توسعه در گرو مصالحه تجدد و سنت

یکی از توجیهات اصلی مدیران ارشد کشور درخصوص عدم برقراری رابطه بهینه و پایدار میان سنت با مبانی فکری عصر جدید در عرصه اقتصاد و سیاست، تاکید بر اصل «بومی‌گرایی» است. به این معنی که آنها قائل به توانایی پاسخ‌گویی سنت به تمام مسائل عصر جدید در عرصه اقتصادی و سیاسی هستند. متاسفانه عملکردها، فاصله فراوانی با ادعای مزبور دارد؛ چراکه شاخص‌های توسعه پیشرفت کشور بر اساس مبانی اقتصاد متعارف و جدید درخصوص نرخ رشد اقتصادی، نرخ تورم، نرخ بیکاری، میزان فقر، نابرابری و میزان صادرات کالاهای صنعتی وضعیت نامناسبی دارند و جاماندگی قابل توجهی درمقایسه با کشورهای صنعتی و نوظهور دارند.

به‌عنوان نمونه باید گفت که موضوع تورم به‌عنوان متغیر، تحت کنترل سیاستگذاران اقتصادی در سایر کشورها درآمده است، حال آنکه متغیر مزبور در ایران تحت کنترل سیاستگذاران اقتصادی نیست و از این رو هزینه‌های فراوانی را برای سرمایه‌گذاران و آحاد جامعه ایجاد کرده است. برای بهبود عملکردها و ارتقای وضعیت شاخص‌های کلان توسعه و پیشرفت براساس مبانی اقتصاد متعارف و جدید، باید تلاش‌های فراوانی را به‌عمل آورد که از اصلی‌ترین آنها غلبه بر گره‌های فکری، ذهنی و معرفت‌شناختی مسوولان ارشد کشور است.

الف) راهکار اصلی برای غلبه بر گره‌های معرفت‌شناختی مسوولان ارشد کشور

ابعاد موضوع مطرح‌شده بسیار وسیع و گسترده است؛ اما باید مراحل مختلفی را طی کرد. به اختصار باید گفت:  گام اول منوط به تلاش در جهت تغییر رویکرد تقابلی میان سنت و تفکرات عصر جدید به رویکرد تعاملی است. تجارب سایر کشورها که درخصوص توسعه و پیشرفت عملکردهای قابل توجهی داشته‌اند، برقراری تعامل میان سنت و تفکرات جدید بوده است. در این راستا می‌توان به رفتارهای کشورهای شرق آسیا و خصوصا کشور ژاپن اشاره داشت. به این معنی که این کشورها، ضمن حفظ هویت فرهنگی و باورهای بومی و سنتی، نسبت به تعامل فعالانه با فرهنگ جهانی و تفکرات عصر جدید اقدام کردند. آنها پس از این اقدام راهبردی، مسیرهای توسعه و پپشرفت را با سرعت طی کردند.

گام دوم، مربوط به آشنایی هرچه بیشتر مسوولان کشور با ادبیات ملی، دینی و مذهبی این مرز و بوم است؛ چراکه این انباشت غنی و پرمحتوا تعامل و پیوند بسیار زیبا و جالب با شرایط و اقتضائات محیطی و همچنین فرهنگ سایر سرزمین‌ها و دستاوردهای تجربی بشری دارد. اما متاسفانه در دهه‌های اخیر، این سابقه و قدمت تمدن‌ساز، به دست فراموشی سپرده شده است و گویا برخی بدون توجه به این اندوخته غنی و پرمحتوا در پی اختراع چرخ از نو هستند.  در راستای غلبه بر گره‌های معرفت‌شناختی مسوولان ارشد کشور، در این نوشتار به تبیین پنج فراز از اندیشه‌های بلند «مولانا» که به‌عنوان یکی از قله‌های اندیشه تمدن ایرانی – اسلامی محسوب می‌شود، پرداخته می‌شود. هدف این است که نشان داده شود، آشنایی با این قبیل اندیشه‌ها که متضمن نگرش‌های بدیع و زیبا هستند، می‌تواند بستر‌ساز انطباق فعالانه فرهنگ بومی کشور با تفکرات وتجربیات بشری در عصر جدید (در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی) همراه با تفکر انتقادی باشد. محورهای مورد بحث در این نوشتار عبارتند از:

- اهمیت رعایت منفعت شخصی

- اهمیت تخریب خلاق

- اهمیت هزینه‌فرصت

- اهمیت درک شرایط محیطی

- درک نقش زور و قدرت در روابط فی‌مابین واحدها.

