دادخواهی پیله وران

دکتر عبدالمهدی رجائی

بخش دوم(پایانی) مقاله بررسی کسب و کار اقلیت های مذهبی و دینی ایران طی دو دوره صفویه و قاجار را می خوانید. آنچه در ادامه می‌آید نامه ها و عریضه‌هایی است که پیله وران به حکومت مرکزی و دولت‌های وقت نوشته اند.

نامه ای از پیله وران فلاورجان به نایب‌الحکومه لنجان به تاریخ هفدهم اردیبهشت ۱۳۱۵: «دعاگویان پیله‏ور و دوره‏‏گرد کلیمیان در فلاورجان و کلوشاد و محلات آن که سال‏های سال است دعاگویان در این محیط مشغول کسب بوده و از تصدق حضرت عالی به کمال سختی و زحمت لقمه نانی پیدا نموده و هر یک با یک مشت عیال و اولاد صرف می‏نماییم و مشغول به دعاگویی ذات اقدس شاهنشاهی و امنای دولت هستیم و هر کدام از ماها مبالغ کلی نسیه و مطالبات در اطراف داریم. این اوقات کسبه سرپل فلاورجان و غیره مزاحمت از ماها می‌نمایند به‌عنوان اینکه شماها نباید کسب کنید. یا اینکه باید هر یک دکان بگیرید. در صورتی که دکان گرفتن سرمایه کلی می‏خواهد و به علاوه هر یک از ماها هر روزی چهار پنج آبادی گردش می‏کنیم تا اخیرا پنجاه قران پیدا می‏کنیم و قوه‌ای به سرمایه کلی نداریم. گذشته از این در این دوره و عصر میمون تمام افراد با آسایش و آزادانه در مهد امان هستند و هر گونه کسبی آزاد [است] جز ما ضعفای بیچاره که در فشار یک دسته اشخاص مغرض افتاده‏ایم. لذا بدین وسیله وجدان پاک حضرت اجل را واسطه قرار می‌دهیم و تقاضامندیم مقرر فرمایید مزاحمتی از این دعاگویان ننمایند که آسوده مشغول وصول مطالبات و کسب ضعیف خود باشیم و به ثناگویی و سپاسگزاری حضرت اجل عالی مشغول بوده باشیم.» (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱)

یکی از همین اشخاص در تاریخ مذکور طی نامه‌ای به ریاست دبیرستان اتحاد جزئیات بیشتری از ماجرا را انعکاس داده است.«نظر به اینکه اینجانب الیاس ولد حیم فرزام روز پنج‌شنبه ۲۴ اردیبهشت ماه ۱۳۱۵ در پلاورجان مشغول کسب بودم و چون درب یک منزلی نشسته بودم که طلب خود را دریافت دارم، دیدم که قربانعلی نام، ولد عباس علی طباخ رسید و ناگهان بنا کرد به کتک زدن و دست بنده را شکست و گفت «مگر نشنیده‌ای که دوره‌گردی ممنوع شده.» گفتم «مگر تو آدم دولت هستی؟ اگر از طرف دولت ممنوع شده است البته اطاعت می‏کنم» و بنده فوری به شهر مراجعت و به شکسته‏بند رجوع نمودم. و تصدیق شکسته‏بند را لفّا (به ضمیمه) تقدیم می‏دارم. اینک به آن ریاست محترم دبیرستان تقاضا می‌شود که در این موضوع رسیدگی کامل فرمایید.» (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱) نامه‌ای که یک پیله‏ور کلیمی دیگر در تاریخ بیست و سوم اردیبهشت ۱۳۱۵ به رئیس مدرسه اتحاد نوشت نشان می‏دهد علاوه بر مردم عادی و کسبه محل، نظامیان منطقه یک سیاست را پیگیری می‌کرده‌اند «محترما معروض می‌دارد نظر به اینکه این فدوی یوسف کلیمی ولد الیاس ملقب به لالایان در لنجان و دهی که معروف است به باغ کومه به کسب خویش مشغول بودم، یک نفر نظامی که معروف است به حاجی اسماعیل نامدار ولد حسین استاد چیتگر، ساکن فلاورجان، که مامور فرح‏آبادبود و به جهت آب آمده بود، به بنده رسید و غفلتا بنا به فحاشی و کتک زدن کرد و گفت «چرا دوره می‏گردی؟» به‌طوری کتک زد که اهالی که در آنجا بودند جمع شدند و دیدند که به شدت و قهر مرا می‏زند، میانجیگری کرده و مبلغ ۴ قران از بنده گرفته و به او دادند و از دست مشارالیه نجات یافتم. لهذا به آن مقام محترم تقاضای عاجزانه دارم که هر چه زودتر ممکن است رسیدگی کامل نمایند.» (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱)

