موفقیت پایدار در گرو  بازآفرینی!

مترجم: مریم رضایی

منبع: HBR

ایزابل آلنده اولین رمان خود موسوم به «خانه ارواح» را در قالب نامه‌ای به پدربزرگش که با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد نوشت. با اینکه «خانه ارواح» به یک کتاب پرفروش بین‌المللی تبدیل شد، اما کتاب‌های موفق بعدی باعث شد نویسندگی شغل ثابت آلنده شود. فهرست کتاب‌های او اکنون به بیش از ۲۰ عنوان رسیده که از جمله آنها می‌توان به کتاب «عاشق ژاپنی» اشاره کرد که سال گذشته منتشر شد. شرح مصاحبه نشریه HBR با او را می‌‌خوانیم:

 

شما نگارش همه کتاب‌هایتان را در همان تاریخی که اولین کتابتان، یعنی خانه ارواح را شروع کردید، آغاز می‌کنید. چرا؟

در ابتدا برای من حکم خرافات را داشت، چون اولین کتابم با اقبال خوبی مواجه شد. اما الان مثل یک برنامه منظم شده است. من زندگی پرمشغله‌ای دارم و بنابراین نیاز دارم چند ماه را در انزوا بگذرانم. در این مدت به زمان و سکوت نیاز دارم. داشتن یک تاریخ شروع مشخص برای نوشتن کتاب‌هایم، هم برای خودم و هم برای اطرافیانم خوب است. همه می‌دانند روز ۸ ژانویه دیگر در دسترس نیستم.

آیا همیشه ایده یک کتاب جدید را در سر دارید؟

اغلب این گونه است، ولی خیلی مبهم. من هیچ وقت متن از پیش نوشته شده ندارم. ممکن است زمان و مکانی که در مورد آن تحقیق کرده‌ام داشته باشم. به عنوان مثال، وقتی داستانی در مورد قیام یک برده در هائیتی مربوط به ۲۰۰ سال پیش نوشتم، در مورد اصل واقعه مطالعه کردم، اما هیچ شخصیت، داستان یا پایانی برای آن در ذهنم نبود. در مواقع دیگر، تنها جلوی کامپیوتر می‌نشینم و می‌گذارم جمله اول خودش از ذهنم بیرون بیاید.

ادامه کار را چطور پیش می‌برید؟

معمولا به کندی پیش می‌رود. هفته‌‌های اول کار وحشتناک هستند، چون هنوز صدای داستان‌، لحن و مسیر آن را پیدا نکرده‌ام. بنابراین خیلی نامنظم پیش می‌روم و می‌دانم هر چه می‌نویسم در نهایت راهی سطل زباله خواهد شد. اما این یک مرحله تمرینی است و به واسطه آن می‌خواهم به کارم شکل دهم. بعد از چند هفته، شخصیت‌ها به تدریج ظاهر می‌شوند و خودشان داستانشان را تعریف می‌کنند. پس از آن احساس می‌کنم در مسیر درست قرار گرفته‌ام.

خودتان را یک قصه‌گوی غریزی توصیف کرده‌اید. آیا برای موفقیت استعداد یا تمرین می‌تواند مهم‌تر باشد؟

من در دو دانشگاه نحوه نوشتن خلاقانه را تدریس کرده‌ام و می‌توانم به دانشجویان یاد بدهم چگونه داستان بنویسند. اما قصه‌گویی را نمی‌توان آموزش داد. قصه‌گویی مثل گوش است برای موسیقی که یا وجود دارد یا ندارد. من ژن قصه‌گویی را در خودم دارم، اما ژن قصه‌نویسی را نداشتم. می‌توانستم به‌طور شفاهی قصه‌ای را تعریف کنم، اما در نوشتن آن مشکل داشتم. در طول زمان، با تمرین و کار مداوم این مهارت را هم به دست آوردم.

