رقابت انگلیسی‌ها و هلندی‌ها

اشاره: ویلم فلور، مورخ و مستشرق هلندی در کتاب «حکومت نادر شاه» به زندگی و اقدامات سیاسی و اقتصادی این فرمانروای ایران پرداخته است. فلور کتاب خود را عمدتا براساس منابع و اسنادی نوشته است که از خاطرات و شرح مبادلات بازرگانان هلندی در ایران به‌جا مانده است. در اینجا بخشی از این کتاب را می‌خوانید:

لیندرت دکلین، مدیر جدید واک (شرکت هند شرقی هلند) در ۱۲ سپتامبر ۱۷۲۹ به بندرعباس رسید و دیری نپایید که با دشواری‌های ناشی از انتقال حکومت به دست افغانان روبه‌رو شد. اغتشاشات از همان زمان آغاز شد و خبرهای جنگ شایع بود. بنابراین شورای واک در بندرعباس بر آن شد که جایگاه نمایندگی هلند را که در نتیجه تیراندازی‌های افغانان در فوریه ۱۷۲۹ خساراتی دیده بود تعمیر و مستحکم سازد. کار تعمیر و ساختمان جایگاه به‌واسطه خبرهایی که هر یک چندی درباره پیشروی دشمن به سوی بندرعباس می‌رسید و در نتیجه کارگران از سر کار خود می‌گریختند به تعویق افتاد. (واک ۳۱۶۸ دکلین، برگ ۴۴-۴۱) معلوم نبود که مردم بندرعباس قبلا با حکومت افغانان به مبارزه برخاسته‌اند یا نه اما در ۲۳ اکتبر ۱۷۲۹ نداخان حاکم لار به دکلین خبر داد که شاه اشرف عبدالجبار را بدان سمت فرستاده است. اشرف به نداخان دستور داده بود که روستای محمدزمان سلغاری را در ناحیه لار یک باره نابود کند.

نداخان با تفنگداران مسلح به تفنگ‌چخماقی به این آبادی حمله کرده آبادی غیست را تصرف کرده و با پایداری اهالی آن روبه‌رو شده بود. مدافعان به پشت یک چهاردیواری که درخور نام قلعه نبود گریخته بودند، اما او نتوانسته بود با توپ‌های خود آنها را زیر آتش بگیرد، آهنگرانش قادر به ساختن گلوله‌هایی که متناسب با کالیبر توپ‌ها باشد، نبودند. بنابراین او محمدزمان را به‌عنوان چاپار خود برای دریافت ۱۰۰ گلوله توپ به وزن یک و یک چهارم من تبریز (هفت و یک دوم پوند) و نیز توپچیان خوب فرستاد. از هلندیان خواسته شده بود که این گلوله‌ها و توپچیان را از راه دریا نزد شیخ‌الشیوخ سند بن رحمه بفرستند تا او آنها را به مقصد برساند. دکلین پاسخ داد که نمی‌تواند با این درخواست موافقت کند. (واک ۳۱۶۸ برگ ۴۶۴-۴۶۳)

در ۱۴ نوامبر ۱۷۲۹ هلندیان بر آن شدند که در جنگ‌های آینده بی‌طرف بمانند. (واک ۳۱۶۸ برگ ۱۰۹) در ۲۴ نوامبر ۱۷۲۹ نامه‌ای از اشرف رسید حاکی از اینکه من برای نابودی شاه طهماسب با سپاه خود حرکت کرده‌ام (رقم اشرف واک ۳۱۶۸ برگ ۴۶۶) و در همین اوان دلاور بیگ نایب شیراز خبر داد که بیگلر بیگی با سپاهش به شیراز درآمده‌اند. (واک ۳۱۶۸ برگ ۴۶۸) هلندیان سه هفته بعد از نتیجه این نبرد بزرگ آگاه شدند. میرمهرعلی کلانتر تزرگ احمدی از آبادی گنو به دکلین خبر داد که چاپاران برای او خبر آورده‌اند که شاه طهماسب دشمنان خود را درهم شکسته است. (واک ۳۱۶۸ برگ ۷۲-۴۷۰). شاه طهماسب برای میرمهرعلی رقمی فرستاده و به او فرمان داده بود که با دوستان شاه مانند هلندیان مشورت کرده و با سپاهیان خود دشمنان شاه را نابود کنند و نیز به وزیر جهرم خبر دهد که باید نایبی را به‌کار برگمارد که رسما زمام حکومت بندرعباس را به‌دست گیرد. میرمهرعلی با سپاهش به گنو آمده بود تا با دکلین مشورت کند که چه باید کرد. (واک ۳۱۶۸ برگ ۴۶۹). محمدرضا وزیر جهرم به دکلین خبر داد که شاه او را وکیل بندرعباس و لار ساخته است (در ۷ جمادی‌الاول ۱۱۴۲) و از دکلین خواست که همه دشمنان شاه‌طهماسب را نابود کرده دارایی ایشان را به نفع شاه ضبط کند (واک ۳۱۶۸ برگ ۴۷۳).