 

در ادامه مطالب به شرح اجمالی هر یک از محورهای مزبور پرداخته می‌شود.

ب) بهره‌گیری از اندیشه‌‌های مولانا برای تعامل با محیط جهانی

ب-۱- اهمیت رعایت منفعت شخصی

مولانا درباره اهمیت رعایت منفعت شخصی می‌گوید:

همچنان هر کاسبی اندر دکان / بهر خود کوشد نه اصلاح جهان

مولانا در این بیت معتقد است که هر کاسب یا کنشگر اقتصادی، قبل از هر چیز در پی کسب منفعت شخصی است و اهداف دیگری را مد نظر ندارد. در این راستا می‌توان به دیدگاه‌های آدام اسمیت که به‌عنوان پدر علم اقتصاد جدید معروف است، اشاره داشت. آدام اسمیت در کتاب ثروت ملل می‌گوید: هرفرد پیوسته تلاش می‌کند تا سودمندترین کاربرد را برای سرمایه در اختیار خود بیابد. در واقع هر فرد در پی نفع خود است نه نفع جامعه. البته پیگیری نفع فردی و شخصی، بالمآل نفع جامعه را نیز در پی خواهد داشت. بنابراین می‌توان همبستگی فراوانی را بین اندیشه‌های آدام اسمیت با تفکر مولانا مشاهده کرد. به این معنی که هر دوی آنها بر اهمیت اصل منفعت شخصی تاکید دارند. اما سرنوشت این دو اندیشه در غرب و کشور ما متفاوت بوده است.

کشورهای صنعتی، با درک دیدگاه‌های بااهمیت آدام اسمیت، اقتصادهای خود رابراساس رعایت اصل منفعت شخصی بنیان نهادند. به این معنی که سیاستگذاری‌ها معطوف به رعایت حقوق فردی، تثبیت مالکیت و اجرای قانون برای حفاظت از آنها بوده است. این امر منشأ تحولات اساسی در مسیر توسعه و پیشرفت آن کشورها شده است؛ ولی متاسفانه در فضای اقتصادی کشور، این اصل اساسی رعایت نمی‌شود و موانع فراوانی برای کسب‌وکارهای بخش خصوصی وجود دارد. حال آنکه هرگاه  زمینه‌های لازم برای رعایت اصل منفعت شخصی در امور اقتصادی برای کارآفرینان فراهم شود، ثروت‌آفرینی‌ها و اشتغال‌زایی‌های فراوانی برای اقتصاد ملی رقم خواهد خورد.

ب-۲- اهمیت تخریب خلاق

مولانا درباره اهمیت تخریب امور کهنه و قدیمی و پی‌ریزی امور جدید می‌گوید:

من چه غم دارم که ویرانی بود

زیر ویران گنج سلطانی بود

مولانا در این بیت بر لزوم نوگرایی که بر خرابی بنیان‌های قدیمی و کهنه استوار است، تاکید می‌کند. در این راستا می‌توان به اندیشه‌های ژوزف شومپیتر اشاره کرد. شومپیتر تاکید دارد که اقتصاد در مسیر توسعه و پیشرفت، محتاج خلاقیت و نوآوری است؛ چراکه نوآوری‌ها منشأ ارزش‌آفرینی‌های فراوان در اقتصاد هستند. بنابراین باید ساختارها، روش‌ها و کسب‌وکارهای پیشین را کنار نهاد و متناسب با شرایط محیطی و تقاضاهای جدید، به فعالیت و کسب‌وکارهای جدید پرداخت و فضاهای نوین را نهادینه ساخت. لذا او مفهوم عمیق «تخریب خلاق» را مطرح کرد که نقشه راه مناسب برای سیاستگذاران عصر جدید برای ایجاد تحولات اقتصادی محسوب می‌شود. لذا می‌توان گفت اندیشه ژوزف شومپیتر نیز با این اندیشه مولانا همبستگی فراوانی دارد.

