دنیای اقتصاد: آنچه از نظرتان می‌گذرد متن دو سخنرانی در کنفرانس جامعه شناسی تاریخی ایران است که پنجم اسفندماه، در تهران برگزار شد. در این کنفرانس نظریه و آثار دکتر همایون کاتوزیان اززوایای مختلفی مورد نقد و بررسی قرار گرفت.

دکتر مسعود غفاری استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس در کنفرانس جامعه‌شناسی تاریخی ایران کتاب اقتصاد سیاسی محمدعلی همایون کاتوزیان را مورد نقد و بررسی قرار داد. وی ضمن اشاره به شماری از نقاط مثبت و ارزش‌های علمی و نوآوری‌های کتاب، به پاره‌ای از کمبودها و پرسش‌هایی که کاتوزیان در ضمن کتاب مطرح می‌کند ولی پاسخی به آن داده نمی‌شود، اشاره کرد. در ادامه مشروح دیدگاه‌های دکتر غفاری را درباره کتاب می‌آوریم. «بدون تردید کتاب اقتصاد سیاسی ایران ارزش برگزاری جلسات مستقل برای ارزیابی از زوایای گوناگون را پس از ۲۹ سال که از چاپ آن می‌گذرد داراست. کتابی که اولین ترجمه فارسی آن به سال ۱۳۶۶ در ایران منتشر شده و تا سال ۹۳ به بیش از ۲۰ چاپ رسیده است. در حقیقت هر ۱۵ ماه یک‌بار این کتاب تجدید چاپ شده که از اهمیت آن خبر می‌دهد. کتاب اقتصاد سیاسی ایران بیشتر در محیط‌های درس دانشگاهی و تلاش‌های سیاسی جدی به‌عنوان متنی کاملا علمی و ممتاز مطرح و پذیرفته شده است و معمولا با هدف خریداری می‌شد. اهمیت دیگر این کتاب در آن است که کتابی قابل اهمیت در سطح جهان در رابطه با مسائل ایران توسط یک محقق ایرانی است.

پیش‌تر کتب متعددی در حوزه مسائل ایران وجود داشت که به‌وسیله افراد غیرایرانی و اغلب غیرکنشگر در صحنه زیست سیاسی ایران به رشته تحریر درمی‌آمد. اهمیت دیگر این کتاب استفاده از رویکرد میان‌رشته‌ای به مطالعات ایران است که در زمره نو‌آوری‌های ایشان به حساب می‌آید. کتاب اقتصاد سیاسی ایران حاوی بررسی یکی از پر‌مخاطره‌ترین دوران تاریخ اقتصاد سیاسی ایران است. دوره‌ای که سختی تحلیل آن به جهت تغییرات زیاد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی وسیع، سریع و جدید در ایران و جهان و مواجهه با دو انقلاب و ده‌ها شورش و اعتراض را در خود جای داده است. در نتیجه نظر بسیاری از محققان درجه اول جهانی را جلب کرده و بررسی و نقدهای بسیاری در رابطه با آن نگاشته شده است. کتاب با استواری تئوریک خود و تبیین‌های تراز جهانی به سرعت جای خود را به‌عنوان یک اثر مرجع در این حوزه مطرح کرد. حضور در عرصه روشنفکری و عمل سیاسی در ایران و خارج از کشور این توانایی را در بعد نظری در اختیار او قرار داده است تا با دسترسی و مطالعه منابع دست اول موجود در کتابخانه‌ها و مراکز علمی و با پیوندی که با زندگی، سیاست، تاریخ و میراث فرهنگی ایران داشت، به درک بهتری از تاریخ ایران زمین برسد تا بتواند پاسخ‌های همه‌جانبه‌تری ارائه کند.

