روسهای گندمخور
کربلایی غلامعلی میگفت کار کسبه قزوین خیلی دشوار شده است. روسها غالب ترکی میدانستند. در ظرف این چندین سال کسبه هم زبان روسی را بهقدر احتیاج داد و ستد آموخته بودند، عادت هم به اخلاق آنها نموده بودند. اما حالا به کلی باید لالبازی درآورند و برای فروش پنج شاهی نیم ساعت معطل شوند.
این را هم میگفت انگلیسها در خرید خیلی سختتر از روسها هستند. چانه میزنند و فریب نمیخورند. از این دکان به آن دکان میروند. اما پول همه طلا است و نقره. یک دانه کاغذ[ی] نیست و هر صاحبمنصبی دست به جیب کند چنگچنگ لیره بیرون میآید که چشمها خیره میشود.
کربلایی غلامعلی میگفت کار کسبه قزوین خیلی دشوار شده است. روسها غالب ترکی میدانستند. در ظرف این چندین سال کسبه هم زبان روسی را بهقدر احتیاج داد و ستد آموخته بودند، عادت هم به اخلاق آنها نموده بودند. اما حالا به کلی باید لالبازی درآورند و برای فروش پنج شاهی نیم ساعت معطل شوند.
این را هم میگفت انگلیسها در خرید خیلی سختتر از روسها هستند. چانه میزنند و فریب نمیخورند. از این دکان به آن دکان میروند. اما پول همه طلا است و نقره. یک دانه کاغذ[ی] نیست و هر صاحبمنصبی دست به جیب کند چنگچنگ لیره بیرون میآید که چشمها خیره میشود. اما غذا و خوراک آنها اعلی است و مثل روسها گندمخور نیستند. هرچه خوب است مال آنها است. آزار و صدمه آنها تاحال به احدی نرسیده. با کمال معقولیت و سلامت نفس و وقار میباشند. به یک نفر زن متکلم نشدهاند.
(سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۱)
بنایی به قیمت خروار
دوشنبه دوم ذیالحجه، ۱۷ سنبله- استاد محمود نیست تعمیرات اندرون را تمام کند، یک خروار و پنجاه من پاییز گذشته غله گرفته، به قیمت که تسعیر شده صد و پنجاه تومان میشود. آنقدر فسفس میکند تا این مبلغ پر شود و مجددا غله بگیرد. بنایی در دهات صد مقابل سختتر از شهر است.
(سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۱)
مدیر ایران- کمی نان
چند روز قبل یک بسته روزنامه آمد در بحران کابینه. این روزنامه منحصربهفرد هم در بحران بود. مدیرش عوض شده. میرزا محمدخان ملکزاده مدیر شده. دور نیست این شخص پسر ملکالمتکلمین باشد. تهران با همه امیدواریها باز گرفتار امر نان و کمی غله است. نان یک من تبریز سه هزار است و دکاکین نانوایی شلوغ است. مردم خوشبین نیستند. مینویسد نیامدن غله به تهران به واسطه قلت مال است. در ایران چهارپای بارکش کم شده وسایل حملونقل هم که منحصر به همان است. در تبریز یک من تبریز چهار قران است.
(سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۲)
مزاحمت عثمانی در آذربایجان
آن وقتها روسها و حالیه انگلیسها میل نداشتند و ندارند ایران امنیت حاصل کند. همهجا از این قبیل آدمها در دست دارند که تا بخواهند اسباب انقلاب شوند و بهانه به دستشان بیفتد. از قرار خبر انگلیسها مظالم عثمانیها روزبهروز در آذربایجان زیاد میشود. اخیرا حکم قتلعام ارومیه ستمکش بلاها دیده را میدهند و قرب شصت هزار از اهالی به این واسطه فراری شده و به سمت همدان عزیمت نمودهاند.
(سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۳)
تقلیل تعداد مدارس
عریضه در روزنامه از مدیران مدارس تهران دیدم که مینویسد در سنه ۱۳۲۹ عده مدارس ذکور تهران هفتاد و هفت باب بود و اینک به بیست و پنج باب رسیده که پنج مدرسه از این بیست و پنج هم در شرف زوال است. (ماشاءالله معارف ما به سرعت برق و باد پیش میرود).
(سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۳)
پلیس جنوب- مالالتجاره
جمعه ششم [ذیالحجه]، ۲۱ سنبله- هوا خنک شده غله و همهچیز ترقی میکند. امتعه خارجه که بسیار نایاب شده و واقعا اگر اهتمام انگلیس در برقراری پلیس جنوب و امنیت آن راه برای ورود مالالتجاره از ممالک او نبود با اینحال مملکت روسیه مردم ایران برای همهچیز معطل و حتی برای کفن و دفن اموات هم چیزی نداشتند. ما نمیتوانیم راه را امن کنیم. چنانچه راه انزلی و رشت را که به این نزدیکی است و در بحبوحه آبادی ایران و مجاورت پایتخت است نتوانستیم. پس اگر به مصالح مملکت و منافع سیاسی ما هم برمیخورد حالیه که احتیاج کامل به امنیت آن راه داریم نباید صحبتی بکنیم مگر پس از جنگ و آسایش گیتی. قر و قر و لندلند بعضیها و حرارت جراید سابق ما در مقابل احتیاج عمومی پوچ است و اثر نمیکند، چنانچه نکرد.
(سالور، ۱۳۷۴: ج۷، ۵۳۵۸)
وضع غله
باری مقدمه الجیش الموتی بهسمت تنکابن و شالی درو رفته و متدرجا میرود.
امسال هم بیشتر از پارسال خواهند رفت، بلکه غالب با کوچ میروند. کارهای من یواش یواش سبک میشود، اما غله را چه کنم. عجالتا فکر بکری ننمودهام و اگر بخواهم امسال هم تمام را نسیه به معمول سنواتی بدهم هم کار رعیت خراب میشود، هم کار خودم.
ندهم باز نمیشود. ملک لاذرع میماند و مردم گرسنه. تتمه قیمت غله لویئیل و تمام ئیلانئیل من که برای پول آن کیسهها دوخته و خیالات بافته بودم پنج تقسیم شد.
یک قسمت نقد شد (که باز مبلغی نصیب خودشان شد. به این معنی که قسمت دیگر را که ملک دادند مبلغی دستی بگیر شدند که ناچار تنخواه نقد پرداختم).
۲. ملک شد (دو دانگ ترکان اربابی بود، در هزار و سیصد تومان فروختند. آتانی و کلایهای نصف مرتع باقیمانده را داد. فیشان ناحیه مرتع دارد. گازرخان و ایلان هم مشغول قباله مرتع هستند.)
۳. میش شد که سال دیگر هر چهار راس به معمول ولایت یک من روغن بدهند یا ندهند.
۴. غله شد، بعضیها عینا بعضی به جزئی توفیر.
۵. که قسمت عمده باشد نزد رعیت باقی ماند و امید وصول نیست مگر سال دیگر.
منبع: سالور، قهرمان میرزا. ۱۳۷۴: روزنامه خاطرات عینالسلطنه. ۱۰ جلد. به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار. تهران: اساطیر.
ارسال نظر