نامه دیگری به رئیس دبیرستان اتحاد به تاریخ ۲۳/ ۲/ ۱۳۱۵ که مربوط به روستایی در شمال اصفهان است «محترما معروض می‌دارد اینجانبان یهود الکلیمی ولد یوسف ملقب به شماش و موسی یوسف شماشی و اثر پنالی شماشی مشغول دوره‌گردی در دولت‏آباد بودیم که اتفاقا یک نفر امنیه موسوم به حسن ولد رمضان دولت‌آبادی به ما رسید و گفت «بیایید منزل بنده کاری با شما دارم» و مرا برده در منزل خویش و به زور و جبر راجع به اینکه حق ندارید دوره‌گردی بکنید مبلغ ۲۴ ریال گرفته والتزام نیز گرفت که دیگر حق ندارید دوره‌گردی بکنید.» (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱) درباره کتک خوردن یهودیان و مشخصا شکایت الیاس، حکمران نامه‌ای به ریاست شهربانی نوشت و البته جواب شنید که جلوگیری به دستور کتبی خودتان بوده است «جلوگیری از دوره‏گردی آنها در شهر به موجب مرقومه نمره ۱۰۶۱ به تاریخ ۲۶/ ۱/ ۱۳۱۵بوده، ولی راجع به خارج شهر و همچنین کتک خوردن آنان در فلاورجان که خارج از حومه می‌باشد، مقرر فرمایند به اداره امنیه مراجعه شود.» (همان‌جا) بدین ترتیب معلوم می‌شود حکمران اصفهان درباره ممانعت از دوره‏گردی و پیله‏وری دستوری به شهربانی داده بوده است.

رئیس دبیرستان اتحاد که به حضور حاکم رسیده و قول مساعد گرفته بود، گویا از دستور حاکم اطلاع نداشت یا بعدها قول مساعدت شنیده بود، به حکمران اصفهان نوشت که لطفا در شهرکرد نیز مانع پیله‏وری نشوید. این نامه در تاریخ ۱۳/ ۳/ ۱۳۱۵ نوشته شده است «در تعقیب مذاکرات حضوری صبح معروض می‏دارد همان‌طور که درصدد هستید، رفع ممانعت دوره‏گردی پیله‏ورهای جماعت کلیمی را بنمایید، باز از طرف پیله‏ورهای شهرکرد توسط تلفن اطلاع داده شده که از طرف حکومت آن شهر، ایشان را مانع از کسب خود شده‌اند. تقاضا می‌شود همان‌طور که فرمودید دستورات لازمه را در این خصوص به اطراف می‌فرستید، همان طور هم برای شهرکرد امر مقرر فرمایید آن عده را هم بگذارند در آسایش مشغول کسب خود باشند. لذا شکایت پیله‏ورهای شهرکرد تقدیم و فرستاده شد.» (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱) ۱۰ روز بعد به تاریخ ۲۳/ ۳/ ۱۳۱۵ پیله‏وران یهودی منطقه لنجان تصمیم گرفتند مستقیما نامه‌ای به حکمران نوشته و با او مشکلات خود را در میان بگذارند «البته خاطر مبارک مستحضر است که اغلب جماعت کلیمیان بیچاره و فقیر و بی‏بضاعت می‌باشند. مخصوصا دعاگویان مختصر سرمایه قلیلی داریم که چند پارچه جنس بزازی خریده و در حدود مبارکه لنجان و هفت مزرعه می‏فروشیم و جزئی نفعی حاصل می‌کنیم و با یک مشت عیال صرف نموده و مشغول به دعاگویی هستیم. این اوقات با وصف آنکه حضرت اشرف تمام پیله‌ورها را آزاد فرموده‌اید، دو نفر از بزرگتران مبارکه موسوم به میرزا داده و میرزا اسدالله از ماها جلوگیری دارند که باید دکان بگیرید. در صورتی که آبادی ده دوازده خانواری گنجایش دکان ندارد و ماها هر یک در هر روزی چندین آبادی اطراف را گردش می‌کنیم تا مختصر فروشی به نقد و نسیه بنماییم و لقمه نانی عاید شود. قربان خاکپایت گردیم. چنانچه ممانعتی از کسب ماها بشود گذشته از اینکه ماها و عیال‌هایمان تلف می‏شویم و هرکدام مبالغ کثیری از هر پیر‏مرد و پیر‏زن پنج ریال و ده ریال و خرده‌ای، که کلا مبالغ کثیری می‌شود، طلبکاریم که از بین خواهد رفت، لذا به وسیله این عریضه وجدان پاک حضرت اشرف را واسطه قرار می‌دهیم و درخواست عاجزانه داریم که دو کلمه دستخط مبارک شرف صدور نماید که مزاحمتی از دعاگویان ننمایند که آسوده خواطر مشغول کسب ضعیف خود و دعاگویی به دوام عمر و شوکت حضرت اشرف بوده باشیم.

