسی، شیمی و فیزیک روی داده و تجربیات فوقالعادهای را برای انسانها رقم زده است.
اضافهکاری و سختکوشی در دنیای مدرن تبدیل به فضیلتی تحسینبرانگیز شده است. فرهنگ نقش مهمی در این تلقی ایفا میکند و افراد را به سختکوشی تشویق میکند؛ چرا که افراد به تصور خود (حتی تصوری ناخودآگاه) از این طریق انسانهایی ارزشمندتر خواهند بود.
«اشیش کوتاری»، بنیانگذار و مدیرعامل شرکت «Happiness Squad» است که در سال ۲۰۲۲ با این هدف راهاندازی شد که به مردم کمک کند هنر و علم خوشبختی را در زندگیشان ادغام کنند. او پیش از پایهگذاری این شرکت ۲۵ سال در حوزه مشاوره فعالیت داشت و اقدامات حوزه رهبری، رفاه و تابآوری را سازماندهی میکرد. در این نوشتار او پنج نکته کلیدی را در این زمینه به اشتراک میگذارد.
شاید عجیب باشد که بدانیم فردی که در یکی از بزرگترین و شناختهشدهترین شرکتهای دنیا، مسوول احیای یک بخش هستهای کسب و کار شده که حدود ۱۰۰۰ فرد حرفهای در آن کار میکنند، اذعان کرده این اولین تجربه کاریاش در این حوزه بوده است. استفن گنز، مدیر ارشد تجزیه و تحلیل بینش مشتری در شرکت پپسی، میگوید: «من بازاریابم و قبلا هیچگاه در بخش بینش مشتری کار نکرده بودم.» اما چشمانداز تازه و «کنجکاوی سیریناپذیر در مورد انسانها»، به گنز و تیم جهانیاش کمک کرد تصورشان را در مورد کارکرد بخش بینش مشتری تغییر دهند و مجموعه مهارتهای جدیدی را برای آن تعریف و ایجاد کنند.
حتی کوچکترین و پیشپاافتادهترین عبارات میتوانند تاثیر زیادی بر تصور مردم نسبت به شما داشته باشند. بهعنوانمثال در یک مصاحبه شغلی، چند کلمه ساده میتواند کاری کند شما یک مدعی مطمئن یا فردی نامطمئن از تواناییهایش به نظر برسید.
در قسمت قبل، به طور مختصر به خرده استرس بیاعتمادی پرداختیم و دیدیم که بیاعتمادی میتواند روی عملکرد ما و همکارانمان تاثیرگذار باشد. وقتی به کسی بیاعتماد هستیم و تصور میکنیم نیت بدی دارد، آنچه احساس میکنیم آن استرس متعارف و معمول نیست؛ بلکه خرده استرسی است که معلول بیاعتمادی است و آسیبهای بسیاری هم وارد میکند.
همهگیری کووید-۱۹ موجب شد دورکاری و کار کردن در مکانهایی غیر از محیطهای کاری به یک گزینه جدی و پرطرفدار در بسیاری از شرکتها و سازمانها تبدیل شود. این وضعیت در دوران پس از پایان همهگیری کووید-۱۹ همچنان تداوم یافت و گسترش نیز پیدا کرد. بر همین اساس هم بسیاری بر این اعتقادند که عصر جدید دورکاری به مهارتها و تکنیکهای مدیریتی جدیدی نیاز دارد که عمدتا بر افزایش اعتماد بین کارکنان و کارفرمایان و افزایش اشتیاق به کار کردن و شادکاری و مهمتر از همه، یافتن راههای جدید و نوآورانه انجام کارها متمرکز خواهند شد. در این مطلب، به چند مورد از مهمترین این مهارتها و تکنیکها اشاره و توصیههای کاربردی موثری نیز در این ارتباط ارائه خواهد شد.
بسیاری اوقات، آمادگی کسب و کارها برای تغییرات احتمالی آینده تعیینکننده احتمال موفقیت بلندمدت آنها خواهد بود. با این حال، در یک پژوهش تازه، مشخص شده است که بیشتر کسب و کارها هنوز آماده تغییراتی که برحسب اتفاق مشخص و قطعی هستند، نشدهاند: تغییرات مرتبط با پایداری و تحولات دیجیتال. پژوهش جدیدی از شرکت مشاوره مدیریت بین اند کامپانی (Bain & Company) نشان داده است که شکاف نگرانکنندهای بین سناریوهای آینده کسبوکار و میزان آمادگی کسب و کارها برای این سناریوها وجود دارد. از قطعیترین تغییرات آینده، حرکت جمعی به سمت پایدارسازی فعالیتهای اقتصادی، الزامات دولتی برای این حرکت و البته انقلاب دیجیتال است که به طور مستقیم و غیرمستقیم بر پایدارسازی عملیات کسب و کارها اثر میگذارد (۲۵درصد از انتشار کربن کسبوکارها، مربوط به فناوریهای مورد استفاده آنها است).