در نتیجه برخی از اشتباهات نظری کهن و مهلک را در نظریه‌پردازی‌ها پاسخ‌های مستدل داده و در تبیین مسائل بنیادین ایران، راهکارها و نظریه‌های جدید مطرح کرده است. عدم اتکا به الگوهای پوپولیستی و جهان‌شمول و تلاش برای رسیدن به الگوی متناسب با شرایط ایران از طریق نقد روشمند و خلق نظریه‌های جدید مانند نظریه استبداد ایرانی، استبداد شبه مدرنیسم نفتی و شبه‌ناسیونالیسم با استفاده از منابع دست اول از دیگر نوآوری‌های کاتوزیان بوده است. این همه در شرایطی است که ایران هر روز شاهد قبض و بسط‌های گوناگون بوده و در نتیجه نیاز به تبیینی نو، دینامیک و پویا برای رصد تحولات داشته است. کاتوزیان پرسش‌های دائمی و بنیادین ایرانیان را این‌گونه مطرح می‌کند: چه شد که اینچنین نظام‌های مستبدی در ایران به‌وجود آمد و چرا به‌‌رغم جایگاه رفیع مالکیت در اسلام مالکیت از آن پادشاه و حاکمیت‌ها قرار داشت و فقط امتیاز آن به طرق مختلف واگذار می‌شد، چرا در ایران به‌رغم وجود قواعد و قوانین فقهی قدرتمند در اسلام ما ایرانیان هیچ‌وقت توجه جدی به قانون و قواعد سیاسی و اجتماعی نکرده و مشروعیت تغییر و تحول را از دل پیروزی و شورش نه از طریق قانونمداری دنبال نکرده‌ایم؟

چرا دستگاه قضایی که در اسلام سرآمد قوا بوده است و سفارش متعددی در بزرگداشت جایگاه قاضیان آمده، این چنین تابع حاکمان شده است؟ چرا در ایران طبقات دارای عملکرد مستقلی نبوده و برایشان امکان حیات مستمر در جامعه فراهم نبوده و نیست؟ چرا مردم ایران به سادگی دست به دامن انقلاب می‌شدند؟ چرا انقلاب‌های ما به سرعت اتفاق می‌افتد؟ و ما بعد از انقلاب چرا مسائل و مشکلات را بازتولید می‌کنیم؟ چرا برای تعادل رسیدن کشور پس از انقلاب نیازمند زمان زیادی هستیم؟ و ده‌ها سوال ریز و درشت دیگر که در این کتاب می‌توان پیگیری کرد، کاتوزیان در این کتاب سعی کرده نظریات ناکارآمد و مندرس را نقد و به جای آن نظریاتی برخاسته از سنت ملی و کارآمد را جایگزین کند. او برای این مساله ابتدا نقد خود را به برخی از بنیادهای نظری مطرح در نظریه‌پردازی‌های جریان سیاسی سنتی داخل و حتی خارج و محافظه‌کاران ارتجاعی در رابطه با ایران را از استنتاج‌های سنتی از شیوه‌های تولید در ایران، نقد نظریه فئودالیسم، بحث چگونگی انباشت و مازاد تولید در ایران و مباحث مربوط به استبداد شرقی و نقد نظریه تئوری توطئه مطرح می‌کند. وی همچنین تقدیر‌گرایی تاریخی ایرانیان را در اتکا به پادشاهان و نقش عوامل و فعل‌وانفعالات بیرونی در حکومت و سیاست در ایران را نقد می‌کند تا بتواند تبیین خود را مطرح کند. تحلیل‌ها و تبیین‌های کتاب اقتصاد سیاسی کاتوزیان به‌‌رغم قوت آن زمینه طرح سوالات جدید را نیز فراهم کرده که نیازمند توضیح بیشتر است.

کاتوزیان با انجام داوری‌های رادیکال با قلمی تیز و مهیج و قاطع و سازش ناپذیر ولی صادقانه و تا حدودی متقاعد‌کننده ولی پارادوکسیکال از بازیگران دینی و سیاسی ایران در یکصدسال اخیر یاد می‌کند. اما به نظر می‌رسد با توجه به گذشت ۳۰ سال از آن داوری‌ها نیاز به بازنگری در پاره‌ای از موارد محسوس باشد. در کتاب اقوال زیادی در تایید نظرات و تحلیل‌ها آمده که علی‌القاعده این موارد را باید با آوردن اسناد و مدارک تقویت می‌کرد. نکته سوم عدم توجه به داده‌های آماری و دست اول و اصلاح آنچه در گذشته به اشتباه به صورت شایعات آمده است. این امر در حوزه نقد و تبیین هم وارد است چرا که برای خواننده راهی جز انتخاب رویکرد انقلابی نمی‌گذارد. تحلیل‌ها در پاره‌ای از موارد به قدری رادیکال است که راه را بر سازش و گفت‌وگو میان طرف‌های درگیر می‌بندد و اگر با این رویکرد به شرایط جامعه بنگریم اکنون هم راهی برای پیشرفت نیست. تحلیل و نقد خاندان پهلوی نیز با نوعی شتابزدگی صورت گرفته که به نظر می‌رسد ناشی از شرایط انقلابی بوده است. یعنی پس از انقلاب بسیاری از جمع‌بندی‌ها با گذشت زمان شده که در حال حاضر در این کتاب غایب است. فصول آخر کتاب از شتابزدگی نظری رنج می‌برد و از استحکام کلی کتاب در فصول پایانی خبری نیست.