دکلین با اشاره به آنچه میان هلندیان و او درگذشته رخ داده بود جوابی بی‌طرفانه داد اما میرمهرعلی پاسخ داد که حالا وقت مطرح کردن مسائل گذشته نیست. (واک ۳۱۶۸ نامه دکلین به مهرعلی برگ ۲۸-۵۲۷) نادر به او فرمان داده بود که تا آنجا که می‌تواند دشمنان را از میان بردارد. بنابراین او به‌سوی آبادی عیسین پیشروی کرده بود و می‌خواست بداند که آیا هلندیان او را در هنگام حملاتش یاری خواهند داد یا نه (واک ۳۱۶۸ برگ ۷۶-۴۷۵ نامه مهرعلی به دکلین از عیسین) دکلین پاسخ داد که «من فقط اطلاعات مشکوک و ناموثقی در دست دارم از این رو نمی‌توانم هیچ سخنی را به‌طور قطع و یقین به شما بگویم. امیدوارم که کشور پادشاه به‌زودی آرامش و پیشرفت خود را بازیابد.»

به‌رغم این پاسخ میرمهرعلی به‌سوی بندرعباس روان گشت و در بامدادان ۱۶ دسامبر به آنجا رسید. وی در خانه شیخ‌علی بین سکنی جست و با اصرار از هلندیان یاری و همفکری طلب کرد. (واک ۳۱۶۸ برگ ۱۷۷ نامه میرمهرعلی به دکلین) دکلین به این نامه پاسخ نداد. سپس میرمهرعلی به تنهایی دست به کار شد و به قلعه شهر یورش برده آن را و نیز خانه باروخان را محاصره کرد. او دوباره طی نامه‌ای از دکلین خواست که توپ‌های واک را به قلعه نشانه رود و این مردمان لعنتی را از قلعه تار و مار کند (واک ۱۳۶۸ برگ ۱۷۸) تا سپاهیانش بتوانند به آسانی آنها را سرکوب سازند. دکلین پیام فرستاد که در این روزگار پرخطر من نمی‌توانم پاسخ مکتوب برای تو بفرستم و برایت آرزوی پیروزی دارم. سپس در میان افغانان و ایرانیان جنگ درگرفت و مردم شهر می‌کوشیدند که در نمایندگی‌های هلند و انگلیس پناهگاهی دست و پا کنند. مرکز شهر عرصه نبرد دوطرف شد. بهترین خانه‌های شهر تاراج و آتش زده شد. در پسین‌گاه روز ۲۰ دسامبر ۱۷۲۹ پسر میرمهرعلی به دیدار دکلین آمد و گفت: «پدرم از بی‌طرفی هلندیان سخت شگفت زده شده زیرا اگر هلندیان و ما با هم به افغانان حمله می‌کردیم یقینا اینان شکست می‌خوردند». دکلین توسط پسر به پدر پیام داد که هلندیان بی‌طرفند و بی‌طرف خواهند ماند. (واک ۱۳۶۸ برگ ۱۷۹ دریافت شده در ۱۷/ ۱۲/ ۱۷۲۹ واک ۳۱۶۸ برگ ۵۲۹).

