داریوش عباسی

آن هنگام که سیمرغ، زال- پدر رستم- را پس از آنکه سال‌ها در لانه‌اش پرورش داد و با خود از قله قاف- و به اعتباری دماوند- در دشت لار به نزد سام بازآورد، بهار بود و گلها و شقایق ها شکفته بود. سام، وقتی زال را پس از سالها دوری، در آغوش کشید، چشمانش از بهاری که در دلش شکفته بود، بارانی شد و خورشید خنده در چشم های بارانی او طلوع کرد، چشم های سیمرغ نیز پر از خنده شد. و سالها بعد، وقتی افراسیاب، شاه گردنکش و متجاوز توران زمین، عرصه را بر ایرانیان تنگ کرد، کار به آنجا کشید که وسعت پرواز یک تیر از یک کمان، مرز ایران زمین را تعیین کند.

آرش، پیشاپیش امیدها و آرزوهای مردان خمیده قامت آرمانخواه، بر نسیم نیایش مادران و رویای دختران و پسران جوان، از دماوند بالا رفت و بر ستیغ کوه ایستاد. تیری از ترکش خود بیرون کشید و در کمان نهاد . تیری که پر سیمرغی در انتهای آن بود. شاید پر همان سیمرغ که زال را به سام بازآورده بود و به او داده بود که هرگاه نیاز باشد، بر آتش گیرند تا به امداد آید.

و در آن روز از بهار، آرش پر را بر آتش ننهاد، بر انتهای تیر خویش بست تا به قدرت پرواز او، مرزهای ایران فراخ باشد. در آن روز بهاری "جان خود در تیر کرد آرش- کار صدها تیغه شمشیر کرد آرش". که سواران و تکتازان، پس از هفت روز و هفت شب تاخت بی امان، تیر آرش را بر تنه بلوطی در بلوطستانهای آن سوی سیحون و جیحون یافتند و آنگاه که تیر را از بلوط بیرون کشیدند، قهقهه سیمرغ را شنیدند که در بلوطستان آن سوی جیحون طنین انداخت و بهاری را که از ایران تا آن سامان دامن گسترده بود، خجسته تر نمود. قرن ها پس از آن افسانه ها، امروز سرفراز مردان و زنان ایران، در پهندشت خاک ایران، در اقلیم با صفایی زیست می کنند که حاصل عشق و جان و هستی آرش و وسعت پرواز تیر اوست.

امروز هم، چشمان سیمرغ می خندد. همان سیمرغ زال پرور که بر آسمان تاریخ ایران پر کشید، با تاریخ اهورایی ایران زمین درآمیخت، در کتاب های آسمانی ادیان بزرگ لانه کرد، با فرهنگ های گوناگون وارد شد و سه سده پس از ورود اسلام به ایران، در شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی نشست.

در قرن هفتم هجری بار دیگر در منطق الطیر عطار، عارف بزرگ ایران - که اندیشه هایش منشور روشن باورهای اسلامی است- بار دیگر به قاف پرواز کرد، تاریخ را زیر بال خویش گرفت و پر خویش را به دلیر مردان و شیرزنان ایران سپرد تا هرگاه نیازشان باشد، بر آتش بگذارند.

در طول هشت سال دفاع مقدس، هزاران ایرانی، هزاران آرش، نه پر سیمرغ که جان خویش را سیاوش گونه و ابراهیم وار بر آتش گذاشتند و ایران را از اهریمن های ضحاک طینت، رهایی بخشیدند.

زمستان دارد تمام می شود. خداوند، نیایش زمین را شنوده است و تمناهایش را برمی آورد که سبزه ها از خاک بر می دمند. درختان پیراهن سبز گلدار می پوشند. بار دیگر عشق و نیت سفر و پرواز در دل مردم ایران غنچه می کند. بار و بندیل ها بسته می شود و سفر در پهنه آسمان ایران و سرتاسر این خاک کهن شیرین تر از جان، آغاز می شود. سفری در فصل بهار، با دل های بهاری

در چنین بهاری، حلول نوروز را بر دل‌های بهاری ،تبریک می‌گوییم.