دموکراسی چه ارزشی دارد؟

آنتونی دو‌جاسای

مترجم: حسین راستگو

منبع: Econlib

طی نزدیک به بیست سال گذشته، اقتصاد اروپا که می‌کوشید شبکه ایمنی «اجتماعی» را هر چه گسترده‌تر کند، خسته و بی‌حال به نظر می‌رسید و بیکاری مزمن آن را به ستوه آورده بود. در همین حال اقتصاد آمریکا انعطاف‌پذیری و انرژی ذاتی و رشدی قدرتمندانه را از خود به نمایش می‌گذاشت. اروپا روی‌هم‌رفته سوسیال‌دموکرات بود و آمریکا - بی‌آنکه احساس شرمساری کند - نظامی کاپیتالیست داشت. دید‌گاه‌های مربوط به مزیت هر یک از این دو نظام حکومتی، عمدتا به این خاطر که از احساسات غریزی ریشه‌کن‌نشدنی دو سوی این بحث ریشه می‌گرفتند، تفاوت‌های عمیقی با یکدیگر داشتند.

با این همه اخیرا تفاوت آشکار میان این دو قاره کمرنگ‌تر شده است. آمریکا نظام مراقبت‌های بهداشتی عمومی بسیار پر‌هزینه‌ای را پیاده کرده، سیاست پولی مداخله‌گرایانه‌ای را مطابق با دید‌گاه کینز اجرا کرده، کسری دائما رو به رشدی را به وجود آورده - که در برهه‌ای باعث شد که رییس اداره بودجه شغل خود را ناامیدانه رها کند - همدستی کامل و منسجمی را میان اتحادیه‌های کارگری، وکلا و دولت پدید آورده و اقتصادی را به وجود آورده که ظاهرا نمی‌تواند دوپینگ کند و مانند همتای اروپایی‌اش، حرکتی آهسته و خزنده دارد. برخی از ناظران، شاید خیلی زود‌تر از آنچه باید، می‌گویند که آمریکایی‌ها خود‌شان را «اروپایی کرده‌اند» و هر دو قاره به یک معنا دموکرات شده‌اند.

ارزش‌گذاری و توصیف

هر زبانی که واقعا بتوان آن را زبان نامید، تمایزی روشن میان واژه‌هایی که ارزش‌گذاری می‌کنند و آنهایی که برای توصیف به کار می‌روند، بر‌قرار می‌کند. زوج واژه‌هایی را در نظر بگیرید که کار‌کرد نخست را انجام می‌دهند و آن‌هایی را در ذهن بیاورید که کار‌کرد دوم را عملی می‌کنند. در دسته اول زوج واژه‌های متضادی مانند «خوب - بد»، «زیبا - زشت»، «خوشایند - نا‌خوشایند»، «درست - غلط» و «عادلانه - ناعادلانه» را می‌یابیم. در هر کدام از این زوج‌ها واژه نخست به گونه‌ای چالش‌نا‌پذیر و بدیهی نسبت به واژه دوم برتری و ارجحیت دارد. به هیچ رو قابل پذیرش نیست که بگوییم بد بهتر از خوب است، نا‌خوشایند مطبوع‌تر از خوشایند است و غلط اعتبار بیشتری نسبت به درست دارد. در دسته دوم واژه‌ها زوج‌هایی مانند «همسان - نا‌همسان»، «بزرگ - کوچک»، «زیاد - کم»، «بلند - کوتاه» و «برابر - نا‌برابر» را می‌بینیم. واژه اول در هر کدام از این زوج‌ها با‌ارزش‌تر، مطلوب‌تر یا پذیرفتنی‌تر از دومی نیست. هر دوی آنها واژه‌هایی توصیف‌کننده هستند.

هر رده‌ای که ما به این واژه‌ها نسبت می‌دهیم، از بافت خاصی ریشه می‌گیرد که در آن مثلا «بلند» به «کوتاه» بر‌تری دارد یا بر‌عکس. «برابر - نا‌برابر» از این دست زوج واژه‌ها است، هر چند اگر به سخنوری‌های هر‌روزه سیاستمداران گوش دهیم، چنین چیزی را باور نخواهیم کرد. «دموکرات‌ - غیر‌دموکرات» هم همین طور است.

قانون ماکسیمین

می‌گویند وینستون چرچیل گفته که دموکراسی بد‌ترین نظام سیاسی است، اگر تمام دیگر نظام‌ها را کنار بگذاریم(۱). این در مقام گفته‌ای حکیمانه، به قدر کافی خوب است، اما نظریه‌ای بسیار ضعیف برای تصمیم‌گیری است. این گفته نمی‌تواند ایده‌آلی برای عقلانیت باشد تا آن را به عنوان یک قاعده به کار گیریم.