مقامات مهم هرمز یا یوزباشیان در آغاز دسامبر پس از دریافت فرمان نادر توسط دوستان و خویشان با هلندیان تماس گرفتند. دکلین به آنان پاسخ داده بود که اگر بنویسید که فرمانبردار واک هستید من با تقاضای شما موافقت نموده راه و چاه را به شما نشان خواهم داد. هرمزیان به‌رغم عدم اعتمادشان نسبت به موضع هلندیان بر آن شدند که دست به کار شوند. در ۲۱ دسامبر نزدیکی‌های پیشین‌گاه (بامداد) کلب علی بیگ یوزباشی با صد مرد با کشتی‌هایی که پرچم انگلیس داشتند به یاری میرمهرعلی آمد. در غروبگاه باز از دکلین پیشنهاد و راهنمایی خواستند و باز دکلین پاسخی نامتعهدانه داد. فردای آن روز (۲۲ دسامبر) محمد امیرآقا یکی از یوزباشیان هرمزی به دیدار دکلین آمد همان روز پسین‌گاه دو نماینده از سوی میرمهرعلی و هرمزیان با چهار تن از بزرگان با نیان‌ها نزد دکلین آمدند تا درخواست یاری برای راندن افغانان را تکرار کنند.

از آن تعداد فقط یکی از فرستادگان که از مقامات گمرک بود اجازه ورود به جایگاه واک را یافت تا هم از وضع واک سردرنیاورند و هم بی‌طرفی هلندیان مراعات شده باشد. دکلین پس از مشورت با اعضای شورای واک به نماینده مذکور گفت: «اندرز من این است که ایرانیان باید کوشش‌های خود را با هماهنگی بیشتری انجام دهند و از پراکندگی سپاهیانشان جلوگیری کنند و نگذارند که افراد سپاهی در گروه‌های ۲۰ تا ۳۰ نفری در شهر پرسه بزنند. زیرا چنانچه در این حال افغانان حمله کنند همه آنها را نابود خواهند کرد. باید به قلعه کهن پرتغالیان نقل مکان کرده دو توپ از هرمز برفراز آن مستقر سازید و قلعه شهر یا مقر افغانان را زیر آتش بگیرید. این کار ممکن است آنها را وادار به تسلیم کند.»

در ۲۳ نوامبر ۱۷۲۹ شماری از افغانان برای یاری باروخان از مسقط به شهر آمدند. چهار روز بعد در ساعت ۱۷ هرمزیان به جزیره بازگشتند، در حالی که شب هنگام تعدادی دیگر به یاری باروخان آمدند هلندیان ندانستند که این نیروهای امدادی چند تنند و از کجا آمده‌اند. این امر موجب عقب‌نشینی میرمهرعلی گشت، افغانان او را دنبال کرده برخی از سپاهیانش را از پای درآوردند. سراسر شهر ویرانه شده و مردم خسارات فراوان دیده بودند. دکلین معتقد بود که چنانچه هلندیان بی‌طرف نمانده بودند اکثریت مردم یعنی آنان که به جایگاه واک پناه برده بودند کشته می‌شدند. باروخان در اثر شفاعت او آرام شد و علیه مردم شهر دیگر دست به کاری نزد. در ۹ ژانویه ۱۷۳۰ باروخان دیلماج واک را احضار کرده کلیدهای قلعه شهر را به او داد و گفت: «من کوتوال و چند تن مرد جنگی را اینجا در قلعه می‌گذارم و به لار می‌روم.»

دیلماج داشت این پیام را می‌آورد و باروخان و همه سپاهش از جمله کوتوال از بندرعباس بیرون می‌رفتند که یک سوار افغانی با شتاب به در خانه واک آمده به دربان گفت: درهای قلعه شهر به روی هلندیان باز است. شورای واک به اتفاق آرا بر آن شد که قلعه را تصرف کند و برای این کار تاجرباشی گوچی به قلعه فرستاده شد تا ببیند آیا از ایرانیان، افغانان یا انگلیسیان در آنجا کسی هست. قرار شد که اگر کسی در قلعه بود او هیچ کاری نکند ولی اگر کسی در آن نبود علامت دهد تا سپاهیان هلندی به آنجا فرستاده شوند. چون در قلعه کسی نبود هلندیان آن را تسخیر کرده و فردای آن روز تصمیم گرفتند آن را حفظ کنند. هلندیان همچنین بر آن شدند که قلعه کهن پرتغالیان را نیز تصرف کنند چون در حین حمله افغانان در فوریه ۱۷۲۹ متوجه شده بودند که این قلعه بر جایگاه واک مسلط است. بنابراین شورای واک بر آن شد که قلعه پرتغالیان و دو خانه نزدیک واک را ویران کند تا محل استقرار توپخانه دشمنان واک نگردد. (واک ۳۱۶۸ دکلین ۳۰/ ۵/ ۶ برگ ۱۱۶-۱۰۹... نیز واک ۳۱۶۸ برگ ۵۹۱).

