فردریک هایک

تمدن ما نه تنها در نحوه‌ آغازش که در نحوه‌ بقایش نیز وابسته به چیزی است که تنها می‌توان آن را نظم امتدادیافته‌ همکاری انسانی توصیف کرد؛ نظمی که عموما به نام سرمایه‌داری شناخته می‌شود؛ لفظی که گاهی سبب بدفهمی است. برای فهم تمدنمان، باید قدردان این واقعیت بود که نظم امتدادیافته حاصل طراحی انسان یا از روی قصد و غرض نبوده، بلکه پدیده‌ای خودانگیخته بوده است: این پدیده حاصل هم‌نوایی بی‌‌قصد و غرض رویه‌هایی است که یقینا مبتنی بر سنت و شدیدا اخلاقی است؛ این در حالی است که انسان‌ها به بسیاری از آنها علاقه‌ای ندارند، معمولا اهمیت آنها را درک نمی‌کنند و ارزش‌ آنها را نمی‌توانند اثبات کنند، اما در عین حال آنها با استفاده از انتخاب تکاملی آن گروه‌هایی که به طور اتفاقی دنبال‌شان کرده‌اند، با سرعت نسبتا بالایی گسترش می‌یابند- افزایش نسبی جمعیت و ثروت. پذیرش غیرعمدی، بدون میل و حتی همراه با درد این رویه‌ها، آن گروه‌ها را گرد هم نگه داشته است، دسترسی آنها را به اطلاعات معتبر در همه زمینه‌ها افزایش داده است و آنها را قادر ساخته است تا «بارور شوند، تکثیر یابند، زمین را پر کنند و آن را به تسخیر در آورند» (سفر پیدایش ۱:۲۸). این فرآیند احتمالا آن چهره‌ای از تکامل انسانی است که کمترین قدردانی از آن شده است.