در خاتمه مصدع است اگر ماها سرمایه حسابی داشتیم البته در شهر مغازه‌ای باز می‏کردیم و خود را از زحمت دهات رفتن و صدمات ایاب و ذهاب ده نجات می‏دادیم ولی چه کنیم که دستمان خالی و چشمانمان به دنبال الطاف حضرت اشرف است» این نامه نیز چندین امضا دارد. (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱) لابد این نوع شکایت‏ها از طریق حکومت اصفهان به حکمران چهارمحال انعکاس یافته بود. اما حاکم چهار محال نیز برای اصفهان پاسخی داشت. او از کلاه برداری و خرید اموال دزدی توسط یهودیان پرده برداشت. تاریخ نامه ۱۲/ ۳/ ۱۳۱۵ است:«در تعقیب عرایض حضوری و تایید معروضه نیابت حکومت لنجان به عرض می‏رساند که سوء رفتار و اعمال برخی کلیمی‏های دوره‏گرد در نقاط تابعه چهارمحال اسباب زحمت شده، انواع و اقسام کلاه‏برداری از رعایای ساده می‏کنند. به علاوه اموال سرقتی خریداری می‏کنند و امتعه اهالی را به قیمت‌های خیلی نازل از دست آنها خارج می‏کنند. قدغن شد که کسب دوره‏گردی را ترک نموده و در قصبات و قُرا، دکان گرفته، مشغول کسب باشند و از حد اعتدال خارج نشوند.» (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱) شهردار سده (خمینی شهر فعلی) نیز از رفتار پیله‏وران دل خوشی نداشت، البته فعلا ممانعتی برای کسب آنها ایجاد نمی‏کرد. او لابد در پاسخ به بازخواست حاکم اصفهان که چرا جلوی پیله‏وران را گرفته‏ای، در تاریخ ۳۰/ ۴/ ‌۱۳۱۵ نوشت؛ «عطف به مرقومه نمره ۴۲۰۳ موضوع پیله‏ورهای کلیمی، به‌طوری که در محل تحقیقات به عمل آمده است، حضرات به‌طور سیار کسب می‌نمایند و ضمن فروش اجناس بزازی اگر جنس عتیقه‌ای با طلا و نقره یافت شود، خریداری می‏نمایند و اینکه نوشته‏اند شهرداری سده از کسب آنها جلوگیری کرده است، فقط چند روزی در موقع کشف حجاب بود و فعلا مدتی است هیچ گونه مزاحمتی برای آنها نیست. و به نظر شهرداری چنان چه یک محلی برای خود انتخاب و کسب نمایند، بهتر خواهد بود.» (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱)

