حساب این مسیو با کیست؟

عبدالله مستوفی در نقد قرارداد ایران و انگلیس دقت کافی داشته و با استفاده از تخصص، دانش و تجربه‌اش در امور مالی، پاسخ قاطعی به صدر اعظم وقت می‌دهد که در بیانیه‌ای می‌خواسته قرارداد را توجیه کند. در این بخش از نقد وی، جزئیات دقیق مربوط به اقلام مالی‌ نان و ارزاق عمومی در دولت که توسط یک مشاور مالی بلژیکی تنظیم شده است را به بوته نقد گذاشته است. وی از نخست وزیر می‌پرسد چرا به جای اینکه در پایان سال ۳۰۰هزار تومان در حساب اداره ارزاق عمومی موجود باشد، حساب آن ۳۰۰ هزار تومان کسری دارد و... این تفاوت که اقلا در جنس‌های خریداری به سیصد هزار تومان بالغ خواهد شد، باید نفع دولت و در آخر سال (یعنی سر خرمن هذه‌السنه قوی‌ئیل ۱۲۹۸)، در صندوق اداره ارزاق موجود باشد.

ولی این سیصد هزار تومان موجود نیست. سهل است، همین که به حساب خزانه و بانک و خالصه و اربابی تهران رجوع می‌کنیم، می‌بینیم این مسیو، از نقد و جنس هفت کرور هم دستی گرفته و می‌گوید تمام این مبلغ هنگفت، یعنی هفت کرور و سیصد هزار تومان را به مصارف اداری هفت هشت ماهه اداره ارزاق رسانده است. از او حساب خواستید، تمام جدیت‌هایی که در این زمینه، از طرف ادارات مربوطه و روزنامه‌جات و حتی خود شما به عمل آمده عقیم ماند. این «مامور جدی» ، «این خدمتگزار دولت» به «فرس ماژور» متمسک شده، حساب نداد و رفت و از همین جا معلوم شد که حساب این مسیو واقعا با کرام‌الکاتبین و در عالم این اول دفعه است که یک نفر صاحب جمع در مقابل مطالبه حساب به فرس ماژور تمسک می‌جوید و از ارائه حساب خود ولو بی‌سر و ته و گزاف هم باشد استنکاف می‌نماید.

لیکن ما می‌توانیم مدلل کنیم که با این هفت کرور و سیصد هزار تومان که این خدمتگزار جدی دولت، در عرض شش ماه خرج اداره ارزاق کرده است، ممکن بود یک سال مردم این شهر را به نان مهمان کرده، به توسط فراش اداری نان دو رویه تخمه زده برای اهالی فرستاد. حساب آن هم اشکالی ندارد، زیرا روزی دویست و پنجاه خروار گندم برای نان مردم این شهر کاملا کافی است. در ماه، هفت هزار و پانصد خروار حساب کنیم پنج کرور و دویست هزار تومان خواهد شد و دو کرور و صد هزار تومان باقی‌مانده هم برای مصارف دکان‌های نانوایی و مواجب فراش مامور توزیع نان و اعضای هیات مدیره این کار و تفاوت کرایه ده دوازده هزار خروار جنس‌های معمولی از ساوه و عراق و قزوین و دامغان و حتی برای قیمت خشخاش و سیاه‌دانه هر قدر هم زیاد باشد کاملا کفایت می‌کرد و برای کنترات‌چی و سایر متصدیان هم بی‌نان و پیازی نبود.