در مجموع ملاحظه، ارزیابی و داوری مثبتی نسبت به عملکرد نیروهای مذهبی در این کتاب دیده می‌شود. به‌طور مثال در تعاریفی که از مدرس می‌شود یا برخی دیگر از شخصیت‌ها، کاتوزیان اشاره و نقد تئوریکی به عدم انتخاب جمهوریت از طرف علما نمی‌کند و تحلیلی صورت نمی‌گیرد. نکته دیگر کم بها دادن به رقابت‌های سیاسی روس و انگلیس در ایران است که اقتصاد سیاسی ایران را تضعیف می‌کرد و واقعیت استعمار را کم‌رنگ جلوه داده است. نکته دیگر اینکه در جریان نقد استبداد رضاخانی به این پرداخته نمی‌شود که چه جریان دیگری می‌توانست بر سرکار آید و پتانسیل به قدرت رسیدن داشت که ما از شر استبداد در امان باشیم. نکته دیگر آنکه در کتاب به سه جریان ناسیونالیستی اشاره می‌شود؛ نخست متجددها، دوم لیبرال‌ها و سوم محافظه‌کارها. رهبر گروه اول رضا شاه است و کاتوزیان این جریان را نقد می‌کند اما اشاره نمی‌شود که به‌راستی کدام یک از این سه جریان مورد پذیرش بود، در بررسی زمینه‌های مدرنیسم و شبه‌مدرنیسم پس از انقلاب مشروطه نیز به سه جریان فکری یعنی ائتلاف مذهبیون و غیرمذهبیون تجددخواه، متعصبین سنت‌پرست و ارتجاعی، شبه‌مدرن‌های اروپا زده ولی در حال قدرت گرفتن اشاره دارد. پرسشی که اینجا مطرح می‌شود اما پاسخی به آن داده نمی‌شود، آن است که چرا ائتلاف دو نیروی اول موفق نشد در جامعه قدرت یابد؟»

تفکیک دو ساحت مطالعاتی

دکتر غلامرضا کاشی استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی در نشست «جامعه‌شناسی تاریخی ایران» با تفکیک دو ساحت مطالعاتی در اندیشه محمدعلی همایون کاتوزیان معتقد بود آنچه کاتوزیان در قالب آن به جامعه‌شناسی تاریخی ایران نظر می‌کند بیش از حد فیزیکالیستی است و نظریه او با توجه به امکان‌هایی که درون خود دارد باید بازاندیشی شود تا راه برای تعدیل و بهبود آن گشایش یابد. در ادامه متن سخنرانی این استاد علوم سیاسی و پژوهشگر حوزه جامعه‌شناسی را می‌آوریم. «من در بحث خود به آنچه که دکتر کاتوزیان گفته‌اند نمی‌پردازم، بلکه به آنچه به منزله یک امکان در منظومه پژوهش‌های دکتر کاتوزیان موجود است و نتوانسته است بارور شود می‌پردازیم. این بارور نشدن از مغفول ماندن است و همچنین گاهی یک نظریه در خود مشکلاتی دارد که امکان‌هایی از خود را بروز و ظهور نمی‌دهد. کتب کاتوزیان تنها در کتابخانه‌ها، مراکز پژوهشی باقی نمانده است، او توانسته یک صورت‌بندی از نگاه و آگاهی را عمومی کند. دلایل مختلفی دارد که چرا یکسری از نظریات امکان ساختن ذهنیت جمعی را می‌یابند و برخی دیگر تنها در کتابخانه می‌ماند و متخصصان عالی‌رتبه‌ای در باب آن سخن می‌گویند.

