افشاگری فساد و رشوه‌خواری نخست‌وزیر

ارباب جمشید

عبدالله مستوفی نویسنده کتاب شرح زندگی من که تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه را در آن کالبدشکافی کرده است از منتقدان قرارداد ۱۹۱۹ میان انگلستان و ایران بود. او که یکی از مدیران ورزیده مالی و اداری اواخر دوره قاجار بود، با روشی مدرن بیانیه صادر شده از سوی وثوق‌الدوله نخست‌وزیر وقت را که در توجیه عقد قرارداد یادشده خطاب به ایرانیان صادر شده بود، دستمایه نقد روزگار خویش کرده است. بخش آخر این نوشته نیز نقد نگاه نخست‌وزیر وقت به مدیران ایرانی است.

مدیر ایرانی خوب می‌داند اجاره دادن تحدید تریاک چه مضار مادی و معنوی را در برداشته، گذشته از اینکه با این طرز اجاره دولت به عشر عایدات واقعی خود هم نمی‌رسد، مقصود مقنن نیز که جلوگیری از استعمال تریاک است باطل و از میان می‌رود. ولی با علمی که به شرکت شخص شما و مشارالملک با مستاجرین این عمل دارد و با اینکه می‌داند شما در این معامله یکصدهزار تومان نقد و نسیه از شرکای خود، یعنی از سایر مستاجرین رشوه گرفته‌اید، چه کند؟ و در موقع دادن سیصدهزار تومان تخفیف به نفع مستاجرین چگونه برای صرفه دولت پافشاری نماید؟مدیر ایرانی خوب می‌داند که محلی و پادارانه و کمک خرج و خانواری افواج قدیم، بخور سرکرده و صاحب منصبان و روسای محاسبات قشونی ولایات است و سربازی که پانزده سال است احضار نشده، دیگر تقاضای شش ماهه محلی نمی‌کند، بلکه صاحب بنیچه هم به واسطه مرور زمان، عوض شده، فعلا اسم این عنوان هم در همه جا فراموش شده است، ولی با تصویب نامه‌های پی‌درپی شما در پرداخت این دو سه کرور پول مفت، که معلوم نیست چقدر آن به طور غیرمستقیم، به کیسه مقامات عالیه می‌ریزد چه کند؟مدیر ایرانی از طرز انتخابات به خوبی مسبوق و آن قدر قوت نفس دارد که به تهدید و تطمیع از رو نرفته، برخلاف قانون اقدامی نکند، ولی با وکلای فرمایشی که شما می‌خواهید برای همدستی خود در ایران فروشی تدارک کنید، چه کند؟ و با وجود دستورالعمل‌های کتبی و شفاهی و تلگرافات رمز و کشف شما به حکام ولایات چگونه از تهدید و تطمیع و فشاری که برای تعیین شدن کاندیداهای شما به کار می‌رود،‌ جلوگیری نماید؟مدیر ایرانی خوب می‌داند مردآباد خالصه که هزار تومان و هزار خروار جمع خالصگی دارد و از عهده همین جمع هم به زور برمی‌آید، با این منال دیوانی قیمتی ندارد و گذشته از این مجلس شورای ملی هم، نظر به طغیان سالارالدوله، امر به ضبط آن داده است، دیگر همچو ملکی راکه اولا هیچ ارزش ندارد و ثانیا اول و آخرش مالی دولت است، نباید صدهزار تومان پول داد و برای دولت خرید، اما با طمع شما چه کند؟ که اسلاف شما عمل قروض ارباب جمشید را که در دوره وزارت خارجه خودتان به پای دولت قبول کرده بودید، با بانک تسویه کرده و ریش دولت را از دست بانک به هزار زحمت خلاص می‌کنند و شما از کار تسویه شده رسوم می‌خواهید و چون عمل بالمره ختم شده و هیچ راهی برای اخذ و عمل ندارید این موضوع را اختراع کرده، مردآباد خالصه را که ارباب جمشید خوب می‌داند صد دینار ارزش ندارد برای دولت به صدهزار تومان خریداری می‌کنید و قیمت آن را خودتان دریافت می‌فرمایید یا به عبارت آخری صدهزار تومان که بدهی ارباب جمشید به دولت بود از مشارالیه وصول و ضمنا قباله مردآباد را هم که هیچ نمی‌ارزد مجانا منتها به صدهزار تومان قیمت قباله‌ای از ارباب می‌گیرید، قباله صدهزار تومان را خودتان به جیب می‌زنید.مرحوم ملانصرالدین گوسفند مردم را می‌دزدید و گوشتش را صدقه می‌داد. از او پرسیدند: «مولانا این دیگر چه کاری است؟» گفت: «صواب صدقه با گناه دزدی مساوی است در این میانه پیه و دنبه توفیر است.» ارباب جمشید می‌بایست صدهزار تومان به دولت بدهد، در عوض مردآباد خالصه را داد، ولی صدهزار تومان بدهی واقعی ارباب که باید به دولت برسد، به عنوان رسوم توفیر معامله شد.