از این رو در پی اندیشه‌های بلند شومپیتر، سیاستگذاران اقتصادی کشورهای صنعتی، کسب‌وکارهای قدیمی و فاقد ارزش‌آفرینی را حمایت نمی‌کنند و در پی حمایت و سامان‌دهی کسب‌وکارهای نو و مشاغل جدید و ارزش‌آفرین هستند. این امر در تحولات ساختار اقتصادی و صادراتی کشورهای مزبور، نقش بسزایی داشته است. لذا این قبیل کشورها از تولید و صادرات اقلام منبع‌محور عبور کرده و به تولید کالاهای صنعتی و همچنین دارای فناوری پیشرفته تمرکز پیدا کرده‌اند. کشورهایی همچون چین، کره‌جنوبی و مالزی با درک مفهوم تخریب خلاق، دارای صادرات کالاهای با فناوری پیشرفته شده‌اند که در سال‌های اخیر به ترتیب به میزان ۵۵۰، ۱۶۰و ۷۰میلیارد دلار بالغ شده است؛ ولی متاسفانه نخبگان سیاسی و اقتصادی کشور ما، بیش از آنکه در پی سامان‌دهی کسب‌وکارها و مشاغل جدید باشند، بیشتر بر راه‌اندازی مجدد بنگاه‌های قدیمی و کهنه برای حفظ اشتغال تمرکز کرده‌اند. حال آنکه اقتصاد مدرن بیش از اشتغال به ارزش‌آفرینی و تولید ثروت اهمیت می‌دهد.

ب- ۳- اهمیت هزینه‌فرصت:

مولانا درخصوص اهمیت اولویت‌بندی در اقدامات و رفتارها که در حوزه اقتصاد به هزینه‌فرصت تعبیر می‌شود، بیان جالبی دارد:

چون به هر فکری که دل خواهی سپرد

از تو چیزی در نهان خواهند برد

پس بدان مشغول شو کان بهتر است

تا زتو چیزی برد کان کهتر است

بار بازرگان چو در آب اوفتد

دست اندر کاله‌ای بهتر زند

مولانا در ابیات مزبور در پی تشریح اهمیت اولویت‌بندی افکار یا کالاهای مختلف است. به این معنی که گزینش افکار، منابع و امکانات برای هر فرد، باید معطوف به افکار، منابع و کالاهای بهترو ارزشمندتر باشد. مولانا در این ابیات اشاره دارد که اگر کالاهای بازرگان و تاجری در دریا بیفتد و در معرض تلف شدن باشد، بازرگان هوشمند در ابتدا در پی انتخاب و نجات کالای ارزشمندتر است که آن را از تلف شدن و از بین رفتن نجات دهد؛ چراکه نجات همه کالاها میسر و مقدور نیست. در اقتصاد متعارف، امر مزبور، هزینه‌فرصت نامیده می‌شود. با توجه به کمبود منابع از یکسو و تقاضای نامحدود انسان از سوی دیگر، علم اقتصاد در پی شناسایی هزینه-فایده هر اقدام اقتصادی اعم از سرمایه‌گذاری، تولید و خدمات و تخصیص منابع برای فعالیت‌های پر بازده‌تر، اثربخش‌تر و مناسب‌تر است.

عقل و تدبیر اقتصادی اقتضا می‌کند منابع موجود، به اقلام ارزش‌آفرین‌تر و پربازده‌تر اختصاص یابد و از فعالیت‌های کم‌ارزش‌تر پرهیز شود. درک مناسب از مفهوم اولویت‌بندی و هزینه‌فرصت در سطح نخبگان سیاسی کشورهای شرق آسیا، منجر به اتخاذ راهبرد تدوین سیاست‌های صنعتی و تعیین صنایع پیشران شد. لذا آنها با توجه به محدودیت منابع و با ادراک مفهوم هزینه‌فرصت، از برنامه‌ریزی‌های جامع‌محور (توجه به همه فعالیت‌ها و رشته‌ها) عبور کرده و به برنامه‌ریزی مزیت‌محور (تمرکز بر چند فعالیت و رشته ارزش‌آفرین) روی آوردند و سرمایه‌گذاری‌ها را معطوف به صنایع پیشران کردند و از دستاوردهای مناسب آن بهره‌مند شدند. کشور کره‌جنوبی با تعیین شش صنعت پیشران، گام اساسی در جهت توسعه و پیشرفت برداشت. کره‌جنوبی در سال۲۰۲۲، حدود ۶۴۰میلیارد دلارصادرات داشته و جالب آن است که حدود ۶۰درصد از میزان مزبور، مربوط به شش صنعت پیشران است.