سران جزء نقاط ساحلی به سبب بی‌طرفی هلندیان به درستی اخبار مربوط به شکست اشرف اعتماد نداشتند. قاضی هرمز میرمحمد در ۴ ژانویه ۱۷۳۰ به دکلین نوشت: «من از روش هلندیان گیج شده‌ام چون هنگامی که صفویان یاوری نداشتند هلندیان ایشان را یاری دادند. به همه آنان که صفویان را یاری داده‌اند باید پاداش داده شود اینک که خبرها حاکی از آن است که دشمنان نابود شده‌اند هلندیان هیچ کاری نکردند. من امیدوارم که هلندیان بیش از پیش برای شکست دشمنان اقدام کنند.» (واک ۳۱۶۵ برگ ۸۱/ ۴۸۰) در همان روز، نامه‌ای از رئیس جهانگیر کلانتر قریه سندرک به دست هلندیان رسید. میرمهرعلی به مرتضی قلی‌بیگ رئیس یوزباشیان هرمز نوشته بود که اشرف شکست خورده و رقم شاه طهماسب را ضمیمه نامه خود کرده بود. مرتضی قلی‌بیگ نیز رونوشتی از این نامه را برای رئیس جهانگیر که می‌خواست به بندرعباس بیاید فرستاد. اما چون در رقم شاه درخواست یاری شده بود رئیس جهانگیر پیش از دست زدن به هر کار از دکلین راهنمایی خواست. (واک ۳۱۶۸ برگ ۳-۴۸۲ تاریخ ۴/ ژانویه/ ۱۷۳۰ نامه رئیس جهانگیر).

پرسش‌نامه مشابهی از سوی شیخ‌عبدالصفی کلانتر میناب به دست هلندیان رسید. او می‌خواست بداند که کدام یک از خبرهایی که شنیده است درست است و از هلندیان، یاران دیرین خود خواسته بود که او را راهنمایی کنند. (واک ۳۱۶۸ برگ ۴۸۳ تاریخ ۴/ ژانویه/ ۱۷۳۰ نامه شیخ‌عبدالصفی). دکلین به عبدالصفی پاسخ داد که «من نیز اخبار ضد و نقیضی شنیده نخواستم آنها را به شما اطلاع دهم». (واک ۳۱۶۸ برگ ۵۳۰، ۴/ ژانویه/ ۱۷۳۰) با اشاره به روابط گذشته در پاسخی نسبتا تلخ به قاضی گفته شد که فقط دیوانگان مقاصد خود را فاش می‌کنند با این همه دکلین به قاضی اطمینان داد که به موقع خود همه کارها روبه‌راه خواهد شد. (واک ۳۱۶۵ برگ ۵۳۱ تاریخ ۵/ ژانویه/ ۱۷۳۰).

در ۱۱ ژانویه ۱۷۳۰ کلبعلی‌بیگ در نامه‌ای به دکلین خبر داد که حاکم جدید بندرعباس او را به مقام وکیل شهر گماشته است، بنابراین در آن هنگام که میرمهرعلی به افغانان حمله کرده بود من با شماری سپاه با به حساب آوردن یاری هلندیان آمدم اما در اثر نادانی سپاهیان همه‌چیز آشفته شد چون در آن زمان که میرمهرعلی گریخته و باروخان قلعه را تخلیه کرده بود، هلندیان آن را برای شاه تصرف کردند. امیدوارم مانند پیش با یکدیگر دوست باشیم، در این‌صورت من با شماری سپاه به شهر آمده، زمام حکومت شهر را تا هنگام رسیدن حاکم در دست خواهم گرفت. (واک ۱۳۶۸ برگ ۸۶-۴۸۵). دکلین پاسخ داد: چون شما خود فرمانی دریافت داشته‌اید، بهتر می‌دانید که چه باید بکنید. شهر خالی است و هیچ‌کس مسوول اداره شهر نیست، اگر بیایید من به شما خواهم گفت که چه کاری ضروری است. (واک ۳۱۶۸ برگ ۵۳۲ تاریخ ۱۴/ ژانویه/ ۱۷۳۰).

