روی سرخ تو که زرد کرد؟
صدرا بهشتی * در اوایل کارم در حوزه نشر، از بسیاری از مسوولان وزارت ارشاد در رسانه‌ها می‌شنیدم که علاقه مند هستند تا به رونق حوزه نشر و گسترش کتاب‌خوانی کمک کنند و در این راستا سخن از کمک‌هایی به ناشران اعم از خرید کتاب و اعطای کاغذ دولتی به ناشران می‌شد. پیرو همین سخنان از بچه‌های نشر می‌خواستم که پیگیر شوند تا نشر ما هم از این کمک‌ها بی‌بهره نماند. بعد از بار‌ها کاغذ بازی برای گرفتن کاغذ دولتی کار به جایی نرسید در صورتی که خبرها حاکی از این آن بود که بعضی از نشرهای حوزه‌های خاص از این کاغذ بی‌بهره نماندند. اولین نتیجه از این ماجرا برایم این بود که اصولا مسوولان ارشاد در زمان دولت نهم وقتی حرف از حمایت از ناشران می‌زنند حداقل روی صحبت‌شان با ما نیست و اصلا ما اشتباهی فکر می‌کردیم که کسی در رسانه‌ها با ما صحبت می‌کند. البته این اشتباه گرفتن را به حساب خامی خود می‌گذارم چون از اول هم موضوع بحث ما نبودیم، تلاش بعدی که کردیم این بود که با نهاد کتابخانه‌های عمومی وارد مذاکره شویم برای خرید کتاب، ولی از این مسیر هم به نتیجه نرسیدیم، حالا نوبت به نمایشگاه بود که آن داستانی دارد خارج از حوصله این مقاله ولی همین قدر بگویم که داستانش پیچیده‌تر از ماجراهای قبلی بود و تقریبا قانون، معنی خاصی در اعطای غرفه نداشت.
دیگر داستان را فهمیده بودم که نشر‌های مستقل باید دست به زانوی خویش بزنند و واقعا مستقل باشند، فهمیدن این موضوع خیلی به درک جریان‌های موجود کمک کرد و نتیجه‌اش این شد که شدیم
تنهای تنهای تنها!
در این مدت تنهایی بسیار در ذهن خود مرور می‌کردم این تنهایی را و اینکه چگونه به جای گلایه کردن بتوان کار بیشتری انجام داد، پس از بررسی‌های متعدد در خصوص حوزه نشر سوالی بسیار ذهنم را مشغول خود می‌کرد که اصلا چرا باید از نشر مدام حمایت شود تا بتواند سرپا باشد و یا نشر مجبور باشد کتاب‌هایی به چاپ برساند تا مخاطب عام نداشته و ارگان‌های دولتی آن‌را خریداری کنند. چند جواب به ذهنم رسید، اول آنکه نوسانات بسیار شدید عرضه و تقاضا که در دهه ۸۰ به وجود آمده بود باید با ترفندی حل می‌شد. اواخر دهه هشتاد نوسانات کاغذ به این داستان‌ها اضافه شد و بعد از آن به مدت کمی قیمت‌های تولید کتاب چند برابر شد و ناشران باید این بالا رفتن سرمایه درگردش را جبران می‌کردند. جواب دیگر آن بود که پرداخت وجه خرید کتاب از نشر‌ها در بازار در کمترین حالت ۶ ماه بود و این فشار هزینه‌ها را روی نشر بیشتر می‌کرد.
این سوال‌ ذهنم را بسیار درگیر کرده بود تا اینکه به این نتیجه رسیدم که کتاب به‌عنوان کالای خاص قطعا می‌تواند در این برهه از تاریخش به‌عنوان کالای لوکس نیز مطرح شود، بعدها هم به این نتیجه رسیدم که اصولا کالا‌های فرهنگی را باید در گروه کالاهای لوکس قرار داد(البته لوکس به معنای تشریفاتی بودن این نوع کالا ‌نبود).براساس همین نتیجه به نظرم آمد که نشر حتما باید به یک برند‌سازی موفق توجه کند، لازمه این امر این بود که حتما کالا‌های تولیدی خود را از اولین مراحل نوشتن و ویراستاری باید زیر نظر نشر انجام می‌دادیم، به همین دلیل شروع کردیم به انتخاب چند حوزه فرهنگی که در‌ آن می‌توانستیم فعالیت کنیم و به دنبال آن شروع به انتخاب سردبیر‌هایی برای آن بخش‌ها کردیم و کار مهم‌تری که انجام دادیم صبر کردن بود.
مساله دیگر پایین آوردن هزینه‌ها بود و تا جایی که می‌شد انجام دادیم، مثلا خرید کاغذ‌ها را به سوی کاغذ ایرانی هدایت کردیم و تقریبا مخاطبان خود را به رنگ نخودی عادت دادیم (بماند که در این مدت اصلا متوجه نمی‌شدم که چرا اینقدر باید از کاغذ سفید استفاده بشود با توجه به اینکه اصولا کاغذ نخودی خواندن را راحت‌تر می‌کند).
مساله دیگر وجود نداشتن یک سیستم نوین پخش کتاب در کشور بود که بتواند روی مساله صادرات کتاب سرمایه‌گذاری کند و امیدوارم این موضوع از طریق آنان پیگیری شود چون این موضوع بسیار در بحث اقتصاد نشر مهم است.
با توجه به تمام این موضوعات به این نتیجه رسیدم که می‌توان بدون کمک‌های دولتی هم به نتیجه رسید اما با مشقت، ناشران مستقل در این برهه‌ ۸ ساله به مانند کودکانی‌ هستند که از محبت مادر بی‌بهره بودند، ولی هرچند سخت سعی کردند به حیات خود ادامه دهند، آنها بدون حمایت‌هایی که لازمه فضای بحران اقتصادی ا‌ست توانستند بزرگ‌تر شوند و البته مستقل‌تر، بماند که چه می‌خواستیم و چه شد!
گویند روی سرخ تو سعدی که زرد کرد
اکسیر عشق در مسم آمیخت زر شدم
* از مدیران نشر روزنه