اعتصاب مهرماه سال 1357 روزنامه‌های تهران معروف به «اعتصاب صغیر» با دریافت یک تعهد از دولت 23 مهرماه آن سال پایان یافت. در جریان این اعتصاب روزنامه‌های عصر؛ دو شماره و روزنامه‌های صبح؛ سه شماره منتشر نکردند. دولت وقت به مطبوعات تعهد داد که امنیت حرفه‌ای نویسندگان را تضمین خواهد کرد، اعمال نفوذ مستقیم و غیرمستقیم از سوی مقامات دولتی در مطالب روزنامه‌ها به عمل نخواهد آمد و از آن پس «سانسور مرسوم» انجام نخواهد گرفت.

در همین روز دکتر ناصرالدین شاه حسینی استاد ادبیات و نخستین رییس گروه روزنامه‌نگاری دانشگاه تهران مدیر عامل سازمان رادیو ـ تلویزیون ملی شد که مطبوعات این انتصاب را هم به حساب پیروزی خود گذاشتند. در پی این اعتصاب، چندین روزنامه و مجله که قبلا پروانه انتشار داشتند و بعضا لغو شده بودند دست به انتشار مجدد زدند و ممنوع‌القلم‌ها به‌کار بازگشتند و حقوق از دست رفته را باز گرفتند. این اعتصاب کوتاه به روزنامه‌نگاران جرات داد که در نیمه آبان همان سال اعتصاب طولانی خود را که بیش از دو ماه طول کشید و سهم چشمگیری در تغییر نظام حکومتی داشت آغاز کنند.

وفات شاعر آزادی


میرزا محمد متخلص به فرخی یزدی در ۲۵ مهر ماه ۱۳۱۹کشته شد. در آغازین روزهای مشروطیت و پیدایش حزب دموکرات در ایران فرخی از دموکرات‌های جدی و در شمار آزادی خواهان شهر یزد قرار گرفت. در نوروز ۱۲۸۸ مسمطی ساخت خطاب به حاکم یزد و در مجمع آزادی خواهان یزد خواند و موجب خشم حاکم شد تا جایی که دستور داد دهان فرخی را با نخ و سوزن بدوزند و به زندان بیندازند، ولی وی به کمک چند تن از دوستان از زندان گریخت. در اواخر این سال به تهران رفت و اشعار و مقالات موثری درباره آزادی ایران در جراید آن شهر انتشار داد که مورد توجه ملیون و آزادیخواهان قرار گرفت. فرخی در دوره نخست وزیری وثوق الدوله با حکومت وی و قرار داد ۱۹۱۹ به مخالفت پرداخت و مدت‌ها در شهربانی تهران زندانی شد. در اواخر سال ۱۳۰۰ روزنامه طوفان را منتشر کرد و به طرفداری از توده رنجبر و کارگران مشغول شد. روزنامه طوفان بیش از پانزده بار توقیف شد. پس از پایان دوره هفتم مجلس مخفیانه از ایران گریخت و از روسیه به برلین رفت و در آنجا مقالات تندی در روزنامه پیکار علیه حکومت استبداد ایران منتشر کرد. در این گیرو دار تیمور تاش وزیر دربار ایران به اروپا رفت و از فرخی خواست که به ایران بازگردد و بدون دغدغه در ایران زندگی کند فرخی نیز در سال‌های ۱۳۱۱ تا ۱۳۱۲ به ایران بازگشت و تحت نظر ماموران شهربانی قرار گرفت بعداز یک سال به عمارت کلاه فرنگی نقل مکان کرد و شدیدا تحت نظر ماموران شهربانی قرار گرفت. او در سال ۱۳۱۶ به اتهام بدهی سه هزار ریالی به آقا رضای کاغذ فروش به زندان افتاد. سرانجام او در ۲۵ مهر ۱۳۱۸ با آمپول هوای پزشک احمدی کشته شد.

ساختن «بردسیر» کرمان
به دستور اردشیر ساسانی
۱۸ اکتبر سال ۲۲۲ میلادی روزی است که در آن اردشیر ساسانی پسر پاپک و حکمران پارس دستور داده بود که در ساتراپی (استان) کرمان، شهر «وه اردشیر» را بسازند که در دوره افتادن ایران به دست عرب به «بردسیر» تغییر یافت. اردشیر که قبلا یک دژ نظامی در حاشیه شهر کرمان بر فراز تپه‌ای ساخته بود، هنگامی تصمیم به ساختن بردسیر گرفته بود که از حمایت «شهرات» حکمران منطقه کردستان امروز (آدیابن) برای ساقط ساختن حکومت اشکانیان که آلوده به فساد و ضعف شده بودند مطمئن شده بود. اردشیر با تهدید، حکمران اصفهان را نیز به اجرای نیت خود موافق ساخته بود. اردشیر پس از پیروزی بر اردوان، در سال ۲۲۶ در معبد آناهید پارس (استخر ـ نزدیک شیراز) رسما تاجگذاری کرد. وی قبلا در نظر داشت که شهر کرمان را پایتخت ایران کند که پس از ورود به تیسفون از این کار منصرف شد و پایتخت را تغییر نداد.

قطع رابطه با انگلستان از سوی مصدق
در این روز در سال 1331 (18 اکتبر 1952) چند ساعت پس از پخش بیانات دکتر مصدق نخست وزیر وقت از رادیو تهران که در آن تصمیم به قطع روابط با انگلستان را برای مردم توجیه کرده بود، مصوبه مجلس در این زمینه به سفارت انگلستان در تهران ابلاغ شد.
مردم که این خبر را از رادیو تهران شنیده بودند از هر گوشه شهر به سوی خیابان فردوسی که ساختمان سفارت در آن واقع است روانه شدند و ضمن برگزاری یک تظاهرات ضد انگلیسی گسترده و دادن شعار، تابلوی سفارت را که علامت رسمی دولت انگلستان بر آن وجود داشت، به عنوان مظهر استعمار از جای برکندند و از سردر سفارت پایین آوردند.
قطع رابطه با انگلستان که تا پس از براندازی 28 مرداد 1332 ادامه داشت، به گزارش مطبوعات آن زمان تهران و اظهارات شاهدان عینی موجی از سرور و شعف در سراسر ایران به وجود آورده بود که قبلا سابقه نداشت زیرا ایرانیان پس از ملی شدن صنعت نفت بود که از جزئیات مداخلات دولت انگلستان در امور وطن‌شان در طول قرن 19 و تا نیمه قرن 20 آگاه شده بودند و بدبختی‌های خود را تا حدی نتیجه همین مداخلات می‌دانستند. دکتر مصدق در نطق قبلی خود در مجلس مواردی را از این مداخلات بر شمرده بود و به مصلحت ایران دانسته بود که با چنین استعمارگری روابط نداشته باشد.