حلقه‌های گمشده اوباما

لسلی.اچ.گلب تحلیلگر شورای روابط خارجی آمریکا حتی کسانی که ته‌مانده ایمانی به پرزیدنت اوباما دارند نباید روی این مساله شرط‌بندی کنند که او در دو سال آخر ریاست‌جمهوری‌اش تاریخ‌ساز ظاهر خواهد شد. رئیس‌جمهوری که در آغاز به کارش انتظارات را بالا برد و هم‌اینک نیز در داخل و خارج زمین‌گیر شده است. در داخل، مخالفان جسور کاخ سفید هزینه‌هایی را که باراک اوباما قصد دارد برای زیرساخت‌های اقتصاد نیم‌بند آمریکا خرج کند تا آمریکا قدرت خود را در خارج از کشور حفظ کند مسدود می‌کنند. در حالی که باراک اوباما بسیاری از بحران‌های جاری جهان را به ارث برده است اما انفعال و خشنودی همیشگی‌اش باعث شده که بحران‌ها لاینحل باقی بماند. هر چقدر که به جلو پیش می‌رویم با یک واقعیت بیشتر روبه‌رو خواهیم شد و آن اینکه تیم دولت اول او به مراتب بهتر از تیم دولت دوره دوم است.

در واقع بهترین نفرات دور اول ریاست‌جمهوری اوباما در دور دوم از وی جدا شدند. ناامیدکننده‌تر اینکه، الگوی آسیب‌شناسانه رئیس‌جمهوری در سازه‌های مورد توافق کمتر رنگ عینیت به خود می‌گیرد و او دیگر زیاد به دنبال یافتن مخرج مشترک نیست. او اولویت خود را بر این امر استوار کرده است که از هر نوع اقدام خارجی که ممکن است او را از مسائل داخلی بازدارد دوری کند.

در این زمینه می‌توانید دریابید که چرا او با این اسلوب در برابر هرگونه حرکت جسورانه مقاومت می‌کند و آن‌را زمینه موفقیت در مجامع بین‌المللی می‌پندارد. گل‌های اوباما در سخنان روشنفکرانه انتزاعی‌اش می‌شکفد اما مشخصا سانتی‌مانتال و احساسی نیست. او قصد دارد نشان دهد که طرح‌ها در چه شرایطی و چگونه باید صورت بگیرد. این راهبرد جوهره قدرت وی است، آنچنان که آمریکایی‌ها نباید تحت هیچ شرایطی امید خود را از دست بدهند. در خانه مطمئن باشید که رئیس‌جمهوری مثل یک ببر تایلندی گیر افتاده در قفس است. با این وجود اوباما می‌تواند در این مدت باقیمانده خود را از این مخمصه نجات دهد. این موضوعی خارج از تصور نیست و واقعیت دارد. رهبران خارجی شاید لعن و نفرین کنند فردی را که در کاخ بیضی شکل حضور دارد اما اگر آنها بخواهند کاری انجام دهند یا بخواهند مانع شکل‌گیری واقعه‌ای شوند آنها با شتاب به سمت کاخ سفید می‌آیند و دیگر اینجا مهم نیست که آنها در خانه‌شان در مورد آمریکا چگونه فکر می‌کنند. برای تمام آه و ناله‌هایی که در این مدت آمریکایی‌‌ها سر داده‌اند، بر تمام شکست‌هایی که اوباما متحمل شده است و تمام فرصت‌هایی که آمریکا در دو دهه گذشته از دست داده است، همچنان به آمریکا امید می‌رود که در حل بحران‌ها اقدام کند. دهه دومی که اشاره شد به دهه بحران‌ها معروف است که از قرن بیست و یکم کلید خورده است. اوباما دو سال وقت دارد در این صحنه خودی نشان دهد. اوباما دو سال وقت دارد تا تروریست‌هایی را که در خاورمیانه لانه کرده‌اند متوقف کند. زیرا آنها برای باقی دنیا خطرناک هستند و باید هرچه سریع‌تر متوقف شوند. برای این کار لازم است که اوباما راهبردی کاری طراحی کند. او همچنین فرصت دارد که راهبرد خود را در قبال دو معضل بزرگ آمریکا بازتعریف کند: نخست روسیه و دیگری منطقه آسیایی پاسیفیک. نخستین دستور کار اما مربوط به تروریست‌ها می‌شود و به نظر می‌رسد که فراتر از گفته‌هایش در این زمینه باید عمل و با گروه خلافت خودخوانده اسلامی جنگ کند. در این میان فراموش نباید کرد که آمریکا باید رابطه‌اش را با ایران هم بازسازی کند. به‌رغم اینکه آمریکا و ایران مشکلات زیادی برای برقراری رابطه با یکدیگر دارند اما باید گفت که در دو دهه اخیر ایران به‌رغم پیچیدگی‌هایش، یکی از مهم‌ترین و باثبات‌ترین کشورهای خاورمیانه بوده است.

