دکترین هیلاری - ۵ آذر ۹۴

جیمز ترائوب

منبع: فارن پالیسی

قدرت جنگ

کلینتون به جنگ در عراق رای داده است و اوباما با آن مخالفت کرده است. آیا این یک محاسبه سیاسی است که او انجام داده، یا نشان‌دهنده تفاوت‌های بیشتر در دیدگاه اوباما و کلینتون درباره استفاده از قدرت نظامی است؟ پاسخ این پرسش خیلی زود مشخص شد.


چون اوباما در اولین سال ریاست‌جمهوری خود با این پرسش مواجه شد که چگونه به افزایش خشونت‌های طالبان در افغانستان پاسخ می‌دهد. پس از آنکه اوباما در مارس 2009 دستور اعزام 17 هزار نیروی دیگر را صادر کرد، استنلی مک‌کریستال، فرمانده ارشد اوباما در افغانستان و دیوید پترائوس، سرفرماندهی کل ارتش آمریکا در منطقه خاورمیانه، توصیه کردند اوباما ده‌ها هزار نیروی دیگر اعزام کند و یک استراتژی ضدشورش بلندپروازانه برای حمایت از حکومت افغانستان درنظر بگیرد. کلینتون به جنگ با عراق رای مثبت داد اما باراک اوباما با آن مخالفت کرد. دراین شرایط این سوال مطرح می‌شود که آیا وی به راحتی برای حل راهکارهای دیپلماتیک به گزینه نظامی روی می‌آورد یا اینکه برای ایجاد تفاوت‌های بزرگ‌تر دست روی این گزینه می‌گذارد؟ پاسخ این سوال را به زودی متوجه می‌شوید، برای اینکه در سال اولی که هیلاری کلینتون وارد دفتر کارش شده بود، باراک اوباما با این سوال روبه‌رو شد که در افغانستان برای برخورد با طالبان که از خاکستر برخاسته، چه اقدامی باید انجام دهد. مک کریستال، افسر ارشد باراک اوباما در افغانستان و دیوید پترائوس، فرمانده منطقه‌ای او پیشنهاد دادند که هزاران سرباز دیگر را به افغانستان گسیل کنند و تقریبا یک راهبرد بلندپروازانه‌ای برای غلبه بر شورش‌های طالبان به منظور دفاع از دولت مرکزی افغانستان ارائه کردند. برای رئیس‌جمهوری که خود منتقد جنگ به حساب می‌آید، اقدام نظامی می‌تواند یک قمار خطرناک و بی‌پروا به حساب آید، زیرا این پیام را به داخل می‌داد که وی بی‌توجه به وعده‌های انتخاباتی اش است و برخلاف این وعده‌ها به راهکارهای جنگی روی آورده است.


این بحث دو رو نداشت، بلکه سه سویه بود. جو بایدن، معاون باراک اوباما بر این باور بود که ایالات متحده به جای جنگ با شورشیان طالبان، باید تمرکز خود را روی عناصر باقی‌مانده القاعده قرار دهد که در کوه‌های پاکستان مخفی شده‌اند. در داخل وزارت امور خارجه «ریچادر هالبروک»، نماینده مخصوص هیلاری کلینتون در امور افغانستان با طرح بایدن مخالف بود و عقیده داشت که باید جنگ داخلی را از طریق راهکار سیاسی حل و فصل کرد و با طرح ژنرال‌ها برای افزایش درگیری مخالف بود. او استدلال می‌کرد که جنگ زمانی در این کشور پایان می‌یابد که خود افغان‌ها به پایان جنگ باور داشته باشند و آمریکا و کشورهای همسایه باید شرایط را برای یک همکاری و گفت‌وگوی سیاسی بین طرفین درگیر در افغانستان فراهم کنند. کلینتون اما با هر دو راهکار مخالف بود و در کنار ژنرال‌ها قرار گرفت. در نظر هیلاری کلینتون طرح هالبروک نمی‌توانست راهگشا باشد، زیرا به گفته کلینتون، طالبان تا زمانی که فکر کند می‌تواند در جنگ علیه دولت مرکزی پیروز باشد، هرگز به مذاکره روی نخواهد آورد.