ما در تاریخ معاصر خود افراد زیادی را نداریم که از مجموعه آنچه تولید می‌کنند یک بسته ذهنی و شیوه نگاه کردن پدید آید که عمومی شده باشد. امروزه جمع زیادی حتی بدون آنکه بدانند آنچه می‌گویند به آقای کاتوزیان ارجاع پیدا می‌کند مانند دکتر کاتوزیان به مسائل و تاریخ ایران نظر می‌کنند. یعنی یک نوع سرمایه اجتماعی و فرهنگی و یک نوع الگوی آگاهی است. البته این الگوها الزاما هم سرمایه نیستند، بلکه می‌توانند محدودیت‌های زیادی داشته باشند، هم نقطه‌های کور فراوان تولید کنند و هم چشم‌اندازهای تازه و ویژه خود را خلق کنند. با این منظومه‌ها شما اگر تنها با نقد و ارزیابی خود نویسنده و آنچه گفته است مواجه شوید کفایت نمی‌کند. بلکه صورت اجتماعی شده یا مادی شده اندیشه او است که رسوب پیدا می‌کند و پس ذهن جمعی ما پنهان می‌شود. بنابراین گاهی لازم است به آن اشاره کرد که ما ناخواسته در حال نگاه از پرتو چشم‌اندازی به جهان و تاریخ خود هستیم که این مشخصات معین را دارد و به متفکری خاص ارجاع می‌شود. یک چنین بسته‌های فکری چون مادیت یافته‌اند ارزش این را دارند که به شدت موضوع نقد واقع شوند.

چرا که باید بررسی کنیم چه محدودیت‌هایی را ایجاد می‌کنند و رفع آن محدودیت‌ها فرصت‌هایی برای عرصه عمومی است که به چیزهایی که این نظریه امکان دیدن آنها را نمی‌دهد، چشم باز کنیم اما در عین حال این نظریات برای آنکه مادیت پیدا کرده‌اند وجه سرمایه‌ای هم دارند. گاهی می‌شود نشان داد که این نظریات امکان‌هایی هم دارند که مغفول مانده و حتی ظهور و خلق این امکان‌ها در عهده و اراده نویسنده هم نیست، ولی نظریه این امکان را دارد و به دلایل مختلفی فعلیت نیافته از جمله کاستی‌هایی که خود نظریه دارد برای آنکه آنچه آبستن آن است زاده نشود. نظریه کاتوزیان دو دسته رقیب دارد. یکی نظریات مدرنیستی و دیگری نظریات چپ و مارکسیستی. این دو نظریه تفاوتی که با نظریه دکتر کاتوزیان دارند این است که هر دو به تحولات خطی قائل هستند. یعنی فرض بر این است که یک مسیر پیشاپیش طراحی شده خطی وجود دارد و در هرجا و هر موقعیت و هر فضای فرهنگی، مسیر این تحولات خطی اعتبار تام دارد. زمانی‌که من به نظریات مدرنیستی و مارکسیستی اشاره می‌کنم منظورم صورت‌های خیلی ساده شده و ارتدکس اینها است و اتفاقا آنچه به صورت زاویه دید رسوب پیدا کرده همین صورت‌های ارتدکسی این نظریات است. معمولا این نوع نگاه‌ها زمان محور هستند. بخش مهمی از تئوری‌های مدرن که فضاهای دانشگاهی ساخته شده علی‌الاصول متکی بر زمان هستند. تاریخ اساسا گاهی به همین معنا فهمیده می‌شود.