اگر شما با خود این مسیو، یا آقای تدین که در کمیسیون مقدماتی امر نان از مسیو خیلی حمایت می‌کرد، در قسمت اخیر این حساب ما تردید داشته باشید، ممکن است به توسط یک اعلان در روزنامه، از ما توضیح بخواهید ما هم به شما قول می‌دهیم در سر هفته، بودجه کامل مسیو پسند این مصارف را در همان جریده به اطلاع شما برسانیم. حتی همان‌طور که از پول فروش ایران به دولت انگلیس، نان یک سال مردم پایتخت ایران را یک لقمه کرده به گلوی مولیتر چپاندید، اگر اراده مبارک تعلق گرفته باشد که از بقایای آن وجه، یک سال هم مردم این شهر را مهمان کرده و برای خود دعاگو و برای قرارداد هواخواه زیاد نمایید شاید نه، بلکه یقین به داوطلب کنترات این کار نظر به صرفه‌ای که در آن است، زیاد بر بخورید و حتی خرج قهوه‌خانه حضرت اشرف را هم تقدیم بکنند، ضمنا حاجی محمد حسین بنکدار و حاجی محمد حسین رزاز و آقای اسلامبولچی هم بیکار نمانده، از سر وامی‌شوند. باور ندارید! اعلان فرموده ملاحظه فرمایید!

سبحان‌الله! هیچ حقه‌بازی به این شیادی نیست. کابینه‌های سابق، در سال قحطی برای ترفیه حال فقرا، با عایدی خود این مملکت نان و دم‌پخت را به ثلث و نصف قیمت واقعی آن به مردم می‌خورانند آنها را مقصر و بی‌کفایت قلمداد می‌کنید و خودتان در سال فراوانی یک ربع بر قیمت واقعی نان افزوده و مبلغ حاصله از آن را با هفت کرور پولی که در حقیقت قیمت عرض و ناموس افراد اهل این مملکت است، به حلق بلژیکی‌ها کرده، حماسه‌خوانی هم می‌کنید و خود را غمخوار هموطنان عزیز هم می‌خوانید!

اما سبب اینکه در سال گذشته به شما ایراد می‌کردند که چرا امر ارزاق این شهر را به یک نفر بلژیکی سپرده‌اید؟ اولا سال گذشته، در موقعی که شما این اقدام را فرمودید، جنگ بین‌المللی تمام شده و مردم تصور نمی‌کردند که چهار پنج ماه بعد از خرمن، این جنگ عالم‌سوز خاتمه بیابد و فکر می‌کردند که انگلیس‌ها قشون پرعده خود را تا سر خرمن دیگر، در قزوین و همدان و گیلان و قفقاز نگاه داشته و آنها را از غله ایران خواهند چرانید و گذشته از این، برای قشون بین‌النهرین خود هم محتاج به غله خواهند بود و با برهان و منطق تصور می‌کردند که یک نفر اروپایی، آن هم بلژیکی که در امر ارزاق و حمل و نقل گندم و جو صاحب اختیار تام باشد، به خوبی می‌تواند حاجت جنگی دولت معاهد دولت خود را برآورده و مردم این مملکت را مثل سنه گذشته دچار غلا و تنگی نماید.شما خدمت خودتان را کردید و اگر جنگ خاتمه نیافته بود، مسلما این کار واقع می‌شد. اتومبیل‌های انگلیس، هرچه به قفقاز و گیلان می‌برد، در عوض از قزوین و همدان، گندم برای بین‌النهرین حمل می‌کرد. از این هم که بگذریم، سال قبل، هنوز مردم ایران را مال خودشان دانسته و به مداخله خارجه، در امور این مملکت، ولو از راه استخدام هم که بود، راضی نبوده و با برهان و منطق و تجربه، اظهار می‌کردند، یک نفر اروپایی، هر قدر امین و صدیق و جدی باشد، سزاوار نیست امری از امور این مملکت خاصه ارزاق مسلمان‌ها را عهده‌دار شود. زیرا از علم و درایت و جدیت و امانت گذشته، قومیت و ملیت هم شرط استخدام دولتی هست و اگر این نکته طرف توجه و رعایت نبود، البته لویدجرج و اسکویت، برای مقامی که شما حائز هستید، مناسب‌تر بودند. و اینکه با همه خیانت و ناشیگری‌هایی که از شما ناشی می‌شود، باز هم شما را بر آنها ترجیح می‌دهند، فقط به جهت کلاه ایرانی است که سر شماست، والا آنها در صحت و امانت و علم و درایت، بر شما ترجیح داشته و در پیشرفت دادن مقاصد انگلیس‌ها هم، شما از آنها وانمی‌مانید.

