«اقتصاد سبز» بخش مغفول مدل‌های رشد

کارلو کارارو استاد اقتصاد دانشگاه ونیز مفهوم سرمایه محیط‌زیستی که در تصمیم‌گیری‌های سیاسی کاملا مورد تعرض واقع می‌شود، غایب بزرگ دوره‌های تحصیلی علم اقتصاد جریان اصلی نیز هست. این متن، درباره تخریب محیط‌زیست، تغییرات آب و هوایی و محدودیت‌های منابع طبیعی که به‌طور مستمر و عمیق روی آینده نوع بشر اثر خواهد گذاشت، بحث می‌کند. آموزش اقتصاد به‌ویژه اقتصاد رشد باید به چشمپوشی از این موضوع‌ها پایان دهد. کمی پس از آغاز بحران مالی، مجله «اکونومیست» مقاله‌ای درباره شکافی که این بحران در میان اقتصاددانان حوزه کلان ایجاد کرد، نوشت. اکونومیست نیز مانند رابرت بارو، برادفورد دی لانگ، پل کروگمن و ویلم بیوتر «مدل اقتصادی»‌ای راکه آنها به عنوان یک ابزار مرجع به هنگام ورود دانشجویان به موضوع اقتصاد کلان درطولانی مدت استفاده کرده بودند زیر سوال برد. به این گونه، در دیدگاه رابرت بارو، پرورش دانشجویان اقتصاد در دانشگاه‌های آمریکا و انگلیس طی ۳۰ سال گذشته «اتلاف گزاف وقت» بوده است.

به گفته پل کروگمن برنده نوبل اقتصاد، اغلب اصول علم اقتصاد کلان طی ۳۰ سال گذشته ریسک «بی‌فایده بودن در بهترین حالت و زیان‌آور بودن در بدترین حالت» را داشته‌اند. در کشورهای بسیاری بحث در میان استادان اقتصاد کلان دانشگاه‌ها راه افتاد. این بحث با شیوه‌ای مرتبط بود که سیستم اقتصاد به دانشجویان معرفی می‌شود و همچنین با اینکه مشکلات اقتصادی چگونه بر حسب علت‌ها و علاج‌های ممکن مورد بحث واقع می‌شود،

ارتباط داشت.

بحران محیط‌زیستی و اصول اقتصاد کلان

این مساله که آیا «مدل اقتصادی» موجود در برنامه‌های آموزشی، مناسب است یا خیر؟ نیازمند وقوع عمیق‌ترین بحران مالی و اقتصادی پس از «رکود بزرگ» بود. رکودی که بحث پردامنه‌ای را میان اقتصاددانان کلان برانگیخت. امیدواریم که تحقق کامل پیامدهای بد تغییرات آب و هوایی برای اعتراف به اصول اقتصاد محیط‌زیست لازم نباشد.

چند ابرتوفان سندی باید رخ دهد؟ تا چه مقدار باید سطح دریا بالا بیاید؟ چند تا خشکسالی و سیل شدید باید اتفاق بیفتد، قبل از اینکه ما به این ادراک برسیم که نادیده انگاشتن سرمایه طبیعی و بسیاری از پیامدهای آن ناشی از اصول اقتصادی بد است؟

تفاوت میان بحران مالی و بحران زیست‌محیطی این است که ما آثارعلمی متعدد و مناسبی داریم که سرمایه طبیعی را در مدل‌های رشد ترکیب کرده‌اند. مشکل این است که تا حد زیادی این آثار در قلمرو محدود اقتصاددانان محیط‌زیست باقی مانده است.

اکثریت زیادی از ما می‌توانستیم بدون حتی خواندن یک مقاله درباره اصول اقتصاد محیط‌زیست یا مواجهه با سرمایه طبیعی به عنوان یک بحث در عوامل تولید که مطالعه کردیم، از رشته اقتصاد فارغ‌التحصیل شویم.

اقتصاددانان محیط‌زیست مدل‌های رشد را برای توضیح نقش محیط‌زیست تعدیل کرده‌اند؛ از این رو، شرایطی که رشد اقتصادی را قوت می‌بخشد بازبینی کرده‌اند. مراجع کلاسیک در حوزه اقتصاد محیط‌زیست، سه مقاله‌ای است که در سال ۱۹۷۴ نوشته شده‌اند.این سه اثر در فصل‌هایی از دو کتاب نوشته شده توسط «تاسوس زپاپادیس» و « ویلیام بروک و اسکات تیلور» در سال ۲۰۰۵ خلاصه شده‌اند. نمونه تازه‌تر که مدل‌های «سنتی» (قهوه‌ای ؟) و «سبز» رشد را مقایسه می‌کند، مقاله کاربردی «استفان هالگاته»، «جفری هیل»، «ماریانه فی» و «دیوید ترگر» است که بانک جهانی در سال ۲۰۱۱ منتشر کرده است.

