هویدای پوپولیست در برابر بوروکراسی

عباسعلی هویدا که در زمان فعالیتش در شرکت ملی نفت ایران با افرادی مثل ابراهیم گلستان دوست بود از روشنفکران چپگرا تاثیر گرفته و به نوعی سوسیالیسم گرایش داشت. هویدا وقتی نخست‌وزیر شد، تلاش کرد در برابر اراده عالیخانی که رشد بخش خصوصی را برای توسعه صنعتی ضروری می‌دید ایستادگی کند. نویسنده این مطلب باور دارد، هویدایی که به نوعی چپگرا محسوب می‌شد، بازرگانان و کارخانه‌داران را برای کشور چندان مفید نمی‌دانست و علاقه داشت که سیاست‌های پوپولستی را در جامعه پیاده کند و برای این تفکر خود مدام بر روی شاه اثرگذاری می‌کرد. در نوشته حاضر برای عالیخانی به عنوان یک مدیر اقتصادی ویژگی‌هایی برشمرده شده است که البته نوعی اغراق به چشم می‌خورد، با این همه تاریخ نشان داد که وزیر اقتصاد دست‌کم در اینکه بتواند در نقش بخش خصوصی فعالیت کند نیز هوشیار بوده است.... رویارویی رهبران سیاسی

در نهایت، سرنوشت‎سازترین مخالفت با وزارت اقتصاد از میان خود رهبران سیاسی بود. درگیری‌های رو به رشد یک سازمان مستقل پیشتاز در توسعه اقتصادی باعث مشکلاتی برای ماهیت پاتریمونیالی حکومت شد. به عنوان مثال این مساله باعث وقوع کشمکش‌هایی بین عالیخانی و امیرعباس هویدا، نخست‏وزیر و بین وزارت و شاه به خاطر تسلط یافتن بر اوضاع گردید.

مقام نخست‎وزیر در دوره پهلوی دوم از قدرت سیاسی کمی برخوردار بود. نخست‏وزیر با رای مردم انتخاب نمی‏شد، نماینده یک حوزه انتخابی به شمار نمی‏رفت، فاقد ایدئولوژی بود و نماینده حزب واقعی‏ای که انتقال‏دهنده اراده مردم باشد، محسوب نمی‏گردید. خلاصه اینکه نخست‏وزیر به عنوان ابزار سلطنت و گسترش اقتدار آن به خدمت گرفته می‏شد. این موضوع، به خصوص در زمان نخست‏وزیری طولانی هویدا (۱۹۶۵ - ۱۹۷۷) عیان بود؛ به طوری که مقام نخست‏وزیر، تمام استقلال سیاسی خود را حتی در سطح نمادین در مقابل سلطنت از دست داد. گرچه اهمیت خود را در کشمکش‌های قدرت در قلمرو حکومت حفظ کرد. نخست‏وزیر قدرت بالایی در اداره سازمان‌های حکومتی، هماهنگی در سیاست‌گذاری و اجرای کار رژیم پاتریمونیالی داشت.

هویدا، سومین نخست‏وزیری بود که مسند نخست‏وزیری را از زمان تشکیل وزارت اقتصاد در دست می‏گرفت، او از همان ابتدا نشان داد که مهم‏ترین دشمن سیاسی وزارت است. او یک دولت‏محور بود که علاقه زیادی به تقویت دولت با استفاده معیارهای مردم‏پسندانه داشت. او با «ISI» در اصول اخلاقی مخالف نبود؛ اما در آن نقش بسیار کمی برای بخش خصوصی قائل بود. در حقیقت، او اعتقاد داشت که برای صنعتی شدن نیازی به بخش خصوصی نیست؛ زیرا از نظر او بخش خصوصی هیچ کمکی به تجار بزرگ برای فائق آمدن بر هزینه‎های سیاسی در انجام فرآیندها نمی‏کرد. او از سیاست‌های مداخله‏گرانه به خصوص در تعیین قیمت‌ها به این دلیل از کنترل نیروهای بازار حمایت می‎نمود.