بدیهی است بودجه سالانه و سایر منابع کشور، امکان تامین نیازهای پروژه‌های فراوان و متنوع را ندارد. متاسفانه در کشور ما، به سبب فقدان درک مناسب از اولویت‌بندی و هزینه‌فرصت، نظام برنامه‌ریزی و بودجه‌ریزی همچنان جامع‌محور است. از این رو منابع محدودبه بخش‌ها و پروژه‌های متنوع اقتصادی اختصاص پیدا می‌کند. نتیجه روند مزبور، شکل‌گیری پدیده ویژه و منحصر به فرد پروژه‌های نیمه‌تمام در کشور است که موجب اتلاف منابع فراوان کشور شده است. پروژه‌های نیمه‌تمام با وجود آنکه منابع قابل توجهی را مصرف کرده‌اند، موجب افزایش ثروت ملی نشده‌اند و تنها هزینه‌های آن همچون نرخ تورم برای اقتصاد ملی و آحاد جامعه باقی مانده است.

ب – ۴- اهمیت درک شرایط محیطی:

مولانا درخصوص اهمیت شرایط محیطی و لزوم درک اقتضائات آن بیان می‌دارد:

تا به دریا سیر اسب و زین بود

بعد از اینت مرکب چوبین بود

مرکب چوبین به خشکی ابتر است

خاص آن دریائیان را رهبر است

مولانا در ابیات مذکور می‌گوید که انسان به اقتضای شرایط محیطی، لازم است از ابزارهای مناسب استفاده کند. به این معنی که او برای جابه‌جایی در خشکی محتاج اسب است؛ اما هنگامی که به دریا می‌رسد، محتاج وسیله دیگری است و باید از قایق و کشتی استفاده کند.

درک شرایط محیطی برای نخبگان سیاسی کشورها حائز اهمیت فراوان است. چه بسیار راهبردهایی که تنظیم و تدوین شده؛ اما به سبب فقدان درک شرایط محیطی فاقد اثربخشی‌های لازم بوده است. یکی از نمادهای محیطی در قرن بیست‌ویکم، جهانی شدن اقتصاد و توسعه اقتصاد شبکه‌ای و اهمیت تولید کالاهای واسطه‌ای برای کشورهای نوظهور بوده است. کشورهای شرق آسیا با درک مناسب از تغییر شرایط محیطی توانسته‌اند در اقتصاد شبکه‌ای و مدارهای جهانی شدن اقتصاد متناسب با مزیت‌ها و قابلیت‌های درونی و در تعامل با محیط بیرونی، دارای صادرات قابل توجهی باشند. بخش قابل توجهی از صادرات کشورهای ویتنام، مالزی، تایلند و ترکیه معطوف به تولید کالاهای واسطه است. صادرات کل این کشورهادر سال۲۰۲۲ به ترتیب ۲۶۵، ۳۰۰، ۴۰۵ و ۲۵۵ میلیارد دلار بوده است.

متاسفانه در کشور ما به‌دلیل ضعف در درک تحولات شرایط محیطی، انطباق لازم با سازوکارهای جهانی شدن اقتصاد فراهم نشده است. لذا ترکیب کالاهای صادراتی کشور براساس گزارش یونیدو شامل ۵۴.۱درصد منابع طبیعی (نفت و گاز) و ۱۲.۹درصد کالاهای با فناوری پایین است. ارزش‌آفرینی اقتصادی صادرات منابع خام طبیعی و کالاهای با فناوری پایین محدود است که نیاز به تجدید نظر جدی دارد. اما تحول در ترکیب کالاهای صادراتی کشور صورت نخواهد پذیرفت، مگر آنکه نخبگان سیاسی به درک مناسب از شرایط محیطی و تعامل فعالانه با اقتصاد جهانی دست پیدا کنند.

ب-۵- درک نقش زور و قدرت در روابط فی‌مابین واحدها:

مولانا در ابیات زیر و با بیان تمثیلی بسیار زیبایی به نقش توافق از یکسو یا زور و قدرت از سوی دیگر در روابط فی‌مابین واحدها می‌پردازد. این داستان تخیلی، گویای این است که سه حیوان قوچ، گاو و شتر یک بسته غذایی نصیبشان می‌شود؛ اما برای اختصاص بسته غذایی به یکی از حیوانات، آنها توافق می‌کنند که نسب تاریخی هریک مورد بررسی قرار گیرد و هر حیوانی که دارای نسب و تاریخ قدیمی‌تر بود، امکان بهره‌مندی از بسته غذایی را داشته باشد.

