نویسنده: جوزف استیگلیتز، برنده جایزه نوبل ۲۰۰۱ مترجم: شادی آذری پس از گذشت مدت‌ها از بحران اقتصادی‌ که در پایان دوره ریاست‌جمهوری جورج دبلیو بوش ظهور کرد، سرانجام ایالات‌متحده نشانه‌هایی از احیا را نشان داده است. در آن بحران، نظام مالی نزدیک به انفجار آمریکا امواج شوکه‌کننده خود را به سرتاسر جهان فرستاد؛ اما احیایی که امروز در آمریکا شاهدش هستیم، احیای قدرتمندی نیست. در بهترین حالت، تنها می‌توان گفت فاصله بین وضعیتی که این اقتصاد باید در حال حاضر می‌داشت با آنچه اکنون در آن هست، در حال افزایش نیست. اگر هم این فاصله در حال کاهش است، چنان کند صورت می‌گیرد که به‌نظر می‌رسد آسیب وارده از بحران بسیار دراز مدت است. بنابراین ممکن است دوباره بدترین وضعیت پیش آید. در حوزه آتلانتیک، نشانه‌های چندانی از حتی یک احیای ملایم به سبک آمریکایی مشاهده نمی‌شود: فاصله بین جایگاهی که اروپا در آن قرار دارد و جایگاهی که می‌توانست بدون وقوع بحران در آن قرار داشته باشد، در حال افزایش است. در اغلب کشورهای عضو اتحادیه اروپا سرانه تولید ناخالص داخلی کمتر از دوران پیش از بحران است. نیم دهه از دست رفته خیلی زود به یک دهه از دست رفته تبدیل می‌شود. در شرایطی که رشد اقتصادی وجود ندارد و در برخی جاها اقتصاد در حال کوچک شدن است و در ورای آمار و ارقام دلسردکننده، زندگی‌ها در حال نابودی‌اند، رویاها در حال کم‌رنگ شدن هستند و خانواده‌ها در حال فروپاشی‌اند (یا شکل نمی‌‌گیرند). اتحادیه اروپا دارای مردمانی با استعداد و دارای تحصیلات عالی است. کشورهای عضو این اتحادیه دارای چارچوب‌های قانونی قوی و جوامعی با کارکرد درست هستند. حتی تا پیش از بحران، اغلب این کشورها دارای اقتصادهایی با عملکرد خوب بودند. در برخی از مناطق، بهره‌وری به ازای هر ساعت، یا رشد این بهره‌وری، بالاترین رکوردهای جهان را به ثبت رسانده بود؛ اما اروپا یک قربانی نیست. بله، درست است که آمریکا اقتصاد خود را درست مدیریت نکرد؛ اما به هیچ‌وجه شرایط را چنان مدیریت نکرد که بار خرابی‌های جهانی اقتصاد را به اروپا تحمیل کند. عامل مشکلات اروپا، خودش است. به‌خاطر استفاده بی‌سابقه از تصمیمات اقتصادی بد در آغاز ایجاد یوروست که اروپا شاهد وضعیت فعلی خود هست. گر چه در ابتدا قرار بود یورو باعث ایجاد اتحاد در اروپا شود، اما در پایان موجب تجزیه آن شده است. مادامی که عزم سیاسی برای ایجاد نهادهایی که موجب توانمندی پول واحد شود، وجود ندارد، این آسیب‌ از میان نخواهد رفت. این پیش‌بینی‌ها فقط به این دلیل غلط نبودند که کشورهای اتحادیه اروپا نتوانستند سیاست‌های توصیه‌شده را به اجرا گذارند، بلکه یک دلیل آن هم این بود که الگوهایی که آن سیاست‌ها بر آن متکی بودند، بسیار معیوب بودند. به‌عنوان مثال در یونان راهکارهایی که برای کاهش بار بدهی‌ها به کار بسته شدند، در حقیقت کشور را بیش از سال ۲۰۱۰ زیر بار بدهی‌ها فرو بردند: نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی یونان افزایش یافت که علت آن تاثیر منفی ریاضت اقتصادی بر تولید بود. دست‌کم صندوق بین‌المللی پول این اشتباه اندیشمندان و خطا در سیاست‌گذاری‌ها را مقصر دانسته است. رهبران اروپا متقاعد شده‌اند که اصلاحات ساختاری باید اولویت نخست آنها باشد. مشکلاتی که آنها به آن اشاره می‌کنند در سال‌های پیش از بحران هم آشکار بودند؛ اما در آن زمان رشد اقتصادی را متوقف نکرده بودند. آنچه اروپا بیش از اصلاحات ساختاری در کشورهای عضو خود به آن نیاز دارد، ایجاد اصلاحات در ساختار خود حوزه یورو، معکوس کردن سیاست‌هایی ریاضتی‌ که زمان آنها از دست رفته و ایجاد رشد اقتصادی است. آنهایی که تصور می‌کردند یورو دوام نخواهد آورد، بارها اشتباهشان ثابت شده است؛ اما منتقدان در مورد یک نکته درست فکر کرده بودند: اگر ساختار حوزه یورو اصلاح نشود و ریاضت اقتصادی روند معکوس نگیرد، اروپا احیا نخواهد شد. داستان اروپا تا پایان، راه زیادی در پیش دارد: یکی از نقاط قوت اروپا سرزندگی دموکراسی‌های آن است؛ اما یورو از آرمان‌های اقتصادی شهروندان فاصله می‌گیرد؛ به‌ویژه در کشورهای بحران‌زده. رای‌دهندگان بارها و بارها مقامات را برکنار کرده‌اند؛ چون از جهت‌گیری اقتصادشان ناراضی‌اند و دولت‌های جدید همان مسیری را که بروکسل، فرانکفورت و برلین دیکته می‌کنند در پیش می‌گیرند. اما این وضعیت تا چه زمانی می‌تواند ادامه یابد؟ و رای‌دهندگان چگونه واکنش نشان خواهند داد؟ در سرتاسر اروپا ما شاهد رشد هشداردهنده احزاب ملی‌گرای افراطی بوده‌ایم که بحث را به ارزش‌های روشنفکری که اساس موفقیت‌های پیشین اروپا بوده‌اند، می‌کشانند. در برخی نواحی، جنبش‌های عظیم جدایی‌طلبانه در حال ظهورند. اکنون یونان آزمونی دیگر را پیش‌روی اروپا نهاده است. افت تولید ناخالص داخلی یونان از سال ۲۰۱۰ تاکنون بسیار بدتر از آن چیزی است که آمریکا طی رکود بزرگ دهه ۱۹۳۰ با آن مواجه بود. نرخ بیکاری جوانان بیش از ۵۰ درصد است. دولت آنتونیوس ساماراس نخست‌وزیر شکست خورد و اکنون به مدد ناتوانی پارلمان در تعیین یک رئیس‌جمهوری جدید، قرار است انتخاباتی زودهنگام در روز ۲۵ ژانویه برگزار شود. اپوزسیون چپ‌گرا به‌نام حزب سیریزا، که قصد دارد شرایط نجات یونان توسط اتحادیه اروپا را دوباره به مذاکره گذارد، در نظرسنجی‌ها پیشتاز است. اگر سیریزا پیروز شود اما قدرت را به‌دست نگیرد، دلایل کافی برای این ترس وجود خواهد داشت که اتحادیه اروپا واکنش نشان دهد.