از نجف‏آباد نیز بزازان نامه شکایت خود را از پیله‏وران یهودی به گوش حکمران شهر رسانیدند. این نامه در تاریخ ۱۶/ ۴ / ۱۳۱۵ نوشته شده است. در ابتدا داده‏های جالبی راجع به اقتصاد نجف‏آباد به دست داده می‌شود: «نجف‏آباد قصبه‌ای است فلاحتی. کلیه معاملات آن اعم از خرید و فروش با طایفه نسوان می‌باشد. این از نقطه نظر آنکه تمام زارع می‌باشد، همیشه اوقات پول در دسترس آنها نیست. نه ماه را کسبه بزاز نجف‏آباد به آنها نسیه داده و سه ماه، که موقع محصول است وصول نموده و بابت بدهی خود به تجار اصفهان می‏پردازند. مجددا از نو شروع به نسیه می‏نمایند تا آینده دیگر موقع محصول. این است طریقه معاشرت کسبه نجف‏آباد با رعایای محلی. اینک از تاریخی که کشف حجاب عملی شده است، کلیمی‏های دوره‏گرد موقع را غنیمت دانسته، آنچه مایحتاج طایفه نسوان می‌باشد، می‌برند درب منازل آنها و به معرض فروش می‏گذارند، برای رفع احتیاج آنها... از منازل خود ابدا خارج نمی‏شوند، که سبب دو موضوع شده است: یکی دیرتر عملی شدن کشف حجاب و دیگری از بین رفتن یک عده کاسب آبرو بسته نجف‏آباد مخصوصا صنف بزاز که تقریبا معادل یک صد هزار تومان مطالبات دارند که اینک موقع وصول است و از هر گونه عوارض و مالیات بر عایدات سرپیچی نداشته مشخص می‌شوند. از حکومت محبوب خود تقاضامندیم که عطف توجه به وضعیت یک عده دعاگویان فرموده، امر و مقرر فرمایند کلیمی‏های دوره‏گرد مانند کسبه دیگر، مغازه کرایه نموده و در محل مخصوص مسوول کسب خودشان باشند. در خاتمه تذکر داده می‌شود آنکه سه عریضه به شهرداری نجف‏آباد داده شده و تاکنون ترتیب اثری داده نشده. امر امر مبارک » این نامه نیز چندین امضا دارد. (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱) لابد حکمران اصفهان از کفیل حکومت و شهردار نجف‏آباد پرس‌و‌جو کرده بود، خصوصا راجع به اینکه ماجرای کشف حجاب در آن شهر چگونه پیش می‏رود که وی در تاریخ ۳۱/ ۴/ ۱۳۱۵ به حکمران پاسخ داد اینجا قانون کشف حجاب بدون مشکل در حال اجراست و پیله‏وران یهودی نیز مالیات می‏دهند.

با آنها نیز مشکلی نداریم «در پاسخ به نامه شماره ۶۰۷۱ مورخ ۲۰/ ۴ / ۱۳۱۵ با تقدیم عرض حال ارجاعی صنف بزاز نجف‏آبادی به عرض می‏رساند که کشف حجاب در نجف‏آباد و توابع به خوبی عملی و طایفه نسوان برای معاملات با حالت فرح و انبساط در ایاب و ذهاب می‏باشند و نیز همان طوری که صنف بزاز اجناس خود را نسیه به اهالی فروخته‏اند، کلیمی‏های بزاز دوره‏گرد هم این عمل را نموده و فعلا مشمول مالیات بر عایدات شده‏اند و از طرفی چون کسب آزاد می‌باشد، بدین لحاظ از کسب دوره‏گردی آنها نمی‌توان مخالفت نمود. چنانچه امری مقتضی بدانند مقرر فرمایند اطاعت می‌شود.» (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱) مشخص است شخصی که کفیل نیابتی و نیز شهردار نجف‏آباد بوده است، تلاش داشت حقایقی را وارونه جلوه دهد. با وجود رویکرد مثبت وی به فعالیت پیله‏وران، بزازان نجف آباد به اقدامات خود ادامه می‏دادند به حدی که پیله‏وران یهودی این شهر نامه دیگری به حکمران ارسال کردند. در تاریخ ۲۶/ ۵/ ۱۳۱۵ آنها به حکمران اصفهان چنین شکایت بردند: «عرض حال این بندگان کلیمی‏های کاسب و دوره‏گرد در نجف‏آباد این است که سال‏های متمادی می‌باشد که در نجف‏آباد مشغول به کسب مشروع و هر یک دارای چند سر عائله و یک لقمه نان با زحمت تحصیل و امرار حیات می‌نموده، تا اینکه چندی است که از رقابت همکاری بزازهای نجف‏آباد تعقیب و به قصد ممانعت از کار و رزق دعاگویان، اتصالا گرفتار و از کار بازمان داشته‌اند.