گفت قچ با گاو و اشتر ای رفاق

چون چنین افتاد ما را اتفاق

هریکی تاریخ عمر ابدا کنید

پیرتر اولی‌ست باقی تن زنید

گفت قچ مرج من اندرآن عهود

با قچ قربان اسماعیل بود

گاو گفتا بوده‌ام من سالخورد

جفت آن گاوی کش آدم جفت کرد

جفت آن گاوم که آدم جد خلق

در زراعت برزمین می‌کرد فلق

لذا براساس «اصل توافق» در آغاز قوچ و سپس گاو به بیان نسب تاریخی نسل خود می‌پردازند. قوچ می‌گوید من با قوچی که حضرت ابراهیم(ع) آن را قربانی کرد، دریک مزرعه و مرغزار بودیم. لذا قوچ نسب تاریخی خود را به دوره حضرت ابراهیم(ع) می‌رساند. در ادامه گاو می‌گوید، بعد از هبوط حضرت آدم(ع) به زمین، من جفت آن گاوی هستم که برای کمک به حضرت آدم(ع) در امر زراعت به زمین آمد. لذا نسب تاریخی گاو نیز به حضرت آدم(ع) رسید که قدیمی‌تر از قوچ بود. با بیان سابقه تاریخی نسل قوچ و گاو، شتر عرصه تاریخی را بر خود تنگ دید و از این رو اصل توافق را برهم زد و با توجه به توانایی‌های جسمی‌اش به زور و قدرت متوسل می‌شود.

 چون شنید از گاو و قچ اشتر شگفت

سرفرود آورد و آن را برگرفت

که مرا خود حاجت تاریخ نیست

کاین چنین جسمی و عالی گردنی‌ست

خود همه کس داند ای جان پدر

که نباشم از شما من خردتر

داند این را هرکه اصحاب نهاست

که نهاد من فزون‌تر از شماست

شتر ادعا می‌کند که من با این جسم و گردن بلند، حاجتی به شناسایی نسب تاریخی و همچنین پایبندی به توافق پیشین را ندارم و از این رو بسته غذایی را بازور و قدرت از آن خود می‌کند. مولانا در ابیات مزبور به نقش تعیین‌کننده زور و قدرت در روابط فی‌مابین واحدها پرداخته است. پیام آن این است که در جنگل یا هر محیطی که هرج و مرج در آن حاکم است، زور و قدرت نقش تعیین‌کننده در روابط فی‌مابین واحدها اعم از فرد، کشور و ائتلاف دارد و توافقات راه به جایی نخواهند برد. در محیط بین‌المللی نیز قدرت نقش تعیین‌کننده دارد و توافقات در ذیل آن قرار می‌گیرد. به‌صورت سنتی، همواره کانون قدرت بر توانایی‌های نظامی استوار بوده است. اما در عصر جهانی شدن، قدرت چند بعدی شده و از وجهه و چهره انحصاری و تک بعدی نظامی به چهره اقتصادی نیز تکامل یافته است.

بسیاری از کشورها با درک نکته مزبور، توانسته‌اند بین امنیت و توسعه تعامل برقرار کنند و ضمن بازشناسی قواعد جدید بازی در روابط بین‌الملل، از فرصت‌های محیطی حداکثر بهره‌برداری را کنند. کشورهای صنعتی نوظهور که توانسته‌اند بین امنیت و توسعه رابطه پایداری برقرار سازند، قدرت را در ابعاد متنوع نظامی و اقتصادی جست‌وجو می‌کنند.

