مسعودرضا طاهری

درست به خاطر دارم، پانزده خردادماه ۱۳۷۱ بود که کوله انفرادی به دوش و برگه ماموریت به دست، پس از گذری کوتاه از میان شهر ایلام راهی منطقه عملیاتی لشگر ۱۶ زرهی قزوین شدم. گذر از گردنه قلاجه و ورود به منطقه عملیاتی که با گذشت تقریبا سه سال از جنگ کماکان تحت‌کنترل ارتش و سپاه بود مرا با چشم‌انداز زیبایی از جنگل‌های بلوط و دره‌های زیبا و عمیق مواجه ساخت. اگرچه پس از رسیدن به ارکان گردان توسط خودروی غذا، روستای بافروشان، «سه‌راه جندا...»، «روستای سرنی» را به سمت میمک و پاسگاه طی کردیم کم‌کم پوشش گیاهی مسیر، جای خود را به خاک تیره داد تا جاودانه تربت ایران‌زمین، روی دیگری از زیبایی‌های خود را به یک گروهبان وظیفه تازه‌وارد نشان دهد. از خاطرات که بگذریم (که نمی‌توان گذشت) خیلی زود (شاید به خاطر نرفتن به آتشبار و فرار از مشق پای توپ) مسوولیت رانندگی فرمانده گردان را پذیرفتم.

همین مساله سبب شد که کمتر از یک هفته تمامی مناطق عملیاتی لشگر را از مهران و دهلران گرفته تا صالح‌آباد میمک، تنگه بینا، تنگه بیجار، تپه شهدا و مناطق مختلف را تا محدوده قصرشیرین، عین کف دست شناسایی کنم. به جرات می‌توانم بگویم که آن روزها در تمامی خاک آن منطقه وسیع یک مترمربع را نمی‌توانستی بیابی که بر اثر جنگ زیرورو نشده باشد. سنگر - معبر، سنگرهای دست‌جمعی، انفرادی، حفره روباه و خط دشت‌بانی همه جا یادگاری از دلاوری‌ها، مقاومت‌ها و غیرت ملی و دینی و عکس و نشانی از شهیدی یا میدان بی‌رحمی از مین‌ها خودنمایی می‌کرد.

تا یادم نرفته یک سد بتنی کوچک به نام سد انحرافی «بند پی» نیز در مسیر میمک بعد از جنگ برای آبیاری مناطق کشاورزی جان به در برده از عملیات‌ها و تخاصمات دشمن بعثی تاسیس شده بود که گاهی اوقات در آنجا تنی به آب می‌زدیم. پس از جنگ آن منطقه حتی در آن تاریخ آنچنان ویرانه بود که پس از ۷۰-۶۰ روز وقتی از ایلام برای رفتن به مرخصی بر می‌گشتیم، وجود رنگ نارنجی یک تاکسی ما را سر شوق می‌آورد.

اگرچه دوران سازندگی تازه آغاز شده بود و گردنه‌های پرپیچ و خم تنها جاده آن روزگار در مسیر پل لشگر تا صالح‌آباد و سه‌راه جندا...، پر بود از تریلرها و کامیون‌های مصالح و سوخت و اقلام عمرانی و کارگاهی اما محرومیت را می‌شد تا مغز استخوان همه آن دیار لمس کرد، شاید وجود قرارگاه‌های مختلف نظامی خود رشد اقتصادی آن منطقه را موجب شده بود اگرنه که نه خبر از بازارچه مرزی بود نه زائرسرا و نه اورژانس.

حتی آب آشامیدنی رزمندگان از چاه‌های آب صالح‌آباد تامین می‌شد که چگالی وزنی آن، خود حکایتی جالبی داشت و کمتر کسی قادر بود یک لیوان آب را تا ته بنوشد. اگرچه آب تهران را می‌توان لاجرعه تا حد یک پارچ نوشید.

به هر روی هر اندازه که در آن منطقه کارهای عمرانی صورت بگیرد و هر چه‌قدر دولت‌های بعد از این نیز تلاش‌های بی‌منتی در این دیار به خرج دهند، بنابر اخبار رسیده از آن دیار برای کارهای اصولی و زیربنایی با توجه به رعایت ظرفیت‌های منطقه‌ای و خرابی‌های ناشی از جنگ فرصت‌های زیادی وجود دارد. امید است بازتاب اتخاذ سیاست‌های صحیح اقتصادی، ثمرات خود را نیز در مناطق محرومی همچون استان ایلام نمایان سازد و ایلام در نبرد سازندگی و شکوفایی اقتصادی پیروز و سربلند از میدان به درآید.