در حالی که این بحث‌ها به پیش می‌رفت، باراک اوباما شک و تردید داشت که آیا برخورد جدی‌تر می‌تواند آن را حل و فصل کند یا اینکه به موضوع فساد و عقب‌ماندگی و سوءاستفاده‌های سیاسی و اقتصادی افغانستان بپردازد یا حتی به طور جدی به طرح بایدن بیندیشد. در هر حال، وزیر امور خارجه تردید به خود راه نداد. رابرت گیتس، وزیر دفاع پیشین آمریکا در مقاله‌ای که برای «DUTY» نوشت، گفت: بهترین راهکار این است که آمریکا 30 هزار سرباز دیگر به افغانستان اضافه کند؛ اما هیلاری کلینتون از طرح «مک‌کریستال» استقبال کرد و به اعزام 40 هزار سرباز علاقه نشان داد. کلینتون اعتقاد داشت که در آن برهه زمانی باراک اوباما به طرح و وعده خود چسبیده و قصد دارد به راستی در 18 ماه سربازان آمریکا را از افغانستان خارج کند. اما او به فکر استفاده از کارت‌های دیگری بود که آن را نزدیک به قفسه سینه‌اش نگه داشته بود تا کسی نداند او چه برگ‌های دیگری دارد، وی می‌گفت استفاده از این کارت‌های پنهان عایدی بیشتری برای ایالات متحده دارد. کلینتون البته از تلاش‌های‌ها لبروک برای حل‌و‌فصل سیاسی افغانستان هم توجه نشان می‌داد، اما گزینه مورد علاقه‌اش نبود. یکی از اعضای سابق تیم «SRAP» می‌گفت: هر زمانی که به هالبروک می‌گفتم از گزینه حل و فصل سیاسی دفاع کند او به من می‌گفت شما نمی‌توانید هیلاری کلینتون را به گذشته بازگردانید. در این شرایط می‌توان گفت ژنرال‌ها در امور افغانستان دست بالا را داشتند و خواستار بالا بردن ظرفیت‌های ایالات متحده در امور نظامی، سیاسی و حتی اقتصادی در این کشور بودند. اوباما اما درست فکر می‌کرد، آنگونه که در مورد عراق هم پیش‌بینی درست‌تری داشت.


هیلاری کلینتون اشتباه می‌کرد، به‌ویژه در مورد عراق اشتباه بزرگی مرتکب شد. در حقیقت باید اذعان کرد در بحث مبارزه با تروریسم گروه‌های زیادی وجود داشتند که نقش ایفا می‌کردند و هر کدام هم به‌دنبال تاثیرگذاری بودند. اما هالبروک و بایدن مرگ طرح‌های خود را به چشم دیدند. این در حالی است که در بحبوحه بحث‌های موجود، هیلاری کلینتون هرگز به طور جدی ژنرال‌ها را مورد سوال قرار نداد و از آنها هیچ شرح و توضیح اضافه‌ای برای گفته‌هایشان درخواست نکرد. او شاید بین یک دو راهی گیر افتاده بود. وی هم به‌عنوان یک لیبرال مطرح بود و هم اینکه دوست نداشت به‌عنوان یک زن در سال اولی که پایش را به دفتر وزارت امور خارجه گذاشته بود، با یک مبحث امنیتی به زیر کشیده شود. اوباما نیز کما بیش شرایطی مانند هیلاری کلینتون داشت. او با جنگ عراق هم مخالف بود و برای این موضوع هم هرگز خود را به قطب مک‌کریستال نزدیک نکرد و به دنبال کوچک کردن محدوده عملیات و زمان آن بود. در پایان اما، هیلاری کلینتون موافق گزینه نظامی و باراک اوباما با آن مخالف بود. کلینتون جزو آخرین نفراتی است که به خط مشی نظامی علاقه‌مند است. برای نگارش این مطلب، به عنوان یک وکیل و فعال، روی افکار و کارها و مباحث داخلی‌ هیلاری کلینتون متمرکز شدم. حتی زمانی که بانوی اول ایالات متحده بود علاقه چندانی به مباحث حقوق بشری و توسعه آن نداشت.


آموزش واقعی او در زمانی که او به عنوان یک سناتور وارد کمیته نیروهای مسلح آمریکا شد، آغاز شد. او از سال 2003 تا زمانی که وارد دفتر وزارت امور خارجه‌ شد، در این کمیته مشغول به کار بود. «آنه ماری‌اسلاتر» که از سال 2009 تا 2011 جزو مشاوران ارشد هیلاری کلینتون در وزارت امور خارجه بوده، با تایید این مطلب به من گفت: «آموزش واقعی او در حوزه سیاست خارجی ناشی از سال‌ها فعالیتش در این کمیته بوده و به مقدار زیادی افکار و عقاید وی، نشات گرفته از سال‌ها حضور او در کمیته نیروهای مسلح بوده است.» او در اتاق کمیته، ساعات طولانی را با ژنرال‌ها گذرانده و به عراق و افغانستان سفر کرده است. فارغ از اینکه وی به کدام حزب تعلق دارد، آن‌گونه که دونالد رامسفلد می‌گوید کلینتون همیشه تحت تاثیر ژنرال‌ها بوده و هرگز آنها را به چالش نکشیده است.