مطالعه منابع دکتر کاتوزیان به گمان من یکی از قدرتمندترین امکان‌ها را در این رابطه ایجاد می‌کند که شما به یکباره از این متافیزیک تحولات خطی به بیرون پرت می‌شوید و به عبارت دیگر آن غایت‌مندی به صورتی که شما بتوانید یک خط تطور گام به گام را پیش ببرید گویی در این آثار از میان می‌رود. واقعیت آن است که علاوه‌بر زمان چیزی به نام مکان نیز موضوعیت دارد ولی اساسا در مطالعات دانشگاهی و بخش مهمی از مطالعات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مقوله مکان مغفول مانده است. مقوله مکان یعنی همه آن متغیرهایی که علی‌الاصول خصایص یک سامان فرهنگی خاص هستند. چراکه بخش مهمی از تحولات در صورت‌بندی‌های دوری رخ می‌دهد و اساسا اشکال خطی ندارد البته ما در جهانی به سر می‌بریم که نمی‌توان از هیچ‌یک از این دو مدل رهایی یافت. یعنی این امکان نیست که تنها جهان را براساس امور خطی یا دوری فهم کنیم، اینها دو صورت‌بندی هستند که در هم تلاقی می‌یابند و هم صورت‌های کاملا دایره‌وار دوری را می‌شکنند و هم صورت‌بندی‌های صاف و استوار خطی را. بنابراین اشکال پیچیده‌ای از ترکیب این دو ساخته می‌شود. اما توجه به این نکته ضروری است که تحولات خطی و زمان بنیاد فرصت نگاه‌های درونی را می‌گیرند و برخلاف آن مطالعه جوانب دوری امکان متغیرهای خاص یک موقعیت فرهنگی را به ما می‌دهند. اگرچه همان‌گونه که اشاره کردم ما همیشه در یک فضای آمیخته‌ای به سر می‌بریم که نمی‌شود این دو سنخ را تماما تفکیک کرد.

نوع نگاه دکتر کاتوزیان اسطوره آن نگاه‌های تماما خطی را در ذهن می‌شکند ولی مجموعه آثار دکتر کاتوزیان عملا ماده زیادی برای این سنخ تحلیل نمی‌دهد. در واقع آنها را درست ثبت می‌کند و این فرصت را به خوبی ایجاد می‌کند ولی مدل کارآمدی به نحو ایجابی برای تحلیل آنچه که هست نمی‌دهد و من گمان می‌کنم این امکان نهفته همان میراثی است که دکتر کاتوزیان به ما می‌دهد و حالا می‌شود این امر نازاده را در آن زایاند اما یک محدودیت در خود منظومه فکری دکتر کاتوزیان هست که امکان این زایش را دشوار می‌کند و مواجهه انتقادی با این نکته راهگشا خواهد بود. به نظر می‌آید نوعی درک آنتولوژیکی (هستی شناسی) در نگاه دکتر کاتوزیان هست و آن گرهی است که باید گشوده شود. دکتر کاتوزیان به جامعه بیش از حد فیزیکی و به عنوان مجموعه‌ای از تعاملات معطوف به معاش و حیات صرفا اقتصادی نظر می‌کند. من قصد ندارم این بعد را انکار کنم و البته قابل انکار هم نیست ولی این انحصار بیش از اندازه تک بعدی به هستی شناسی امر اجتماعی تنها به امکان و امتناع یک جور نگاه ایجابی می‌انجامد. به گمان من تکیه بر هستی‌شناسی‌های دیگری از امر اجتماعی که به این امور صرفا فیزیکی و مادی منحصر نمی‌شوند برای زایاندن آن امر هنوز زاییده نشده راهگشا خواهد بود.

آنچه برای من جای تامل دارد این است که دکتر کاتوزیان وقوف زیادی بر ادبیات ایران و آثار متعددی در باب اسطوره‌های ایرانی دارد ولی من هرگز نفهمیدم که میان این دو دکتر کاتوزیان چه نسبتی هست. البته شاید این ضعف از آگاهی من در رابطه با آثار ایشان باشد ولی حقیقتا چگونه می‌توان بین دکتر کاتوزیان آگاه به سنت‌های ادبی و اسطوره‌های ایرانی که در آنجا هیچ اثری از آن فیزکالیسم نیست با این دکتر کاتوزیان جامعه‌شناس تاریخی که این همه فیزیکالیسم به جامعه نظر می‌کند پل زد. به گمان من علاوه کردن آن هستی شناسی دیگر به این هستی شناسی موجود فرصت این امر را هم فراهم می‌کند که دکتر کاتوزیان در یک قاب و چارچوب واحد قرار گیرد و این در درجه اول به عهده خود دکتر کاتوزیان است و پس از وی دیگرانی که قصد داشته باشند این مسیر را ادامه دهند.

ضرورت بازاندیشی امکان‌های نظری

ضرورت بازاندیشی امکان‌های نظری