انبوهی از نظام‌های امکان‌پذیر سیاسی از تئو‌کراسی تا تکنو‌کراسی، فئو‌دالیسم، توانگر‌سالاری، پاد‌شاهی موروثی، حکومت چماق‌داران توده‌گرا، دیکتاتوری عده‌ای انگشت‌شمار و دمو‌کراسی وجود دارد. هر نظامی می‌تواند گستره‌ای از پیامد‌های خوب و بد را با احتمال‌هایی که تنها می‌توانیم حدس‌شان بزنیم، پدید آورد. هیچ فایده‌ای ندارد که بگوییم نمی‌خواهیم درباره چنین پیامد‌هایی فکر کنیم، به این خاطر که چه به آنها فکر کرده باشیم و چه نه و چه آنها را درست حدس زده باشیم و چه غلط، پیامد‌ها بی هیچ تغییری ظاهر می‌شوند و بهتر این است که در عوض آن که نومیدانه گوشه‌ای بنشینیم و هیچ کاری نکنیم، دست کم بکوشیم که آنها را پیش‌بینی کنیم - حتی اگر نتوانیم از درستی حدس خود خاطر‌جمع باشیم. شاید نیازی به گفتن این نکته نباشد که پیامد‌های حاصل از یک نظام سیاسی مشخص نه تنها به خود سیستم، بلکه همچنین به نوع افراد و بزنگاه‌های تاریخی که این نظام بر آنها و در آنها حاکم می‌شود، بستگی دارد.

با انتخاب یک نظام سیاسی، چیزی را انتخاب می‌کنیم که نظریه‌پردازان بازی‌ها آن را «استراتژی» ما در بازی «در برابر» سر‌نوشت می‌خوانند. هر استراتژی با یکی از پیامد‌های خیلی خوب تا خیلی بد پیوند دارد. عقلانیت که به صورت مطابقت با علایق و نفرت‌های فرد درک می‌شود، مستلزم انتخاب استراتژی‌ای است که بهترین ترکیب پیامد‌ها را که بر پایه احتمال وقوع‌شان اهمیت می‌یابند، به دست دهد.

استراتژی مشهوری به نام ماکسیمین از این قاعده فاصله می‌گیرد. این استراتژی‌ای نیست که بهترین ترکیب خوب یا بد را به دست دهد (جایی که «بهترین» پیامد بنا به تعریف از هر ترکیب دیگری مورد پسند‌تر است)، بلکه استراتژی‌ای است که بد‌ترین پیامد ممکن آن از بد‌ترین پیامد ممکن هر استراتژی موجود دیگری بهتر است. نام این استراتژی یعنی ماکسیمین به معنای «ماکزیمم کردن مینیمم» است و ما را به استراتژی‌ای سوق می‌دهد که بد‌ترین پیامدش در میان بد‌ترین پیامد‌های تمام استراتژی‌های دیگر، بهترین است. دموکراسی ما را به شکلی امن در ماکسیمین جای می‌دهد و حقیقتا بهترین بد‌ترین است.

مالکیت مطلق یا اجاره‌ای

نه واژه «دموکرات» به معنای تایید است و نه «غیر‌دموکرات» به معنای نکوهش. این واژه‌ها نیز مانند «برابر» و «نا‌برابر» توصیفی هستند و هر فردی که آنها را در حکم واژه‌هایی ارزش‌گذارانه به کار گیرد، قربانی دام زبانی‌ای شده که سیاستمداران، اهالی رسانه و دانشگاهیان درجه دو طی نزدیک به نیم قرن گذشته پهن کرده‌اند. این نیز خطا است که دموکراسی را با حاکمیت قانون اشتباه بگیریم. پروس تحت حکومت فردریک کبیر، فرانسه در دوره لویی پانزدهم و اتریش‌مجارستان تحت زمامداری فرانسیس ژوزف نظامی غیر‌دموکرات داشتند؛ اما به حاکمیت قانون نیز وفا‌دار بودند.

تمام اشکال قدرت سیاسی منهای دمو‌کراسی مثل مالکیت مطلقی هستند که بی‌هیچ وقفه‌ای بر‌قرار است؛ مگر آنکه عاملی بیرونی آن را به پایان برد. زمامداری در نظام دموکراتیک اما همچون مالکیت اجاره‌ای است که یک تاریخ انقضای از پیش معین دارد و در این تاریخ به پایان می‌رسد و باید تمدید شود. برای دستیابی به یک حق مالکیت اجاره‌ای تازه باید رقابت کرد. این مالکیت جدید به میانجی رای اکثریت به رقیبی وا‌گذار می‌شود که بالا‌ترین قیمت را به ائتلافی بالقوه از هوا‌خواهانش می‌پردازد. بعد این قیمت باید از سوی جامعه به منزله یک کل پرداخت شود. نتیجه این شرایط، باز‌توزیعی خالص از افراد دارای رفاه بیشتر به افراد دارای رفاه کمتر است؛ چرا که انتقال از ثروتمندان به فقرا همواره می‌تواند انتقال از فقرا به ثروتمندان را از صحنه بیرون کند. ساز‌و‌کار‌های بنیادین رقابت سیاسی برای اجاره قدرت باعث می‌شوند که دموکراسی متوازن ذاتا برابری‌طلب باشد. ایدئولوژی برابری‌طلبانه از پیامد‌های این ساز‌و‌کار است، نه از ریشه‌های آن.

