چالش‌های رییس‌کل

شهرام رئیسی دهکردی شاید تا همین چند سال پیش، بسیاری از روسای کل بانک‌های مرکزی می‌توانستند به راحتی و بدون اینکه شناخته شوند در خیابان‌های پایتخت کشورهای خود قدم بزنند و خرید کنند و نام و چهره آنها تنها برای معدودی از خواننده‌های مجلات و بولتن‌های تخصصی یا معدود خبرنگاران حوزه‌های اقتصادی شناخته شده بود، اما امروزه در بسیاری از کشورهای جهان و همچنین ایران، آنها همانند رهبران، روسای‌جمهور یا سایر مقامات عالیرتبه دولتی شناخته شده و معروف هستند و رفتار و گفتار آنها نه‌تنها موضوع مقاله‌ها و مباحث متعدد در روزنامه‌ها و مجلات علمی و غیرعلمی و محافل اقتصادی و غیراقتصادی است؛ بلکه بیان نظرات ایشان می‌تواند بر متغیرهای اقتصادی شدیدا اثرگذار باشد. بی‌تردید این تغییر ناخواسته در جایگاه بانکداران مرکزی در سراسر دنیا؛ ناشی از تداوم بحران‌های پولی و مالی و فراگیرشدن آن در کشورهای جهان بوده که اقشار جامعه آنها را همزمان هم به عنوان مسببان اصلی بی‌ثباتی مورد انتقاد قرارداده و هم به عنوان ناجیان بالقوه اقتصاد از آنها انتظار متوقف کردن وضعیت بحرانی را دارند. مسوولیت‌ ایجاد ثبات مالی در کنار توانایی تزریق حجم بسیار بالای نقدینگی به بازار مالی، قدرت اثرگذاری این بانک‌ها بر بخش حقیقی اقتصاد را گسترش و وظایف آنها را به سطحی بالاتر از کارکرد سنتی وام‌دهنده نهایی یا بانکدار دولت ارتقا داده است. داشتن چنین جایگاهی منحصر به فرد، باعث شد تا روسای بانک‌های مرکزی به یک موقعیت جدید دست پیدا کنند و عضو اصلی ساختار هرم تصمیم‌گیری کشورها در سطح ملی و بین‌المللی شده‌اند. علاوه‌بر وظایف سنتی اکنون، نهاد بانک مرکزی به مانند واحد امداد و نجاتی تعبیر می‌شود که دارای مسوولیت و وظایف روزافزون در مواجهه با نوسانات اقتصادی، حفظ ثبات ساختار نظام مالی و نهادهای تامین مالی خصوصی، اعمال و اجرای قوانین احتیاطی برای بازار پول در سطح خرد و کلان و اتخاذ سیاست‌ در حوزه اقتصاد کلان وحتی اعمال سیاست‌های شبه‌مالی (Quasi-Fiscal Policies) است. با تعدد این مسوولیت‌ها و وظایف، بدیهی است که نام و چهره روسای بانک مرکزی به ناچار در عرصه رسانه و سیاست و افواه عمومی بیش از پیش خواهد آمد. اما با این تعدد وظایف و مسوولیت‌ها، بانک‌های مرکزی همواره در خطر قرار گرفتن در پارادوکسی هستند که به دنبال وقوع بحران‌های مالی و ضرورت حضور و دخالت آنها ایجاد می‌شود و از این مسیر استقلال بانک مرکزی به صورت کامل یا بخشی خدشه‌دار خواهدشد که نتایج ناگوار عدم رعایت استقلال بانک در کشورهای در حال توسعه و خصوصا آن گروه کشورهایی که از نعمت یا به تعبیری بلای منابع برخوردارند بیشتر مشهود است. چنین است که در موضوع استقلال بانک مرکزی و لزوم رعایت آن بالاخص در روزهای گذشته و همزمان با انتخاب رییس‌کل جدید مکرر سخن گفته شده است. اگرچه اهمیت کارکردی دستیابی به استقلال بانک مرکزی به عنوان یک هدف غایی، غیرقابل انکار است، اما با توجه به نهادهای شکل گرفته در اقتصاد ایران (به عنوان قواعد بازی) دستیابی به استقلال کامل بانک مرکزی محل بحث و شاید تردید جدی است و شاید از این باب است که رییس‌کل جدید با هوشمندی بیان کرده است که بحث استقلال را پیگیری خواهندکرد. بنابراین در چنین فضایی به نظر می‌رسد برای رسیدن به حداقل‌های انتظاری استقلال و ارتقای جایگاه بانک مرکزی، ریاست‌کل بانک مرکزی باید در دو حوزه سیاست‌گذاری و نظارتی، تحلیلی از وضعیت موجود داشته باشد. در حوزه سیاست‌گذاری باید حداقل حدود و ثغور درجه هر چند محدود اختیار و استقلال بانک مرکزی در تصمیم‌گیری، طراحی و اتخاذ سیاست‌ها با توجه به شرایط فعلی برای ایشان مشخص باشد. همچنین این مرزبندی (با دولت) در سیاست‌های اعمالی روی نرخ ارز و هدف‌گذاری‌های مرتبط نیز باید تا حد ممکن شفاف باشد. در بخش نظارتی و حاکمیتی با توجه به وضعیت نه چندان قابل قبول بازار پول کار دشوارتر است. در مواجهه با تعدد موسسات مالی و اعتباری دولتی، شبه دولتی، خصوصی و صندوق‌های قرض‌‌الحسنه‌ای که عملا فعالیت‌های بانکداری را انجام می‌دهند (Shadow Banking)؛ چه وظایف و تکلیفی و با چه اختیاراتی و همچنین چه ابزارهای نظارتی در اختیار بانک قرار دارد؟ مسوولیت در قبال ایجاد ثبات مالی نیازمند ابزارهای خاص خود است و آیا بانک مرکزی این توانایی را در اختیار دارد؟ نفوذ و ضمانت اجرای قوانین و سیاست‌های موضوعه بانک در بازار پول تا کجا و تا چه حد خواهد بود؟ در نهایت تلاش برای حرکت به سمت شفاف کردن عملکرد بانک مرکزی و افزایش پاسخگویی، پیش‌نیازهایی است که در بطن خود می‌تواند بر اساس اتخاذ رویه‌ای توام با عقلانیت و مبتنی بر حداکثر کردن منافع ملی در بلندمدت، ضمن شناسایی جایگاه کنونی سوال‌هایی از این دست را پاسخ داده و مسیر حرکت به سمت استقلال نسبی و پایدار بانک مرکزی را هموار کند.