اما راجع به امراض عمومی، همه‌کس در نظر دارد، که مرض حصبه با قحطی یکدفعه از این مملکت زایل گشت و در هنگام جلوس شما بر مسند ریاست وزرا، همان‌طور که غلا و تنگی از این مملکت بار سفر بسته و جای خود را به ارزانی و فراوانی داده بود، امراض عمومی هم تمام شده و صحت و سلامتی، به جای آن استقرار یافته بود.

امراضی که واقعا چرخ نظام اجتماعی و زندگانی افرادی را متوقف می‌ساختند، در اواخر کابینه مستوفی‌الممالک و اوایل کابینه صمصام‌السلطنه، در این مملکت استیلا داشت، نه در زمان تاسیس کابینه شما. برای چشیدن تلخی و تحمل مصائب آن روزهای سخت، دست طبیعت کسان دیگر را بر سر کار گذاشته بود نه شما را. بلی! دوماه بعد از تاسیس کابینه شما، بر اثر وزش بادهای سخت، زکام عمومی، در عرض ده روز (۲۰ ذیحجه تا سلخ) در این شهر شایع شد و سایر شهرها و دهات این مملکت هم، به نوبه خود مبتلا به این مرض گشتند و حتی در این شهر، یکی دو روزی، کارها را هم تعطیل کرد، ولی نظر به حسن عاقبت و کمی و کوتاهی مدت آنکه بیش از دو سه روز مبتلا را زحمت نمی‌داد، مردم شهر تهران به این مرض مسری می‌خندیدند.

در هر حال، نه کابینه‌های سابق، در زمان حکومت خود، میکروب حصبه به آب داده بودند و نه شما در نویت خویش سولفات دوسود و آب هندوانه و آسپرین و آلوزرد و قیمه شوربا و نخودآب به بادزده‌های دوره خود خوراندید.

می‌گویید:

«مناسبات خارجی ما تعطیل و روابط ما با دولت انگلستان، دولتی که در آن موقع بیش از همه مساعدت و مخالفتش موثر در وضعیات داخلی بود تیره و مبهم.»

روابط خارجی ایران در کابینه‌های قبل از شما تیرگی نداشت و روابط معمولی و متناسب با اوضاع در بین بود. شاید نگرفتن اقساط موراتوری‌یم را می‌خواهید دلیل تیرگی و ابهام روابط ایران و انگلیس محسوب کنید، در صورتی که این از محسنات اشخاصی است که شما کارهای آنها را در این بیانیه و بیانیه تبعیدیه خود به بدی تعبیر می‌کنید، زیرا آنها نمی‌خواستند لیره را از قرار دو تومان گرفته و از قرار شش تومان پس بدهند و مملکت را با عایدی خود اداره می‌کردند.

یک موضوع دیگر هم هست، که دولت در فاصله دو کابینه شما امتیاز تازه‌ای به انگلیس نداده، کلاه خود را در این چهارده ماه حفظ کرده بود.خوب در نظر داریم وقتی که در دوره دوم تقنینیه، در وزارت امور خارجه خودتان می‌خواستید امتیاز لوله نفت از انزلی به رشت را به کمپانی نویل تابع روس بدهید، و پیشنهاد این مساله را شب رمضان در مجلس شورای ملی طرح کرده بودید، بعضی از وکلا که آنچه فکر می‌کردند در این امتیاز نفعی برای ایران نمی‌دیدند، از شما می‌پرسیدند برای چه ما به دادن این امتیاز رای بدهیم؟ در جواب می‌فرمودید: «برای ایجاد حسن روابط» و به قدری این چند کلمه را به مورد و بی‌مورد استعمال نمودید که مجلس از مزه افتاد و تکرار یک جمله در موارد متعدده موجب ملامجلسیان و تماشاچی‌ها شد.