تلخی قهوه در کام کافه نادری

رهام وزیری

اخبار پیرامون تعطیل شدن کافه نادری این روزها بر بسیاری از اخبار دیگر حوزه فرهنگ و ادب سایه انداخته است. تعطیل شدن کافه نادری در روزهایی که سینما آزادی دارد بار دیگر به آغوش فرهنگ این مملکت بازمی‌گردد، طنز تلخی است. تعطیلی کافه نادری یک فاجعه نیست؛ اما یک دریغ و افسوس بزرگ است. دریغ و افسوس برای چند نسل. نسل‌هایی که از سال ۱۳۰۷ به این سو به کافه نادری رفته‌اند. نام هیچ مکان دیگری به اندازه کافه نادری در تاریخ ادبیات معاصر ما تکرار نشده است و حتی فضای آنجا به لوکیشن داستان‌های نویسندگان معاصر را نیز پیدا کرده است. کافه نادری می‌توانست مانند بسیاری از مکان‌های هم‌نسل خود چون گراندهتل در کوچه‌ پس‌کوچه‌های حافظه مردم محو شود، اگر بزرگان ادب و هنر ایران به آن رفت‌ و‌ آمد نمی‌کردند. اما آنها آنجا را پاتوق خود کردند تا شاهکارهایی از ادبیات ایران در کافه نادری بجوشد و نام آن را ماندگار کند. اهمیت کافه‌نادری آن قدر در میان ادبا و روشنفکران زیاد شد که اندک اندک، با افسانه‌ها درآمیخت. تقریبا نمی‌توان به دقت گفت چه کسانی در ادوار مختلف به کافه نادری رفت و آمد می‌کردند؛ اما کمتر روشنفکر و ادیبی را می‌توان پیدا کرد که حتی اگر نرفته باشد هم آن را انکار کند. اما همان‌هایی که حضورشان در کافه نادری اثبات شده است هم کافی هستند تا نام کافه نادری را در ضلع جنوبی خیابان جمهوری که آن زمان‌ها نادریش‌ می‌خواندند، جاودانه کند. تعطیلی کافه‌نادری از این رو دریغ و افسوسی بزرگ است که شاید در میان صدها کافه دوستت دارم‌ها، همین یک کافه بود که مشتریانش را به بهانه ادب و فرهنگ به سوی خود می‌کشید. به امید دیدن آن میز و صندلی‌ که در گوشه کافه، آنجا که کافه اندکی درون تراس پیشروی می‌کند و می‌گویند که صادق هدایت همیشه آنجا می‌نشسته، به کافه‌نادری می‌آمدند. میز و صندلی زیر پنجره هیچ وقت خالی نمی‌شد، همیشه چند نفری در کمین بودند تا به مجرد بلند شدن مشتریان میز را اشغال کنند.

تعطیل شدن کافه نادری از آن رو دریغ و افسوس بزرگی است که شاید تنها کافه‌ای بود که پدران و فرزندان با هم به آنجا می‌آمدند.پدران از پی خاطرات خوش دیدار بزرگان ادب و فرهنگ و هنر در سال‌های جوانی و فرزندان به شوق ساختن خاطره‌ای بر گذشته پرداستان کافه نادری. فرصت خوبی بود برای نسل‌هایی که این روزها کمتر حرف مشترکی با هم دارند. گارسون‌های کافه نادری اغلب سن و سالی داشتند و کنتراستی با فضای قدیمی کافه ایجاد نمی‌کردند. همه‌شان هم روی کافه تعصب داشتند.بعضی‌هاشان این کافه نادری را که ما دیدیم قبول نداشتند و کافه نادری واقعی را آنی می‌دانستند که در آتش‌سوزی دهه پنجاه سوخت.آن هم بر اثر بی‌احتیاطی یکی از مشتریان که گویا سیگارش را در رومیزی خاموش کرده بود. تعطیلی کافه نادری از این رو یک دریغ و افسوس بزرگ است که یکی از آثار ثبت شده در فهرست میراث فرهنگی ما به حساب می‌آید. آن هم نه میراثی که تنها جنبه نمادین داشته باشد، بلکه همچنان به مشتریان خود سرویس می‌داد. مردم هم سنگ تمام می‌گذاشتند و کافه نادری همواره پر از مشتری بود؛ اما بنای قدیمی و پرهزینه کافه نادری عاقبت زیر بار خرج و مخارج سرپا ماندن خم شد و این کافه در آستانه ۸۰ سالگی خود می‌رود که برای همیشه تعطیل شود و دیگر کسی طعم قهوه ترک‌های گارنیک پیر را نچشد و گارنیک برایش فال قهوه نگیرد.

تلخی قهوه ترک این روزها در کام کافه نادری نشسته است.