برنامه توسعه فردی (IDP)، تعیینکننده مسیر شغلی شماست. با استفاده از آن، شما موقعیت فعلی خود را ارزیابی میکنید، مشخص میکنید کجا هستید و میخواهید به کجا برسید. در برنامه توسعه فردی، افراد مسوولیت یادگیریهای خود را برعهده دارند و فعالیتهای کلیدی جهت توسعه و یادگیری مشخص میشود. این برنامه، یک فرآیند عملیاتی است که از طریق شناسایی و تامین نیازهای آموزشی و پرورشی فرد، مشارکت او در موفقیت سازمان متبوعش افزایش و ارتقا مییابد. برنامه توسعه شخصی، به معنی پذیرفتن سهم مهم و موثر فرد در یادگیری و پرورش قابلیتهایش از طریق فرآیندی شامل ارزیابی، عکسالعمل و انجام اقدامات اصلاحی است. در کنار دورههای آموزشی با روشهای مختلف، سازمانها باید از مجموعه مکمل و متنوعی از فرصتهای یادگیری استفاده کنند و این فرآیند را به صورت پایدار ادامه دهند. پژوهشگران معتقدند که موفقیت برنامههای آموزشی و حمایت از سوی مافوق، به بعضی خصوصیات شخصی و شخصیتی فرد یادگیرنده هم بستگی دارد که از جمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
اهداف و استراتژیهای خاص کسبوکارها، اغلب نیازمند آموزش و ارتقای مهارت کارکنان است. تصمیم به آموزشهای جدید در بیشتر مواقع نیز در سطح مدیریتی گرفته میشود و باید کارکنان را تشویق به مشارکت کرد. با این حال، گسترش دغدغههای اجتماعی و زیستمحیطی باعث شده که در بسیاری از کسبوکارها، خود کارکنان تشنه یادگیری مهارتهای پایداری و کسبوکار «سبز» باشند.
شایعهپراکنی و سخنچینی همه جا وجود دارد. مگان رابینز و الکساندر کاران، از دانشگاه کالیفرنیا، در یک ارزیابی به این نتیجه رسیدهاند که افراد به طور میانگین، روزی ۵۲ دقیقه را به صحبت کردن در مورد دیگران میگذرانند. سخنچینی در محیط کار رایج است و در مکالماتی که بین همکاران شکل میگیرد، شنیده میشود. میتوانید بفهمید آخرین دور حرف زدنها از طرف چه کسی بوده و زمان شروعش هم قابل حدس است: صداها ناگهان پایین میآید و نگاهها حالتی محتاطانه به خود میگیرد تا چک کنند هدف مورد نظر در آن نزدیکی نباشد. گاهی اوقات هم شایعه مورد نظر به صراحت در یک دورهمی مطرح میشود: «شایعه جدید را شنیدی؟» و قطعا تمایل دارید که آن را بشنوید.
این روزها بسیاری از مردم به دنبال برندهایی هستند که نهتنها محصولات باکیفیت عرضه کنند بلکه مراقب سلامت آنها نیز باشند. این دقیقا کاری است که «ریچا گوپتا» انجام میدهد.
در یک محیط کار ایدهآل، به هر جا که نگاه کنید کارکنانی میبینید که به شدت انگیزه دارند. آنها عملکرد بالایی دارند، با دیگران به خوبی همکاری میکنند و تلاش میکنند با عملکرد برتر، از دیگران متمایز شوند. بعضی شرکتها برای برانگیختن تلاش فردی کارکنان، یک فضای سختگیرانه ایجاد میکنند و عملکرد آنها را در مقایسه با یکدیگر میسنجند. به عبارت دیگر، فرهنگ رقابتی را انتخاب میکنند.
انتخاب بین کار یا فراغت، انتخابی مضحک و بیمورد به نظر میرسد. در جهان امروز، بهرغم جذابیتهای فراغت، کار نه تنها عامل بقا بلکه مهمترین منبع وجهه اجتماعی و رضایت فردی شده است. شاید حتی بتوان گفت که نوعی اعتیاد به کار را شاهد هستیم و ما را بیش از همیشه با فراغت بیگانه کرده است.