در ایران انتخابات آزادی وجود دارد و از دل این انتخابات حسن روحانی به عنوان یک اصلاح‌طلب به‌عنوان رئیس‌جمهوری انتخاب می‌شود. (می‌توانید تصور کنید که در روسیه پوتین یا در چینِ شی‌جینگ پینگ فردی اصلاح‌طلب به‌عنوان رئیس‌‌جمهوری انتخاب شود؟!) به این موارد می‌توانید اضافه کنید که ایران و آمریکا هر دو با یک دشمن مشترک روبه‌رو هستند و آن هم افراطیون منطقه هستند و رهبران هر دو کشور اعتقاد دارند که این افراطیون باید خنثی‌سازی شوند.

ایران و آمریکا هر دو یک خواسته دارند و به نوعی غیرمستقیم در حال اجرای آن هستند. ایران به دولت بغداد کمک می‌کند تا در نبرد با داعشی‌ها موفق باشند، آمریکا نیز به همین منظور سلاح‌های مجهزتری برای پیشمرگه‌ها می‌فرستد. هر نوع ائتلافی که برای از بین بردن داعش صورت می‌گیرد می‌تواند ایران و سوریه اسد را هم در برگیرد.

برای ایران و اسد، این افراطیون دشمنان واقعی‌ هستند و آنها می‌توانند با این گروه تروریستی وارد جنگ شوند و آمریکا نیز از راه هوایی نبرد را با داعشی‌ها پی بگیرد. الان زمانی است که باید به این ائتلاف واقعیت بخشید و نشان داد که این افراطیون در اقلیت هستند و آنها دراصل یک گروه تروریستی به حساب می‌آیند تا یک خلافت. سوای این موضوع آمریکا باید در خصوص مساله هسته‌ای با ایران یک توافق جامعی امضا کند. به‌رغم اینکه جمهوری‌خواهان در ماه ژانویه اکثریت را به کنترل خود در خواهند آورد و توافق را نخواهند پذیرفت، دوستان اسرائیلی‌شان به این توافق حمله خواهند کرد اما توافق با ایران می‌تواند برای اوباما با ارزش تلقی شود. همپای موضوع ایران، آمریکا باید با روسیه و قدرت منطقه پاسیفیک رابطه خود را دوباره تعریف کند. نخستین قدم این است که دوباره این رابطه را به خط اصلی بازگرداند، زیرا این رابطه پس از بحران اوکراین از خط خارج شده است. دومین قدم هم به منطقه پاسیفیک باز می‌گردد؛ جایی که آمریکا باید موقعیت مستحکم‌تری برای خود دست و پا کند. آمریکا در دو سال پیش تصمیم گرفت که یک «چرخش» را در سیاست خارجی خود به‌وجود آورد. این چرخش اشاره به منطقه پاسیفیک دارد. در این زمینه لازم است که ایالات متحده در این منطقه حضور نظامی خود را بیشتر تقویت کند. این موضوع البته نباید به ‌گونه‌ای پیش برود که چین آن را یک تهدید به حساب آورد. بلکه باید طرفین را در منطقه مطمئن سازد که آمریکا در پی حل مساله با قدرت نظامی نیست و اعزام نیرو به این منطقه به‌عنوان راهکاری آرام بخش است. باراک اوباما می‌تواند در دو سال آخر دوره‌اش این موارد را در دستور کار خود قرار دهد: ارتباط با ایران، جنگ با افراطیون، گشایش دیپلماسی تازه با روسیه و حضور قدرتمند در منطقه پاسیفیک.