دولت‌ها باید در راه دستیابی به برابری در ثروت و در‌آمد - غایتی که هیچ گاه به آن نمی‌رسیم و حتی تلاشی جدی برای نیل به آن انجام نمی‌دهیم - در پروراندن و حمایت از دولتی رفاهی از یکدیگر پیشی بگیرند. فردریش هایک بیش از همه، گسترش دولت برای دستیابی به این هدف را می‌ستاید، اما «تنها پرسشی که به ذهن می‌رسد، این است که آیا منافع این کار آن قدر ارزش دارند که هزینه‌های آن را بپردازیم(۲)». این به راستی پرسشی مهم است. «دولت‌ها می‌توانند... خدمات پر‌شماری را انجام دهند که مگر برای بالا بردن در‌آمد‌ها با مالیات‌ستانی، متضمن قهر و اجبار نیستند(۳)». دولت به عنوان میانجی فشار‌های رقابتی بر آن می‌شود که سهم فزاینده‌ای از تولید ملی را برای انجام مخارج خود تصاحب کند و بخشی کاهنده را برای استفاده افراد به جا بگذارد. افراد باید به این وضعیت گردن نهند، چرا که حکومت اکثریت به این معنی است که انتخاب جمعی، انتخاب فردی را به محاق می‌برد. فرآیند اتخاذ ایده‌های خوب و نو برای «کالا‌ها و خدمات سود‌مند عمومی» که «منافع‌شان از هزینه‌هایشان فرا‌تر می‌رود»، با نزدیک شدن تاریخ متعارف انقضای مالکیت اجاره‌ای قدرت به جنون کشیده می‌شود. این بر‌داشت به وجود می‌آید که تب انتخابات هر چه زود‌تر آغاز می‌شود و با پخته‌تر شدن دموکراسی، مبارزات انتخاباتی گسترده‌تر و فرا‌گیر‌تر می‌شوند.

امنیت نوع ماکسیمین در نظام دمو‌کراتیک که به خاطر اجبار دولت به گردن نهادن به انقضای مالکیت اجاره‌ای خود در بازه‌های زمانی متعارف پدید می‌آید، به بهایی گزاف بر‌قرار می‌شود. در نظام‌های دموکراتیک در مقایسه با برخی از نظام‌های غیر‌دموکرات - و البته نه همه آنها- انباشت سرمایه و سرمایه‌گذاری کمتر است، ساز‌گاری ساختاری با مقاومت بیشتری رو‌به‌رو می‌شود و کسری بودجه شدت بیشتری پیدا می‌کند. برای درک این گرایش عمومی نیازی نیست که نمونه‌هایی افراطی مانند فرانسه یا اسپانیا را در مقایسه با کره، سنگاپور یا اندونزی بر‌گزینیم. دموکراسی یک «مدل اجتماعی» را در اروپا پدید آورده و با شور و شوق تمام در آمریکا پدید می‌آورد که جذابیت‌هایش به اندازه کافی آشکار هستند، اما هزینه‌هایش پنهانند یا به راحتی می‌توان به ریشه‌هایی غیر از خود دموکراسی نسبت‌شان داد.

آن چه که گفتیم، به این معنا نیست که باید به طریقی از شر دموکراسی خلاص شویم و «نظم نوین» معجزه‌واری را که به جز عباراتی تو‌خالی چیز دیگری درباره آن نمی‌دانیم، به جایش بنشانیم، بلکه به این معناست که دموکراسی شایسته چاپلوسی و ستایش، از سر ترس آمیخته با احترام نیست. دموکراسی سزاوار بررسی انتقادی مداوم و مقاومت در برابر دست‌اندازی چاپلوسان و متملقان به آن است - همان رفتاری که باید با تمام انواع مختلف نظام‌های سیاسی انجام دهیم.

پاورقی‌ها

۱- «در این دنیای آکنده از گناه و اندوه، شکل‌های مختلفی از دولت آزمون شده‌اند و خواهند شد. هیچ کس ادعا نمی‌کند که دمو‌کراسی بی‌نقص یا کاملا خرد‌مندانه است. به واقع گفته شده که اگر تمام اشکالی از دولت را که هراز گاهی آزمون شده‌اند کنار بگذاریم، دموکراسی بد‌ترین شکل دولت است». سخنرانی در مجلس عوام، گزارش رسمی مجلس عوام (سری پنجم)، ۱۱ نوامبر ۱۹۴۷، شماره ۴۴۴، صص ۰۷ - ۲۰۶.

۲ - فردریش هایک، سرشت آزادی (شیکاگو، انتشارات دانشگاه شیکاگو، ۱۹۶۰)، ص ۲۲۲.

۳ - فردریش هایک، مطالعاتی تازه در فلسفه، سیاست، اقتصاد و تاریخ اندیشه (لندن، روتلج، ۱۹۷۸).