P5_2_50101_1402402111_10762406235328122.957124250_1 copy

قدرت ظریف

مطالعات مربوط به قدرت قطر از سال۱۹۹۵ نشان می‌دهد که طبقه‌بندی سنتی قدرت نرم، سخت یا هوشمند کافی نیست و درحالی‌که هنوز طبقه‌بندی‌هایی با ربط هستند، اما رویدادهای بین‌المللی جدید و در حال تحول هم باید در نظر گرفته شوند. کامروا نوع جدیدی از قدرت را بر اساس مساله‌ قطر مفهوم‌سازی و پیشنهاد می‌کند: قدرت ظریف. این قدرت ممکن است در پشت‌صحنه اعمال شود. این قدرت از چهار عنصر تشکیل شده است:

۱- امنیت و ایمنی از طریق دفاع فیزیکی و مسلحانه

۲- پرستیژ ناشی از شناخت برند و ایجاد بسط یک اعتبار/شهرت مثبت

۳- شهرت مثبت به‌عنوان حضور فعال در صحنه جهانی

۴- ثروت.

اینها را می‌توان به ترتیب به‌عنوان ریسک پوشانی، برندینگ، استقلال دولتی و یک مزیت اقتصادی نسبی در نظر گرفت. کامروا پیشنهاد می‌کند که قطر، به‌عنوان یک «دولت کوچک» [با] «سیاست بزرگ» نشان می‌دهد که دولت‌های کوچک، با وجود ظرفیت‌های محدودشان می‌توانند نقش مهمی در رقابت قدرت ایفا کنند و قطر نمونه‌ای از این مساله را ارائه می‌دهد که چگونه تئوری‌های قدرت، ظهور می‌یابند. متعاقبا، گونه‌شناسی‌های پیشنهادی قدرت توسط محققان بر بررسی ظرفیت‌های دولت‌ها تکیه دارد. تعجب‌آور نیست که بیشتر انواع قدرت بر اساس مطالعه‌ قدرت‌های بزرگ توسعه یافته‌اند، صرفا به این دلیل که ویژگی‌های قوی و آشکاری از خود نشان می‌دهند. نای رویکرد دو عنصری قدرت نرم و سخت خود را عمدتا بر اساس سیاست‌های ایالات‌متحده پیشنهاد می‌کند که استفاده از آن به یک عامل کمکی در پیدایش «یک امپراتوری جهانی» پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تبدیل شد.

قدرت سخت و نرم به‌دلیل کاربرد و نارسایی گسترده‌شان، مورد بازنگری محققان قرار گرفته و منجر به ارائه‌ مفاهیم جدیدی از قدرت‌ها شده است که عمدتا به ظرفیت‌های قدرت‌های بزرگ نیز مربوط می‌شود. مید پیشنهاد می‌کند که قدرت سخت ممکن است شامل عناصر قدرت تیز (نظامی) و چسبنده (اقتصادی) باشد که از ایالات‌متحده‌ معاصر یا امپراتوری بریتانیا قبل از قرن۲۰ استفاده می‌کند؛ درحالی‌که تصور خود «واکر» و «لودویگ» از قدرت تیز از تحقیقات آنها درباره رابطه‌ بین سیاست داخلی و خارجی با تمرکز اصلی آنها بر روسیه و چین استخراج می‌شود.منِرز و دیگران مفاهیم مرتبط قدرت غیرنظامی، نظامی و هنجاری را توسعه دادند تا این روابط را در چارچوب اتحادیه‌ اروپا توضیح دهند که می‌توان از آن به‌عنوان یک قدرت متوسط یاد کرد.

در مقابل، قدرت ظریف کامروا طیف وسیعی از روش‌ها را تصدیق می‌کند که از طریق آن می‌توان قدرت را انباشت و اعمال کرد تا ثابت کند که کشورهای کوچک نباید از گفت‌وگو درباره رقابت قدرت کنار گذاشته شوند و قطر را به‌عنوان یک مطالعه‌ موردی پیشنهاد می‌کند. اگرچه نای هنگام معرفی قدرت هوشمند به انواع دولت‌ها در نظام بین‌الملل اعم از قدرت‌های کوچک، متوسط و بزرگ اشاره می‌کند، اما نمونه‌های محدودی از استفاده دولت‌های کوچک از قدرت هوشمند ارائه می‌دهد. بنابراین، تحلیل‌های بعدی از زیربنای نظری ظرفیت‌های دولت‌ها و در نتیجه، تقسیم‌بندی دولت‌ها به «بزرگ»، «متوسط» و «کوچک» برای درک اینکه ظرفیت‌های دولت‌های خاص چه چیزی به شاخص‌های قدرت دولت‌ها در چارچوب نظریه‌ی روابط بین‌الملل می‌افزایند، حیاتی خواهد بود.