کلبعلی بیگ از دکلین برای خاطر این پاسخ دوستانه‌اش تشکر کرد اما از اینکه دکلین او را به بندرعباس فرانخوانده و از یاری هلند سخنی نگفته بود، گله داشت. وی از دکلین خواست که درباره این موضوعات پاسخ‌های روشنی بدهد تا او بتواند براساس آن پاسخ‌ها عمل کند و از غفلت در انجام وظیفه مورد سرزنش قرار نگیرد. دکلین دوباره پاسخ داد که شما باید مطابق فکر خود اقدام بکنی. (واک ۳۱۶۸ برگ ۵۳۳ تاریخ ۳۰/ ۳/ ۱۳) اشرف پس از شکست به سوی جنوب، به بلوچستان یا به قولی به سوی قندهار گریخت. چون خبر شکست و فرار او به شیراز رسید مردم به‌پا خاستند. در آن زمان جعفرخان حاکم شهر بود. اما طرح شورش مردم و اجرای آن بد بود. افغانان از شورش آگاه شدند و در استفاده از این آگاهی برای سرکوب آن تردید نکردند. آنقدر از مردم کشتند و زندانی کردند که دیگر باقی‌ماندگان برای آنها تهدیدی به‌‌شمار نمی‌رفتند. پس از قتل عام مردم سه روز و سه شب ایشان را غارت و قتل کرده، شهر را سوزاندند و باز خلقی عظیم را کشتند. یکی از کشته‌شدگان نایب‌‌التجار یلمورلان بود. او که هنگام بازگشت به اصفهان در سر راه خود یک ماه در شیراز مانده بود، در حال بیماری در خانه شراب‌ساز واک اقامت گزیده بود، افغانان او را با سایر ساکنان خانه به جای دیگری برده پس از زدن او و کندن دکمه‌های طلایی پیراهنش، پیراهن از تنش به‌در کرده، از او پول خواستند و بیرون شهر بردندش. بعد جنازه‌اش را در میان راه یافتند که فقط زیرشلواری به‌پا داشت. (واک ۳۱۶۸ برگ ۶۴-۵۶۰).

دو هفته بعد حاجی غنی‌خان وزیر جهرم به دکلین نوشت: نادر در ۱۹ ژانویه ۱۷۳۰ (رجب ۱۱۴۲) با سپاهیان به خردو مرودشت که تا شیراز ۸ روز راه است رسیده و خبر عبور خود را در نامه‌ای به هلندیان ابلاغ کرده است. (واک ۱۳۶۸ برگ ۴-۴۹۳) در این نامه نادر به دکلین خبر داده بود که: اشرف را درهم شکسته‌ام و اشرف از جایی به جای دیگر گریزان است و خبر یافته‌ام که باروخان و برادر اشرف و زنان و فرزندانش و نیز همه چیزهایش را برای فرار به ساحل دریا فرستاده است. بنابراین من به میرمهرعلی فرمان داده‌ام که دشمن گریزان را نابود کند و از شما می‌خواهم که میرمهرعلی را یاری داده، به همه کشتی‌ها و غراب‌های خود دستور دهید که هیچ چیزی از آن اشرف حمل نکنند، وگرنه سخت مجازات خواهند شد. (واک ۳۱۶۸ برگ ۳۱-۴۹۱ نامه طهماسب‌قلی از خردو (؟) مرودشت به دکلین تاریخ ۳۰/ ۲/ ۱۳).

