پایان سده هجدهم و نیمه نخست سده نوزدهم در تاریخ دوران نوین ایران روزگاری ویژه بود که تا حدود بسیاری راه‌های رشد بعدی کشور معین شد. در همین روزگار بود که یکپارچگی ایران زیر سیطره دودمان قاجار انجام گرفت، مرزهای دولت در اساس معین گردید و دستگاه دولتی با گرایش آشکار به پذیرش شکل اداری اروپا پای گرفت. در همین روزگار فشار سیاسی، نظامی و اقتصادی دولت‌های اروپا بیشتر شد و اصول سیاست خارجی که می‌توانست تمامیت ارضی و استقلال حقوقی کشور را نگاه دارد، مطرح شد و در کشور روند از هم فروپاشی نظام فئودالی و شکل‌یابی روش سرمایه‌داری که هنوز سست بود آغاز و نشانه‌های بحران‌های آشکار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پدیدار شد. موج ناخشنودی مردم بالا گرفت، برای برخی اصلاحات تلاش‌هایی انجام و روشنگری زاده شد.

تاریخ این دوره نمایانگر ایرانی است که یاد بزرگی و نیرومندی روزگار پیشین را نگاه داشته بود اما با دولت‌هایی برخورد می‌یابد که رشد اجتماعی، اقتصادی، نظامی، سیاسی و فرهنگی بیشتری داشته‌اند، شکست می‌خورد و ناگزیر به گذشته‌هایی خفت‌آور تن در می‌دهد. از ناکامی‌ها سخت آزرده می‌شود و با رنج و درد، خود را همرنگ شرایط می‌کند و در جست‌وجوی سبب‌های حال و روز پر فلاکت و راه‌های از میان بردن واپس‌ماندگی قرون وسطایی برمی‌آید. در ایران هنوز خیال‌ها ناپدید نشده و امید دفاع از استقلال سیاسی و اقتصادی، زنده کردن بزرگی پیشین و در امان نگه داشتن ایدئولوژی بلاتغییر تشیع و شریعت، ساخت سنتی جامعه و فرهنگ زندگی زنده است. پس از درهم شکسته شدن ارتش ایران در جنگ با روسیه این واپس‌ماندگی آشکارتر شد. رخدادهای نیمه سده نوزدهم بسیاری از ایرانیان را واداشت تا حال و روز خاور نزدیک و میانه را به‌گونه‌ای دیگر دنبال کنند و از همین زمان است که دوران کیفی نوینی در تاریخ دولت ایران آغاز می‌شود.

منبع: کوزنتسوا، کولاگینا، تروبتسکوی، پژوهش‌هایی پیرامون تاریخ نوین ایران، ترجمه سیروس ایزدی، 1386.