بزرگ، متوسط یا کوچک: چه کسی می‌تواند قدرت را در دست بگیرد؟

تا قرن بیستم، دولت‌ها به‌طور مرتب در زبان‌های اروپایی در قالب «قدرت‌ها» توصیف می‌شدند (مانند عبارت‌های آلمانیِ Macht، فرانسویِ puissance، روسیِ derzhava). در اصطلاح مدرن، این اصطلاح به «قدرت‌های بزرگ» و گاهی «قدرت‌های میانی» اطلاق می‌شود؛ اما نه آنهایی که اکنون به‌عنوان «دولت‌های کوچک» شناخته می‌شوند. قدرت میانی را می‌توان به این معنا دانست که یک دولت کوچک «در یک زمینه‌ خاص به عظمت» رسیده است. ادبیات «خرده دولت‌ها» بر مسائل مربوط به حاکمیت و ظرفیت عمل متمرکز است و برای تمایز این دولت‌ها از دولت‌های کوچک، کمبود منابع فرض شده است.واقع‌گرایان، نئورئالیست‌ها و رئالیست‌های نئوکلاسیک با کاربست رویکرد قدرت ملی معتقدند که تنها قدرت‌های بزرگ قادر به کسب قدرت هستند. مورگنتا «عناصر قدرت ملی» را که «منابع قدرت» یا «قابلیت‌ها» نامیده می‌شوند، فهرست می‌کند مانند جغرافیا، منابع طبیعی، ظرفیت صنعتی، آمادگی نظامی، جمعیت، شخصیت ملی، روحیه‌ ملی، کیفیت دیپلماسی و کیفیت دولت.

به همین ترتیب، با به‌کارگیری رویکرد «عناصر قدرت ملی»، نئورئالیست‌ها یا واقع‌گرایان ساختاری (که گاهی بین رئالیسم «تدافعی» و «تهاجمی» تقسیم می‌شوند)، قدرت دولتی را از طریق منابع ملموس خود و با قدرت نظامی به‌عنوان یک عنصر اساسی می‌بینند. کنث والتز، بنیان‌گذار رئالیسم تدافعی، بر منابع ملموسی تمرکز کرد که به نفعش است: قدرت نظامی، اندازه‌ جمعیت و قلمرو، وقف منابع، قابلیت اقتصادی، ثبات سیاسی و شایستگی.جان میرشایمر، بنیان‌گذار رئالیسم تهاجمی، قدرت را ناشی از قابلیت‌های مادی می‌داند و دو نوع قدرت را تعریف می‌کند: قدرت نهفته یا پنهان و قدرت نظامی. قدرت نهفته به جمعیت و ثروت کلی یک دولت اشاره دارد. قدرت‌های بزرگ به این پتانسیل خام (پول، پرسنل، فناوری) برای ایجاد نیروهای مسلح و حفظ نبرد در رقابت با رقبا نیاز دارند. او قدرت را عمدتا در قالب نظامی تعریف می‌کند و زور را «نسبت نهایی» سیاست بین‌الملل می‌داند و ازاین‌رو، بر اهمیت جمعیت به‌عنوان پایه و اساس قدرت نظامی تاکید می‌کند. واقع‌گرایان قدرت دولت‌های بزرگ را «همکاری منابع قدرت» می‌دانند؛ درحالی‌که نئورئالیست‌ها آن را مجموعه‌ای از منابع ملموس می‌دانند که به‌جای قدرت نهفته، تحت سلطه‌ ظرفیت مسلحانه است.

رئالیسم نئوکلاسیک مبانی نظری خود را از نظریه‌های «سیاست داخلی» می‌گیرد که بر تاثیر عوامل داخلی بر سیاست خارجی تاکید می‌کند و پایه‌ای از نئورئالیسم و رئالیسم کلاسیک را اضافه می‌کند. دولت‌ها باید سیاست‌های خود را برای مقابله با فرصت‌ها و تهدیدها در این محیط تغییر دهند. رئالیست‌های نئوکلاسیک همچنین معتقدند که سیاست خارجی توسط نخبگان و رهبران سیاسی هدایت می‌شود. بنابراین دیدگاه‌های آنها درباره «قدرت نسبی» مهم است. با این ‌حال، این رهبران همیشه از آزادی کامل برای هدایت منابع ملی آن‌طور که آرزویش را دارند، برخوردار نیستند. اگرچه درباره مبانی اصلی رئالیسم، نئورئالیسم و رئالیسم نئوکلاسیک اختلاف‌نظر وجود دارد؛ اما طرفداران هر سه به‌طورکلی در متمرکز ساختن قدرت ملی در تلاش‌هایشان برای درک قدرت سیاسی متحد هستند و تمرکزشان به قدرت‌های بزرگ محدود می‌شود.

9781032215822 copy