آیا در مملکت قانونی چه خلافی و خطایی را مرتکب شده که این گونه در فشار مامورین دوایر مربوطه واقع شده برای استحضار خاطر محترم چون از قدیم الی الان با اهالی طرف داد و ستد و هر یک مبالغی از تجار اصفهان جنس برده در نجف‏آباد به طریق همه ساله نسیه داده‌ایم، هر گاه ممنوع از کار باشیم همگی در شکست و مدیون و مقروض و به کلی مال تجار از بین می‌رود. چون فعلا که موقع محصول [است]، اگر محاسبات خود را جمع‌آوری نکنیم وقت منقضی [می‌شود] و آقای حکمران محبوب اصفهان نمی‏پسندید که همگی ماها و عائله، سائل به کف و متواری و پریشان روزگار [شویم]» (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱) حدود یک ماه بعد این پیله‏وران یهودی نجف آباد ناچار شدند نامه دیگری به حکمران اصفهان بنویسند. این نامه به تاریخ ۱۶/ ۶/ ۱۳۱۵ نوشته شده است «امضاکنندگان ذیل، حضرات کلیمی پارچه‏فروش پیله‏ور، سال‏های سال است که دعاگویان در نجف‏آباد و حدود آن مشغول شغل پیله‏وری بوده‏ایم و قدری مطالبات آنجا داریم. از تاجر نسیه خرید کرده‌ایم و نسیه فروخته‏ایم. اکنون حضرات بزاز و پارچه‏فروش نجف‏آباد مدعی دعاگویان شده‌اند و ممانعت از شغل دعاگویان می‏نمایند و حال آنکه شغل و کسب در هر ملتی آزاد است. تقاضای عاجزانه داریم امر و مقرر فرمایید که مزاحم حال دعاگویان نشوند، مشغول کسب شده از تصدق فرق مبارک لقمه نانی پیدا نموده با عائله‏هایمان دعاگوی حضرت حکمران جلیله بوده باشیم» این نامه را کسانی به اسامی حق نظر ملکان، مرد خای، سلمان، خداداد، ذکریا، یعقوب، مشیر امضا کرده‌اند. (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱)

نایب الحکومه شهرضا (قمشه) نگاه مساعدی نسبت به پیله‏وران یهودی نداشت. او در رابطه با پیله‏وران و اقدامات و شکایات آنها مشکلاتی داشت که مجبور شد در تاریخ ۱۵/ ۵/ ۱۳۱۵ به حکمران اصفهان گزارش دهد «راجع به شکایت سه نفر کلیمی با اعاده عین ورقه، خاطر مبارک را مستحضر می‏دارد که در اسفند ماه ۱۳۱۴ عده زیادی از تجار و بزازهای شهرضا به اداره حکومتی شکایت نموده که در این موقع کشف حجاب، عده‌ای از کلیمی‏ها به شهرضا آمده و مشغول دوره‏گردی شده و چون خانم‏ها هم جنس لازم دارند، برای اینکه از خانه خود خارج نشوند، درب منزل خود از کلیمی‏ها خریداری نموده و این مساله خسارت کلی به آنها وارد آورده است. از نقطه نظر پیشرفت منظور مقتضیات محلی چند نفر کلیمی‏های دوره‏گرد جدیدالورود را احضار و با آنها مذاکرات لازمه به عمل آورده و قرار شد مثل سایر کسبه بزاز و چند نفر کلیمی دیگر که در خیابان و بازار شهرضا مغازه دارند، آنها هم بالانفراد یا اشتراکا مغازه گرفته و اجناس خود را به فروش برسانند و دو سه روز هم اجناس خود را در مغازه گذارده مشغول کسب شدند و چون مشاهده کردند گرفتن مغازه علاوه بر آنکه مقید به پرداخت مالیات و عوارض مقرره دولتی و شهرداری است، اساسا این امر مانع از پیشرفت مقاصد سوء آنها خواهد بود، مغازه را ترک کرده و به قراء اطراف رفته، مشغول دوره‏گردی شده و حالا هم مبادرت به این شکایت بی‏اساس نموده‌اند. اینک عین عرض حال کسبه را لفّا تقدیم می‏دارد. و ضمنا مستدعی است برای رفع شکایت اهالی و جلوگیری از سوء عملیات کلیمی‌های مزبور اگر مایلند در شهرضا مشغول کسب شوند، مثل سایر کلیمی‏ها مغازه گرفته و کسب بنمایند و مطابق قانون مالیات و عوارض مقرره را بپردازند. دیگر موکول به رای مبارک است.» (ساکما، ۲۵۸۱/ ۲۹۱) در تاریخ ۴/ ۶/ ۱۳۱۵ کسبه بزار بازار اصفهان حدود شش ماه بعد از اولین مکاتبات، نامه‌ای به حکمران نوشته و تقاضای خود را تکرار کردند. اهمیت این نامه به این خاطر است که نشان می‏دهد شش ماه بعد از مکاتبات و ممانعت‏ها، هنوز جریان بر مدار سابق می‏چرخد و پیله‏وران یهودی به کار خود مشغول بوده‏اند.