امیرحسین تقی‌پور
ما ایرانی‌ها در فرصت‌سوزی و به زوال کشیدن سرمایه‌ها سابقه درخشانی داریم. جمعه شب گذشته یکی از پرستاره‌ترین تیم‌های امید ایران شانس حضور در المپیک را از دست داد؛ تیمی که بیشتر بازیکنانش در لیگ برتر بازی می‌کردند و ستاره تیم‌هایشان بودند. با این وجود محمد مایلی‌کهن مدیر جنجالی این تیم معتقد است نباید زیاد روی حذف امیدهای ایران مانور داد چون تا قبل از حضور این بازیکنان در تیم ملی امید، هیچ‌کس این بازیکنان را نمی‌شناخته و حالا مشهور شده‌اند. البته آقای مایلی‌کهن توضیح نداد چرا بازیکنان بزرگ و شناخته‌شده‌ای همچون سردار آزمون، علیرضا جهانبخش و سعید عزت‌اللهی که هر سه آن‌ها در باشگاه‌های اروپایی بازی می‌کنند و آرزوی هر تیمی حداقل در آسیا داشتن چنین بازیکنانی است، از این تیم بیرون ماندند؟
آیا این‌ها سرمایه‌های ملی این مملکت نیستند که مسئولان تیم ملی امید به‌راحتی شاید صرفا به این دلیل که رابطه خوبی با کارلوس کی‌روش سرمربی تیم ملی بزرگسالان دارند و یا اینکه مورد توجه این مربی پرتغالی واقع شده‌اند، از کنار نام آن‌ها می‌گذرند؟! آیا بهتر نبود مدیر فنی تیم ملی امید که تا همین چند وقت پیش همچنان مشغول نیش و کنایه و زخم زبان زدن به کی‌روش بود به جای ایجاد این حواشی مضر، وقتش را صرف امور مربوط به تیم ملی امید می‌کرد؟ ایشان که به جای داشتن تفاهم و هماهنگی، دائم در حال جدل با دیگر مربیان است و تقریبا در کار هرکسی در هر حوزه‌ای از ورزش به‌ویژه فوتبال دخالت می‌کند، حالاکه نوبت به پاسخ گویی خودش رسیده است از زیر بار مسئولیت شانه خالی می‌کند و می‌گوید چرا باید فقط باخت تیم ملی امید پررنگ شود؟ البته تا بوده همین بوده و معمولا در ورزش ما کسی حاضر نیست مسئولیت شکست خود را به گردن بگیرد کمااینکه وزیر ورزش یکی از مسببان و افراد اصلی این شکست تحقیرآمیز تاکنون در این‌باره حرفی به زبان نیاورده است و جالب اینکه همین شخص در ماه‌های گذشته بارها و بارها درمورد فوتبال و تیم‌های ملی اظهارنظرهای خاصی داشتند اما حالا سکوت اختیار کرده‌اند. مگر مدیر ایرانی از جنس حبیب کاشانی، مدیر فنی از جنس محمد مایلی کهن و مربی وطنی از جنس محمد خاکپور موردتأیید ایشان نبود؟ مگر این همان ترکیب موردعلاقه جناب وزیر نبود؟ پس چرا حالا پاسخ‌گوی ناکامی موجود نیستند؟!همچنین جناب آقای حبیب کاشانی که در سال‌های اخیر به دنیای پرماجرای فوتبال پا گذاشته است و خود را فردی علاقمند به فوتبال که می‌تواند با استفاده از موقعیتش به فوتبال کمک کند و برایش امکانات و پول بیاورد نشان داده است، باید پاسخ دهد وقتی در تیم پرسپولیس نتوانست مدیریت مناسبی داشته باشد چطور به خودش اجازه داد به نیمکت تیمی نزدیک شود که آرزو و رویای یک ملت است؟! و حالا ملتی مانده با آرزوهای بر بادرفته...

و در نهایت آقای خاکپور که بدون داشتن رزومه مربیگری قوی به سوی نیمکت بزرگ تیم ملی با سود بردن از روابط دوستانه خیز برداشت، چگونه می‌خواهد این شکست خردکننده را توجیه کند؟! اینها تنها گوشه‌ای از سوالات بی‌شماری بود که این روزها ذهن فوتبال‌دوستان ایرانی را درگیر خودکرده است، سوالات بی‌جوابی که رفته رفته در غبار فراموشی گم خواهد شد. ای کاش از این شکست تلخ و تحقیرآمیز درس بگیریم و همه چیز را به بدشانسی ربط ندهیم بلکه با استفاده از این تجربه امید را دوباره زنده کنیم و به این بیاندیشیم حال که المپیک ریو را از دست دادیم از همین حالا برای المپیک ٢٠٢٠ برنامه‌ریزی کنیم تا شاید پس از ٤٤ سال امیدهایمان دوباره المپیکی شوند.