دو هفته بعد از ارسال این نامه، نادر نامه دیگری برای دکلین فرستاد که یوزباشیان جزیره هرمز و کسانی دیگر به من گزارش داده‌اند که هلندیان به جای یاری‌دادن به میرمهرعلی از باروخان حمایت کرده‌اند، اما من به سبب روابط دوستانه و شیوه رفتار خوب هلندیان در اصفهان این اتهام را باور نکرده‌ام و نیز پی برده‌ام که باروخان گریخته و هلندیان قلعه شهر را تصاحب کرده‌اند اما این خبر را از من پوشیده داشته‌اند. من فکر می‌کنم که اینک روزگاری نیست که هلندیان قلعه را در تصاحب داشته باشند و به میرمهرعلی فرمان دادم که بی‌درنگ به بندرعباس بیاید و قلعه و هلندیان را در اختیار خود گیرد. نیز به شما فرمان می‌دهم که به گریختگان افغانی که به سوی لار روانند و در میان ایشان زنان و فرزندان محمود و اشرف نیز هستند، کشتی ندهید و ایشان را دستگیر سازید. (واک ۳۱۶۸ برگ ۵۰۱-۴۴۹ نامه طهماسب‌قلی به دکلین رجب ۱۱۴۲=۳۰ فوریه) دکلین در پاسخ نامه‌های نادر نوشت: به شاه و شما این پیروزی‌ها را تبریک گفته، خوشحالم که از من خواسته‌اید میرمهرعلی را یاری دهم اما این مرد در اثر حماقت و مقاصد سوءسپاهیانش بی‌آنکه کاری مفید انجام دهد از بندرعباس بیرون رفته است. نیز شنیده‌ام که مردم بهتان‌هایی را نسبت به هلندیان شایع ساخته‌اند.

من به شما اطمینان می‌دهم که هلندیان هنوز دوستان پادشاهند. من یک‌بار کوشیدم که باروخان را به دام اندازم اما پیشاپیش او را آگاه ساختند و او شتابزده گریخت و همان‌روز ما قلعه را تصاحب کردیم تا نماینده درخور اعتمادی از سوی شاه بیاید و قلعه را تحویلش دهیم وگرنه قلعه پناهگاه راهزنان می‌شد. نیز دستور دادم که قلعه کهن پرتغالیان را ویران کنند تا چنانچه افغانان بازگشتند دیگر نتوانند از آن برای آزار مردم شهر استفاده کنند و این خبرها را در ۱۲ ژانویه برای آگاهی پادشاه و شما به اصفهان فرستادم (واک ۳۱۶۸ برگ ۳۹-۵۳۶). این کار لازم بود چون انگلیسیان افتراهایی را نسبت به هلندیان شایع ساخته بودند و شراب‌ساز واک در شیراز به ما گزارش داد (واک ۳۱۶۸ برگ ۵۰۲) و افزود که نادر به پاس دوستی دیرین موجود میان سلسله جلیل صفویه و هلندیان و نیز رفتار خوب اسخارر در اصفهان این شایعات را باور نخواهد کرد و هلندیان با تصاحب قلعه کار درستی را انجام داده‌اند.

به‌رغم پرخاش کردن و رقابت‌های سنتی موجود میان شرکت‌های هلندی و انگلیسی، دکلین در سپتامبر ۱۷۳۰ توانست با مدیر شرکت انگلیسی موافقت‌نامه‌ای را به امضا برساند دایر بر اینکه هر یک از طرفین سربازان فراری طرف دیگر را تحویل دهد. این امر بدان سبب بود که میزان گریز سربازان و نگهبانان مزدور ایشان به حد اعلی رسیده و هر دو طرف از این وضع زیان می‌دیدند. انگلیسیان اصرار داشتند که گریختگان پس از تحویل نباید مجازات شوند که دکلین با اکراه با این شرط آنان موافقت کرد. (واک ۳۱۶۸ برگ ۹۲) این پیمان تا سال ۱۷۴۴ که انگلیسیان آن را فسخ کردند، از هر دو سو مراعات می‌شد.

منبع: حکومت نادرشاه، ترجمه ابوالقاسم سری، انتشارات توس، 1368

رقابت انگلیسی‌ها و هلندی‌ها