با استفاده از فرصت، محمود، برای جبران شکست خود در مناطق جنوبی ایران که به سبب بدی آب و هوا نتوانسته بود به آنجا رسوخ کند، بار دیگر، با سپاهی گران به یزد لشکر کشید.  اهالی یزد، از پیش از قصد محمود افغان آگاهی پیدا کرده بودند و از این رو، به موقع، روستاهای اطراف شهر را از سکنه خالی و همه تدارکات و آذوقه‌‌ موجود را از دسترس او خارج کردند و با خود بردند. در بسیاری از شهرهای ایران محمود افغان جاسوسانی گمارده بود؛ اهالی یزد آن جاسوسان را نیز به موقع اسیر و امکان خبرچینی را از میان برده بودند. محمود در زمستان سال۱۷۲۴ به دروازه‌‌ شهر رسید و چون از نظر آذوقه و تدارکات خود را در مضیقه دید، مجبور شد پیش از موقع دستور حمله‌‌ عمومی را صادر کند. شورشیان افغان که نمی‌‌دانستند جاسوسان آنان گرفتار و امکان عملیات از آنان سلب شده است، در برابر پایداری اهالی یزد نتوانستند دوام بیاورند، مجبور به عقب‌‌نشینی شدند و هزیمت در لشکریان محمود افتاد؛ اما اهالی یزد هزیمتیان را به حال خود رها نکردند، شورشیان افغانی را دنبال کردند و بسیاری از آنان را از دم تیغ آبداده گذراندند.

در این شکست بسیاری از ‌سازوبرگ افغانان به دست اهالی یزد افتاد. محمود از این شکست که انتظار آن را نداشت، سخت برآشفت و آن را نشانه خشم خداوند دانست و تصمیم گرفت برای فرونشاندن  غضب الهی دست به اعتکاف و عبادت بزند. به غاری رفت و مدت چهل روز روزه‌‌داری و شب‌‌زنده‌‌داری پیشه کرد، به اندک آب و نانی قناعت کرد و به ذکر دائم پرداخت.  این اعتکاف اثرات نامطلوبی بر روحیه محمود گذاشت و کار او را به جنون کشاند.  پتر کروسینسکی می‌‌نویسد:  این‌گونه اعتکاف باید چهل روز ادامه یابد و محمود نیز چنان کرد؛ اما در پایان مدت، رنگ پریده، آشفته، ناتوان و درحالی‌که به شبحی تبدیل شده بود، از غار بیرون آمد. 

حاصل این کار خرافی آن بود که محمود عقل خود را از دست داد و مشاعر او دستخوش چنان اختلالی شد که هرگز بهبود نیافت و پیش از آنکه به بهای زندگی او تمام شود، موجب از دست رفتن تاج و تخت او شد.  از آن پس، محمود به مردی نگران و غضبناک تبدیل شد که به همه چیز سوءظن داشت و از همه فرار می‌‌کرد، نسبت به نزدیک‌‌ترین دوستان خود حسادت می‌‌ورزید و تصور می‌‌کرد که هر کسی به او نزدیک می‌‌شود قصد جان  و تاج و تخت او را دارد.  در همین زمان، میرزا صفی، یکی از پسران شاه سلطان حسین که در آغاز به جانشینی او انتخاب شده بود، بر محمود شورید و این امر محمود غاصب را سخت برآشفت. کروسینسکی می‌‌نویسد که این شاهزاده توانسته بود از حرمسرا فرار کند و به کوه‌های بختیاری پناهنده شود.

 

منبع: مقاله  طباطبایی، سیدجواد، (۱۳۹۰)

 سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی

تهران: نشر نگاه معاصر