کودتا و انحلال تشکل‌ها

به اتکای افسران بازنشسته نمی‌توان کودتا کرد؛ شما نیاز به افسران شاغل و فعال میدانی دارید و زاهدی از این حمایت‌ها محروم بود. بنابراین امکان کودتا بدون رضایت و مشارکت شاه ممکن بود؛ اما اینکه یکی از برادران او می‌توانست جایگزین او شود بعید بود؛ زیرا برادران او از آن نوع اعتبار و پرستیژ برخوردار نبودند و دنباله‌روهای معتبری هم در میان افسران ارتش نداشتند. بنابراین در صورت وقوع، کودتا می‌توانست خیلی شلوغ‌تر و بی‌نظم‌تر باشد.

 در واقع، افسران جوانی که در کودتا شرکت کردند، حمایتشان از حکمی بود که با امضای شاه، مصدق را از سمتش عزل می‌کرد و این به کارشان نوعی مشروعیت می‌داد و اگر امضای شاه نمی‌بود، کار سیا برای اجرای کودتا خیلی مشکل‌تر می‌شد.

پس از کودتا، شاه به‌طور سازمان‌یافته‌ای دست به انحلال تشکیلات سیاسی سکولار مخالف زد؛ نه‌ فقط حزب توده بلکه جبهه ملی را هم حذف کرد. یعنی نیروهایی که می‌توانستند در نظام‌مند شدن مخالفت با رژیم دست داشته باشند، همه منحل شدند و شما می‌توانید بگویید که تنها سازمان‌هایی که در کشور باقی ماندند، یکی «بازاری‌ها» بودند و دیگری «مساجد». آنها خودشان چندان «سازمان‌یافته» نبودند؛ اما یک شبکه ارتباطی غیررسمی قوی بین روحانیت مستقر در مساجد و بازار وجود داشت و شاه نمی‌توانست چنین رابطه «درونی‌شده»ای را منحل کند.

2319719 copy

اما یک نکته را باید اضافه کنم که کودتای ۲۸مرداد، نه‌ تنها نظام سلطنتی که مستقیما مشروطیت را نیز نامشروع کرد؛ زیرا تا آن موقع، ایده سلطنت مشروطه و انقلاب مشروطیت و حاکمیت قانون، گفتمان اصلی در عرصه سیاسی ایران بود و در واقع، کودتا ضعف و ناکارآمدی قانون اساسی را آشکار ساخت. بنابراین با بروز بحران در سال‌های ۵۶ و ۵۷ دیگر ایده قانون اساسی مشروطه طنینی به‌عنوان مشروعیت ندارد و کسی برای بازگشت به مشروطیت و نظام سلطنتی دل نمی‌سوزاند. یعنی سلب مشروعیت به نظام سلطنتی محدود نمی‌ماند و به فراتر از آن، یعنی انقلاب مشروطه می‌کشد.

می‌توانید این را در سال‌های ۴۰ و ۵۰ ببینید که به‌ویژه با ورود گفتمان شریعتی باید از قانون اساسی، به‌‌عنوان یک سوغات به عاریت گرفته‌شده از غرب یا غرب‌زدگی، فاصله گرفت و این موضوع مطرح شد که به هرچه از غرب آمده باید به دیده شک و تردید نگریست و از آن دوری جست، از جمله از حاکمیت قانون اساسی مُلهم از لیبرالیسم. بنابراین، به نظر من هزینه کودتا بسیار بیشتر از چیزی بود که معمولا تصور می‌شود.

بخشی از گفت‌وگوی یرواند آبراهامیان با «تاریخ ایرانی»