تیمی که از آن ماست
شاهرخ زبردست روزنامه‌نگار امید و تیم ملی هر دو میم دارند، پس باید به تیم ملی امیدوار بود. همین‌طور بی‌خود و بی‌جهت باید به بازیکنانش امید بست. بی‌خود و بی‌جهت رویاپردازی کرد برای موفقیت‌هایش، برای پیروزی‌هایش خواب دید و برای گل زدن‌هایش صلوات نذر کرد و برای سلامت بیرون آمدنش آرزو کرد. باید وقتی دروازه احمدی یا داوری (چه فرقی می‌کند؟) باز می‌شود آه کشید و وقتی قوچان‌نژاد یا هر کس دیگر گل می‌زند به هوا پرید. باید منتظر معجزه ماند وقتی تیم در دقایق پایانی عقب مانده است و با پیروزی شاد شد و خندید و رقصید. باید وقتی دژآگه توپ را بیرون زد سر را در میان دست‌ها پناه داد و وقتی نه، دست‌ها را مشت کرد. اصلا مگر جام جهانی برای چیزی جز اینها است؟ مگر نه این است که من و شما سهمی داریم از جامی که یک میلیارد نفر مستقیم دنبالش می‌کنند؟ مگر همه 200 تیمی که رویای حضور در جام جهانی و قهرمانی در آن را دارند قهرمان می‌شوند؟ باید افتخار کرد به فرستادن تیمی به جام جهانی که عصاره یک ملت است. اینها سهم ما است. باید این ژست‌های روشنفکرانه جهان‌وطنی را اقلا برای چند روز کنار گذاشت و دل به تیمی داد که از آن ما است، بازیکنانش به زبان فارسی صحبت می‌کنند، شاید یکی‌شان همسایه ما باشد، دیگری آشنای دور یکی از اقوام است، یکی در تیم محبوبمان بازی می‌کند و آن یکی را چند باری در استادیوم یا در خانه پای تلویزیون هو کرده‌ایم. باید دل به تیمی داد که پیوندهایی دوستانه و غیردوستانه با بازیکنانش داریم و خود را نماینده ما می‌دانند. تیم ملی آن فقط 23 بازیکن نیستند. فقط آنها در کنار مربی و تدارکچی و مدیر و مسوول هم نیستند. تیم ملی همه هستیم در کنار هم. آنها که صبح زود بیدار می‌شوند، صبحانه خورده و نخورده سمت کار می‌روند یا بیکارند و خواب، عادی زندگی می‌کنند و گاهی در بین حرف‌هایشان از تیم ملی حرف می‌زنند. آنها که چیزی می‌نویسند، شفایی می‌دهند، چیزی می‌فروشند، غذا می‌پزند، آب و جارو می‌کنند، طراحی می‌کنند. همه ما تیم ملی هستیم و سهمی داریم. پیش از هر چیز، پیش از هر ناامیدی این سهم را باید دید. سهمی که از آن ما است شاید همین بی خود و بی جهت امیدوار بودن است.