قبل از اینکه در سن 39 سالگی نویسنده شوید، به عنوان یک خبرنگار، مجری تلویزیون و مدیر مدرسه کار کرده بودید. در مورد فرآیند بازآفرینی خودتان توضیح می‌دهید؟

فکر نمی‌کنم این کارها را انتخاب کرده باشم. هیچ وقت نمی‌گفتم: «قرار است نویسنده شوم.» خودش اتفاق افتاد. بعد از کودتای نظامی در شیلی، در ونزوئلا پناهنده سیاسی شدم و نتوانستم به عنوان خبرنگار شغلی پیدا کنم. وقتی در یک مدرسه مشغول به‌کار بودم، احساس می‌کردم داستان‌های زیادی درون خودم دارم، اما جایی برای بروز آنها وجود ندارد. و سپس در ۸ ژانویه ۱۹۸۱ تلفنی دریافت کردیم که خبر می‌داد پدربزرگم در شیلی با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کند. چون نمی‌توانستم برگردم و با او خداحافظی کنم، نوشتن نامه‌ای را برای او شروع کردم تا بگویم هر آنچه برای من تعریف کرده را به یاد دارم. او یک قصه‌گوی بزرگ بود. او درگذشت و هیچ وقت نامه‌ای را که برایش نوشته بودم ندید. اما من هر شب به نوشتن ادامه دادم و ظرف یک سال ۵۰۰ صفحه نوشته داشتم که دیگر شبیه نامه نبود. این نوشته‌ها به کتاب «خانه ارواح» تبدیل شد. این کتاب به موفقیت رسید چون آن را یک مسیر شغلی نمی‌دیدم، بلکه به نظر می‌رسد معجزه‌ای رخ داده است.

چه چیزی در نهایت باعث شد در شغل جدیدتان احساس امنیت کنید؟

من بابت این کتاب پول دریافت کردم. همچنین کتابم به ۳۵ زبان ترجمه شد و فروش خوبی داشت. به این نتیجه رسیدم که اگر نوشتن را ادامه دهم، می‌توانم از خانواده‌ام حمایت کنم.

آیا طبق برنامه‌ریزی مشخصی راه موفقیت تحسین‌برانگیزترین کتاب‌های خود را ادامه می‌دهید؟

وقتی کارمن بالسلز، ناشر کتاب‌های من، دست‌نوشته‌های کتاب «خانه ارواح» را در اسپانیا دریافت کرد، با من در ونزوئلا تماس گرفت و گفت: «همه می‌توانند اولین کتاب خود را عالی بنویسند، چون هر آنچه در خود دارند را به پای آن می‌ریزند؛ گذشته، خاطرات، انتظارات و هر چیز دیگر. نویسنده معمولا با کتاب دوم خودش را اثبات می‌کند.» بنابراین، در روز ۸ ژانویه سال بعد نگارش دومین کتابم را شروع کردم تا به این ناشر اثبات کنم تصادفی نویسنده نشده‌ام. همه موفقیت «خانه ارواح» در اروپا اتفاق افتاد و وقتی از این موضوع مطلع شدم که نگارش کتاب دوم را به پایان رسانده بودم. همچنین هر کتابی یک چالش متفاوت است و روش بازگو کردن آن هم فرق دارد. من خاطره‌نویسی کرده‌ام، رمان‌های تاریخی، داستان و حتی رمان جنایی نوشته‌ام. بنابراین، هیچ وقتی در مقام مقایسه نمی‌گویم «آیا این کتاب بهتر یا بدتر از خانه ارواح است؟» هر کتابی حرف جدیدی برای گفتن دارد. شما فقط آن را روی میز می‌گذارید و می‌بینید چه کسی آن را می‌پذیرد.

آیا خودتان را الگویی برای دیگر زنان شاغل می‌دانید؟

نه، اما افراد، به‌ویژه زنان جوان، می‌گویند که شخصیت‌های کتاب من الهام‌بخش آنها بوده است، چون این شخصیت‌ها زنانی قوی و مستقل هستند که توانسته‌اند بر موانع سهمگین زندگی خود غلبه کنند.

آیا خودتان الگویی دارید؟

زنان خارق‌العاده‌ای که در انجمن خیریه خودمان از آنها حمایت می‌کنیم. مثلا زنان کنگو که با وجود ناملایمات شدید اجتماعی اکنون رهبران جوامع خود هستند؛ دختران کوچکی که فروخته می‌شوند، اما در نهایت خودشان به دیگران کمک می‌کنند. اینها الگوهای من هستند.