هویدا، بلافاصله بعد از نخست‏وزیری کشمکش و نزاع را با عالیخانی بر سر موضوعاتی همچون پیامدهای کنترل قیمت، سیاست مقابله با توسعه بخش خصوصی و قوانین ضداحتکاری شروع کرد. او فعالیت تجاری را با رفتار غارتگرانه یکسان می‎پنداشت و به همین دلیل، مجادله بر سر بیشترین سود قابل قبول، برخوردها و نزاع‌های وزارت را با نخست‏وزیر به اوج رساند. هویدا به رهبران بخش خصوصی به صورت تحقیرآمیزی به عنوان بازرگان (تاجر) اشاره می‏کرد و به سادگی، بارها آنها را پدرسوخته و لعنتی می‏نامید. او به اداره بخش خصوصی وزارت به عنوان کارخراب‏کن و چاپلوس می‎نگریست و می‏خواست از طریق قوانینی مثل قانون منع احتکار از گرایش حریصانه بخش خصوصی جلوگیری کند؛ به همین دلیل، دولت اجازه مصادره کالاهای احتکاری را داد.عالیخانی در مقابل این قوانین ایستادگی می‏نمود و استدلال می‏کرد که بخش خصوصی، جهت دسترسی به برنامه‏های درازمدت صنعتی شدن ضروری است. او همچنین استدلال می‏کرد، قانون منع احتکار، اعتماد به سرمایه را به تدریج ضعیف می‏کند و در نتیجه، باعث کاهش سرمایه‏گذاری بخش خصوصی می‏شود. بر اساس اصطلاح‏شناسی پیتر اوانز نزاع و درگیری، بین تصور «سرپرستی» [دولت مداخله‏گر] با تصور «مامایی» [دولت ناظر] از حکومت بود. در تصور سرپرستی، سازمان‌های دولتی سعی می‏کنند از جامعه در مقابل نظام سرمایه‏داری حمایت کنند؛ در حالی که در تصور مامایی هدف حکومت جهت‏دهی به نیروهای نظام سرمایه‏داری است.

وقتی در سال ۱۹۶۵ هویدا، نخست‏وزیر شد، رکود اقتصادی رو به پیشرفت بود؛ از این رو، توجه خاص حکومت به بخش خصوصی غیرضروری به نظر می‏رسید. هویدا با توجه به تداوم فشارها بر وزارت و انتقاد از حمایت وزارت از نخبگان صنعتی جدید، عالیخانی را به حالت تدافعی درآورد و او را به طور قاطع به دفاع از بخش خصوصی متهم کرد. به هر حال، او به تدریج و به طور ماهرانه‏ای حمایت سلطنت از وزارت را کاهش داد. از طرف دیگر، هویدا به یک عملیات موفقیت‏آمیز برای دفاع از ارزش‌ها و هدف‌های اصلی حکومت (و خلاصه شاه) دست زد. در همین زمان، شاه شروع به صحبت از ایجاد نظام بهزیستی همگانی کرد که اساس سوء استفاده حکومت در جهت کاهش قدرت بخش خصوصی در دهه ۱۹۷۰ بود.

با این حال، هویدا از جانب عالیخانی نگران بود؛ چرا که او سیاستمداری ماهر بود که آمادگی پاسخگویی به همه منتقدان و مخالفان را داشت. عالیخانی مردم‏سالار بود و از سوی افرادی در انجمن‌های تجاری و دیوان‏سالاری حمایت می‏شد.

در حقیقت، اگرچه او از نظر سنی همانند بیشتر مقامات اداری در حد متوسط و جوان‏تر از اکثر مقامات اداری بلندپایه بود؛ اما به عنوان یک رهبر برای مقامات موسسه‏ها و اداره‏ها در نظر گرفته می‏شد. نقش او در آماده‏سازی کارخانه ذوب آهن و به طور کلی، مهارتش در انجام کارها، حال و هوای قدرتمندی به او داده بود که دست کم در بین مدیران اقتصادی به عنوان یک شخصیت خوش‏مشرب معروف شده بود. این ابهت با عالیخانی باقی ماند، حتی زمانی که صحنه سیاست را ترک کرد.