در نتیجه، اقتصاددانان محیط‌زیست فی‌نفسه تمایلی به سخن گفتن درباره رشد اقتصاد ندارند، اما درباره رشد اقتصادی پایدار سخن می‌گویند. هرچند، اقتصاددانان کلان به هنگام سخن گفتن درباره رشد پایدار، معمولا مرادشان رشد مستمر است. وقتی اقتصاددانان رشد نقش تخریب فرآیند رشد را بررسی می‌کنند آنها تقریبا به‌طور خاص به تخریب‌های دانش و تکنولوژی اشاره می‌کنند و به‌طور عام از تخریب محیط‌زیست چشم‌پوشی می‌کنند. به نظر می‌رسد، حتی سرمایه اجتماعی به‌عنوان یک مفهوم تقریبا تازه وارد به اقتصاد، بهتر با ادبیات رشد در هم آمیخته است.

آموزش علم اقتصاد

از این رو، تقاضا برای تغییر فوری در دوره تحصیلی علم اقتصاد هم در سطوح مقدماتی و هم در سطوح پیشرفته وجود دارد. فصل‌های رشد در کتاب‌های درسی اقتصاد کلان این روزها هیچ اشاره‌ای به محیط‌زیست نمی‌کند چه به عنوان عامل تولید یا به عنوان عاملی محدود کننده که روی بهره‌وری انسان یا سرمایه فیزیکی اثر می‌گذارد.

ارائه اصول علم اقتصاد محیط‌زیست بیشتر مورد نیاز نیست، بلکه آموزش آن نوع دوره‌های اقتصاد کلانی که در آنها سرمایه طبیعی یک عامل ورودی کلیدی به فرآیند تولید به شمار می‌رود و محیط‌زیست در آنها به یکی از مسائل اصلی اقتصاد کلان تبدیل شده است، باید مورد توجه قرار گیرد. مدل توسعه انقلاب صنعتی (الان رشد کن و بعدا پاکسازی) شاید برای دنیایی با ۵/۱ میلیون جمعیت موثر بوده است؛ اما برای یک جمعیت جهانی ۹ میلیارد نفری موثر نیست.

اگر ورود تفکر و نقش محیط‌زیست در آموزش اصول علم اقتصاد کلان لازم است، ضروری‌تر آن است که به هنگام ارائه تئوری و مدل‌های رشد اقتصادی به دانشجو، این موضوع در آموزش علم اقتصاد مورد توجه واقع شود.کتاب‌های درسی متعددی در حوزه رشد اقتصاد وجود دارند که توسط اقتصاددانان رشد صاحب نام که در این حوزه بسیار فعالند، نوشته شده است. به‌طور قابل توجهی همه کتاب‌های درسی که دانشجویان دوره لیسانس و بالاتر، از روی آنها پایه رشد اقتصادی را آموزش می‌بینند، همواره فصلی درباره نقش سرمایه انسانی و تغییر فناوری دارند، اما همیشه این کتاب‌ها فراموش می‌کنند به موضوع محیط‌زیست و سرمایه طبیعی بپردازند.

از آنجا که معتقدیم زمان توقف آموزش آن نوع رشد اقتصادی که فقط با رشد تولید همه کالاها و خدمات اندازه‌گیری می‌شود، فرا رسیده است به شدت بر این باوریم که آموزش این رشد اقتصادی نمی‌تواند از نگرانی‌های صریح محدودیت‌ها و فرصت‌های تحمیل شده توسط منابع تمام شدنی طبیعی و زیست‌محیطی جدا باشد. با توجه به برآوردهای متعدد جدید روشن است که بیگانگی با محیط‌زیست، محدودیت‌های منابع طبیعی و تغییرات آب و هوایی - یک مشکل کلان - به‌طور مستمر و عمیق روی آینده نوع بشر اثر می‌گذارد. آموزش علم اقتصاد دیگر نمی‌تواند محیط‌زیست را نادیده بگیرد.