افزایش قدرت در این کشورها، موجب نقش‌آفرینی بیشتر آنها در روابط سیاسی و همچنین برخورداری از زمینه‌های بیشتر در انطباق‌پذیری با تحولات پیچیده حال و آتی در عرصه اقتصاد دیجیتال شده است. اما متاسفانه در کشور ما هنوز رابطه‌ای پایدار بین دو مفهوم امنیت و توسعه برقرار نشده است و مباحث امنیتی اولویت به مراتب بیشتری نسبت به موضوعات توسعه و پیشرفت دارد. لذا مشاهده می‌شود که برنامه‌های پنج‌ساله توسعه اقتصادی–اجتماعی تنها حدود ۴۰درصد عملیاتی شده‌اند و دارای عملکردهای متوسط رو به پایین هستند. به این معنا که وضعیت شاخص‌های کلان اقتصادی همچون نرخ‌های بالای تورم و بیکاری و همچنین وضعیت نامناسب فقر و نابرابری هستند و میزان صادرات غیرنفتی نیز در ابعاد کمی و کیفی، رضایت‌بخش نیست.

جمع‌بندی

در این نوشتار سعی برآن بود تا نشان داده شود، بی‌توجهی به مبانی تفکرات جدید و اقتصاد متعارف که تحت عنوان بومی‌گرایی توجیه می‌شود، ادعای ناصحیح و نادرستی است. همان‌طور که ذکر شد، برخی مدیران ارشد دارای زاویه ذهنی و فکری اساسی با دستاوردهای علمی و تجربی بشری هستند. به زعم نگارنده، بخش قابل توجهی از کشمکش‌های نظری مسوولان ارشد کشور با دستاوردهای مزبور را می‌توان در بیان عمیق حضرت علی(ع) جست‌وجو کرد. حضرت می‌فرمایند:  «الناسُ أعداءُ ما جهِلوا /مردم دشمن چیزی هستند که نمی‌دانند و نسبت به آن جهل و ناآگاهی دارند.» حکمت ۴۳۸

به موازات فقدان آگاهی نخبگان سیاسی کشور از تفکرات عصر جدید و مبانی اقتصاد متعارف باید افزود که آنها حتی با ابعاد و تاریخ بومی‌گرایی نیز آشنائی مناسب و کافی ندارند.به عنوان نمونه، نشان داده شد که در اندیشه‌های فرد بزرگی همچون مولانا که درخشش خاصی در تاریخ اندیشه و فکری این مرزو بوم دارد، موضوعات و مسائل عقلی و عرفی بسیار قابل توجه و زیبایی مطرح شده که می‌تواند راهگشایی‌های معرفتی فراوانی برای مسوولان کشور داشته باشد؛ اما به‌دلیل ضعف آگاهی‌ها، مغفول مانده است. با ارزیابی اجمالی پنج آموزه از اندیشه‌های مولانا این نکته به‌دست آمد که مدیران جامعه ما می‌توانند با درکی هوشمندانه و فعالانه و با پشتوانه ادبیات و دانش بومی، با تفکرات عصر جدید و مبانی اقتصاد متعارف پیوندهای عمیق برقرار ساخته و بر چالش‌های توسعه و پیشرفت کشور غلبه پیدا کنند و وضعیت شاخص‌های کلان اقتصادی را بهبود بخشند.

متاسفانه نخبگان سیاسی، بدون آگاهی ازسابقه تاریخی و فکری اندیشمندان کشور از یکسو و تفکرات عصر جدید از سوی دیگر، بر نوعی بومی‌گرایی تاکید می‌کنند که دارای گسستگی فراوان با دستاوردهای علمی و تجربی جامعه بشری و حتی با اندیشه‌های بومی در این سرزمین است. لذا بومی‌گرایی مورد ادعا، فاقد توانایی حل چالش‌های توسعه و پیشرفت کشور است. وضعیت شاخص‌های کلان اقتصادی، گویای این امر است.

تاکید بر اصل بومی‌گرایی که بی‌توجه به آموزه‌های علمی و تجربی بشری در عرصه‌های اقتصادی و سیاسی باشد، موجب شده است که مدیران، نسبت به تجویزهای بعضا متفاوت با آموزه‌های متعارف و تجربه‌شده در عصر جدید (به‌عنوان نمونه برای کاهش نرخ تورم، کاهش نرخ فقر و افزایش ثروت) اقدام کنند که از یکسو بسیار پرهزینه و از سوی دیگر فاقد اثربخشی‌های مورد انتظار است. نتیجه این امر اتلاف منابع و زمان (به‌عنوان یکی از مهم‌ترین منابع) و از دست دادن فرصت‌های مناسب برای استقرار در زنجیره ارزش جهانی بوده است.

ac-image-in1650887023yr copy