مدیر ایرانی فصل قانون اساسی را خوب در نظر داشته و می‌داند که مرجع عمومی نظامات محاکم عدلیه است و هیچ حکمی به اجرا نمی‌رسد، مگر وقتی که از محکمه صلاحیت‌دار صادر شده باشد، ولی چه کند که شما برای پوشانیدن سیئات اعمال خودتان در تشکیل کمیته‌های ترور، محاکم خصوصی اختراع کرده، همدست‌های قدیمی خود را به جرم همان همدستی‌ها محکوم می‌کنید، سهل است دوسیه آنها را می‌سوزانید و محکومین بدبخت را از ترس اینکه مبادا داد و فریاد کنند، روز برفی، پیش از صبح اعدام می‌کنید.

مدیر ایرانی، با یک نظر به جزء جمع و دفتر رقبات و ثبت فرامین،‌ می‌تواند به خوبی فرمان‌های ساختگی خالصه‌جات مازندران را تشخیص بدهد، بدون اینکه مزاحم عموم ملاکین بشود. انتقالی آن را از غیرانتقالی جدا نماید، اما چه کند که شما و مشارالملک خیال کرده‌اید تمام املاک مازندران را به ثمن بخس، از دست ساکنین مازندران بیرون بیاورید و ارائه فرمان را مستمسک کرده و عبث پاپی املاک متصرفی چهل پنجاه ساله مردم شده، امر به ضبط آنها می‌فرمایید و بدبخت‌ها را مجبور می‌کنید که از هستی خود در مقابل طمع شما دست بکشند.مدیر ایرانی خوب می‌داند که یک نفر سید عرب، هر قدر دلاور هم باشد، نظر به تابعیت خارجه که دارد، نمی‌تواند مستخدم ایران و مخصوصا با وجود بی‌اطلاعی و ناشناسایی مفتش سجل احوال باشد، ولی چه کند که شما برای راپورت‌نگاری خود به وجود او محتاج و ماهی یکصدو بیست تومان از مال این ملت ضعیف به عنوان تفتیش سجل احوال به او می‌خورانید؟

مدیر ایرانی خوب می‌داند در سال فراوانی، کار نان شهر محتاج به کمک مالی دولت نیست، ولی چه کند؟ شما می‌خواهید هفت هشت کرور از پول فروش ایران به حلق بلژیکی‌ها بکنید.مدیر ایرانی خوب می‌داند رشوه گرفتن از مامور و مستخدم، اجازه چپاول و یغمایی است که از مال ملت به او داده می‌شود، ولی چه کند که شما در رفتن و برگشتن هر دو می‌گیرید، سهل است به توسط تلگراف رمز، از فرمانفرمایان ایالات پول می‌خواهید و همین که جواب رد می‌شنوید آنها را منفصل می‌نمایید.