نگاه فرید زکریا به ریشه ناامنی‌های عراق

فرید رفیق زکریا (Fareed Rafiq Zakaria) متولد ۱۹۶۴ در بمبئی، هندوستان، خبرنگار، مقاله‌نویس، ویراستار نشریه تایم، نظریه پرداز و از استادان شناخته شده مسائل سیاست خارجی در آمریکا است. او مجری برنامه شبانگاهی GPS در سی ان ان است. دیپلماسی ایرانی: احتمال اینکه عراق به نقطه سرنوشت‌سازی برسد به شدت در حال افزایش است. نیروهای مخالف دولت قوی‏تر، مجهزتر و سازماندهی‎تر شده‎اند و اکنون با در اختیار داشتن تسلیحات، مهمات و صدها میلیون دلار پول نقدی که از تصرف موصل - دومین شهر بزرگ عراق- به دست آوردند خود را تقویت خواهند کرد. این سوال به ناچار در واشنگتن مطرح است که چه کسی بازنده معادلات در عراق است؟

هر زمانی که ایالات‌متحده این سوال را پرسیده است - همان‌طور که در دهه ۱۹۵۰ با چین یا دهه ۱۹۷۰ با ویتنام انجام داد- مهم‌ترین نکته برای یادآوری این بوده است: حاکمان محلی. ملی گرایان چینی و دولت ویتنام جنوبی دچار فساد، ناکارآمدی و ضعف بودند و همچنین نتوانستند فراگیر باشند.

این داستان در مورد عراق هم صدق می‏کند. اولین پاسخ برای این سوال این است: نخست‌وزیر نوری المالکی بازنده عراق است. آقای نخست‌وزیر و هم حزبی‎های او در قدرت، با مشارکت ندادن دیگر گروه‌ها در قدرت و استفاده از ارتش، نیروهای پلیس و شبه نظامیان برای حذف رقبای خود رفتاری اقتدارگرایانه داشتند.

در حقیقت شورشی که دولت مالکی این روزها با آن روبه‌رو است کاملا قابل پیش‌بینی بود زیرا پیش از این هم اتفاق افتاده بود. از سال ۲۰۰۳ به بعد عراق با شورش‌های متعدد روبه‌رو شد که این شورش‌ها در نهایت توسط ژنرال پترائوس برطرف شد.

او در آن زمان به روشنی گفت که هسته اصلی استراتژی‏اش سیاسی و مبتنی بر مشارکت دادن قبایل و شبه‌نظامیان غیرشیعی بوده است. یکی از مقامات آمریکایی که در زمان دولت بوش به شدت درگیر موضوع عراق بود به من گفت: «مالکی نه تنها تلاشی برای تقسیم قدرت در مقیاس گسترده نکرد؛ بلکه با نادیده گرفتن تمام موافقت‌نامه‎ها در این زمینه، پرداخت‎های مالی به قبایل و شبه نظامیان غیرشیعه را متوقف کرد و مقامات رسمی غیرشیعه را تحت پیگرد قانونی قرار داد.» معاون رئیس‌جمهور و وزیر اقتصاد عراق جزو این افراد بودند، اما مالکی چگونه توانست به نخست‌وزیری عراق برسد؟ او محصول یکسری از تصمیمات لحظه‎ای دولت بوش بوده است. دولت آمریکا پس از اینکه با تعدادی نیروی نظامی به عراق حمله کرد، چیزی که تام ریک آن را بدترین نقشه جنگ در تاریخ آمریکا می‌نامد، نیاز داشت که متحدانی محلی برای خود پیدا کند. آنها به سرعت تصمیم گرفتند که مراکز حاکمیتی گذشته را نابود کرده و احزاب مذهبی شیعی را که مخالف صدام حسین بودند تقویت کنند. این به آن معنا بود که ساختار قدرتی که برای قرن‎ها در این منطقه بود، دچار فروپاشی شود. تبعات این حرکت؛ یعنی انحلال ارتش، از بین بردن بوروکراسی و پاکسازی‌ها به‌طور کلی بیشتر از تبعات خود تهاجم آمریکا بود.

این آشفتگی‏ها در خاورمیانه اغلب جنگ طایفه‎ای نام‌گذاری می‎شوند. اما واقعا بهتر است آن را «شورش گروه‌های غیرشیعی» توصیف کرد. در سرتاسر منطقه از عراق گرفته تا سوریه گروه‎های مسلحی را می‌بینیم که تصمیم گرفته‎اند علیه نیروهای غیرسنی که از نظر خودشان آنها را سرکوب کرده‎اند قیام کنند. دولت بوش اغلب، اقدامات خود را با اشاره به اینکه چون شیعیان اکثریت عراق را تشکیل می‌دهند پس حق حاکمیت با آنها است توجیه می‎کرد. اما حقیقت این است که مرزهای این کشور نفوذپذیر است و با وجود اینکه شیعیان جمعیت زیادی در عراق هستند اما در کل خاورمیانه یک اقلیت به حساب می‎آیند. این حمایتی است که از خارج از کشور وجود دارد، مکان‎های مختلفی از عربستان سعودی گرفته تا ترکیه که این شورش‎ها را تقویت و حمایت می‌کنند.

اگر دولت بوش مستحق سهمی به عنوان مقصر اتفاقات عراق است، پس دولت اوباما و تصمیم او برای خارج کردن نیروهای آمریکایی از این کشور تا اواخر سال ۲۰۱۱ چقدر در این اوضاع نقش دارد؟ من ترجیح می‎دادم تعدادی نیروی نظامی آمریکایی در عراق می‎دیدم که برای پیشگیری از فروپاشی این کشور تلاش کنند، اما بگذارید به یاد آوریم که چرا این نیروها در حال حاضر در آنجا حضور ندارند.

مالکی از ارائه تضمین‎هایی که همه کشورهای میزبان نیروهای ایالات‌متحده پیشنهاد می‎کنند امتناع کرد. برخی از مفسران، دولت اوباما را برای مذاکرات بد یا حتی نه چندان مستحکم سرزنش می‎کنند و این موضوع درست به‌نظر می‎رسد، اما این آن چیزی است که یک مقام عراقی زمانی که بحث خروج نیروهای نظامی مطرح بود به من گفت: «این اتفاق رخ نخواهد داد. مالکی نمی‎تواند اجازه دهد که نیروهای آمریکایی در این کشور باقی بمانند. ایران به وضوح این مساله را برای مالکی روشن کرده است که اولین درخواست آنها این است که هیچ سرباز آمریکایی در عراق باقی نماند و مالکی وام دار ایران است.» او به من یادآوری می‎کند که مالکی ۲۴ سال را در تبعید به سر برده است که اکثر این زمان را در تهران و دمشق گذرانده است و حزب او تقریبا در تمام دوران حیاتش مورد حمایت ایران بوده است. در حقیقت دولت مالکی سیاست‌هایی را پیگیری کرده که به سود ایران و سوریه بوده است. در واشنگتن بحث بر سر این است که حمله هوایی موثرتر است یا اعزام نیروهای نظامی اما مساله واقعی بسیار بزرگ‌تر و یک دهه است که در حال شکل‌گیری است.

منبع: واشنگتن پست