مدیران این کمپ‌ها اعتیاد را جرم و معتاد را مجرم می‌‌‌دانند و در نتیجه روش‌هایی سخت گیرانه، ظالمانه و غیر‌انسانی پیش می‌گیرند. نیت آنها بهبود زندگی معتاد است اما روشی که اجرا می‌کنند به شدت واپس گرایانه به حساب می‌آید. مبتلایان به بیماری اعتیاد در این کمپ‌ها از یک طرف با درد‌‌‌های طاقت فرسای جسمی می‌جنگند و از طرفی فشارهای روحی -روانی مضاعفی بر اثر توهین و تحقیر و کتک بر آنها تحمیل می‌شود. متخصصان بارها عملکرد چنین مراکزی را زیر سوال برده‌اند و هشدار داده‌اند که درمان باید بر اساس اصول روان‌پزشکی و پزشکی انجام شود نه با متر و ‌‌‌معیارهای خودسرانه. اینکه در جهان امروز تعدادی انسان مبتلا به بیماری اعتیاد را داخل اتاق حبس کنند و منتظر بمانند تا بیست و یک روز بگذرد و پس از آن به زندگی عادی برگردند، معنی‌اش ناکارآمدی و اشراف نداشتن بر ابعاد مختلف بیماری است.

هیچ معتادی از این مسیر به زندگی بازنمی گردد که می‌گویند اگر هم برگردد موقتی است‌‌‌. در این میان نکته عجیب ماجرا این است که نهادهای مسوول در این رابطه هنوز متوجه این موضوع نشده‌اند. اکثر کسانی که در این سال‌ها مجوز راه‌اندازی چنین کمپ‌هایی را دریافت کرده‌اند خودشان روزگاری درگیر اعتیاد بوده‌اند و فکر می‌کنند با زندان‌سازی می‌توانند ریشه یک سرطان واقعی را بسوزانند. در هیچ کجای دنیا به افراد فاقد صلاحیت مجوز راه‌اندازی مرکز ترک اعتیاد یا هر کار مهم دیگری را نمی‌دهند و در هر وضعیتی تخصص، دانش و تجربه آدم‌ها را ملاک قرار می‌دهند تا علاج واقعه قبل از وقوع شکل بگیرد. درست برعکس اینجا که برای خیلی چیزها کاری به تخصص و تجربه ندارند و پس از وقوع فاجعه، اول دنبال مقصر می‌گردند و بعد بحث بازنگری در قوانین را پیش می‌کشند.

قبل از حادثه لنگرود در قصه‌‌‌ها هم باور‌پذیر نبود که یک مرکز به اصطلاح درمانی با ۵۰ انسان به هر دلیلی اسیر شعله‌های آتش شود و نه امکانات ساده ایمنی وجود داشته باشد و نه راه فراری. چطور می‌توان باور کرد مدیران مجموعه‌ای که احتمال پیدایش بحران در لحظه لحظه آن وجود دارد؛ درها و پنجره‌ها را قفل کنند و بروند خانه و این همه انسان بی‌دفاع را به حال خود بگذارند. چطورچنین وضعیت تراژیکی امکان‌پذیر شده است؟ چه چیزهایی کنار هم قرار گرفته تا این اوضاع پدیدار شود؟

نکته غم‌انگیز ماجرا این است که اکثریت خانواده‌هایی که حاضر می‌شوند عزیزانشان را در رویای بهبودی به چنین کمپ‌هایی بسپارند، از قشر ضعیف جامعه هستند و چون توانایی مالی درمان در مراکز معتبر را ندارند ناگزیر به اردوگاه‌های عذاب پناه می‌برند. اگر چرخش مالی بالای کمپ‌ها و سودهای کلان کاسبان رنج اجازه بدهد دیگر وقتش رسیده درباره‌ این معضل فکری اساسی بکنند قبل از آنکه دوباره دیر شود. یک روز قبل از حادثه آتش سوزی، بهزیستی به صاحب امتیاز کمپ لنگرود نامه داده بود تا ظرف یک ماه نواقص را برطرف کنند اما خیلی دیر بود.