عالیخانی قدرت زیادی به وزارت بخشید که این مساله باعث وفاداری تعدادی از تکنوکرات‌ها به او شد. نتایج آشکار تلاش‌های وزارت اقتصاد با شخصیت پرجاذبه عالیخانی ترکیب شد و او را پیشکسوت دیوان‏سالاری ایران ساخت. در کشمکش‌های شخصی و هنگامی که به اعتماد وزرا، موسسه‏های دولتی مرتبط به اقتصاد را متقاعد ساخت که استراتژی وزارت اقتصاد را بپذیرند، بانک مرکزی، بانک‌های دولتی و خصوصی گوناگون و سازمان برنامه‏ریزی، رهبری عالیخانی را پذیرفتند و به وزارت اقتصاد اجازه دادند که به عنوان نخستین موسسه در سیاست‌گذاری اقتصادی فعال باشد. این امر به وزارت اقتصاد قدرتی بالاتر از محدودیت‌های وضع شده بخشید و به عالیخانی اجازه داد که سیاست‌گذاری کلان را پیش‏بینی و هماهنگ کند. وی سیاست‌گذاری رسمی را بر روابط غیررسمی مسلط کرد. به علاوه، اختیاراتش به او اجازه داد که راهی برای روش‌های سیاست‌گذاری در کابینه برای بهداشت، تعلیم و تربیت، قانون، انرژی و سیاست‌گذاری خارجی جهت خریدهای نظامی و توسعه بخش خصوصی تعیین کند؛ چرا که بهینه‏سازی سیاست‌گذاری زمانی امکان‎پذیر بود که وی بر دیگر وزارتخانه‏های دولتی و ادارات حکومتی مسلط باشد.

به هر حال، زمانی که عالیخانی تصمیم گرفت راه‏حلی آرمانی برای رفع مشکلات متعدد بوروکراسی ارائه بدهد، هویدا خیلی نگران شد. شیوه هویدا در مبارزه با عالیخانی این بود که با دیگر مخالفان وزارت اقتصاد متحد شود. او با مهارت بر نگرانی شخصی شاه از ترقی عالیخانی و تخلف وزارت از حقوق انحصاری پاتریمونیالی نیز تاثیر گذاشت. هویدا پیوسته عالیخانی و سلطنت را رودرروی یکدیگر قرار می‏داد تا شاه را متقاعد کند که قدرتش را در مقابل وزارت نشان دهد و سرانجام، استقلال آن را از بین ببرد. هویدا مصمم بود از استقلال کامل بوروکراسی به دلیل مقام خود جلوگیری کند؛ چرا که استقلال بوروکراسی قبل از این که حقوق شاه را زیر پا بگذارد، به طور گسترده‏ای قدرت نخست‏وزیر را کاهش می‏داد. به این ترتیب، سیاست‌های سلطه‏گرایانه، موقعیت وزارت را سست کرد. پهلوی دوم در ابتدا از وزارت اقتصاد حمایت بسیاری می‏کرد و رشد و موفقیت آن را بسیار مهم می‏پنداشت؛ در نتیجه، او از مدیریت حمایت کرد و عالیخانی را در مقامش نگهداشت. او به وزارت به عنوان ضرورتی برای حل بحران‌های اقتصادی ایران قبل از دهه ۱۹۶۰ نگاه می‏کرد و خود را در داشتن ایرانی صنعتی شریک می‏دانست. با این حال، تصور شاه از وزارت و تصورش از کار و ایرادش در هر زمان تغییر می‏کرد. هرچند، این تغییر به وجود آمده نمی‏توانست سرنوشت وزارت را تعیین کند، تعیین‏کننده رابطه شاه با موسسه‏های اقتصادی، دولت و سیاست‌گذاری آنها در دهه ۱۹۷۰ بود.