رقابت‌های آلمان، فرانسه، روسیه و انگلیس برای استفاده بیشتر از مزیت‌های تجاری خلیج‌فارس، بخش آخر گزارش حاضر است که می‌خوانیم. ***

«جاه‌طلبی او این بود که خلیج‌فارس را به صورت یک دریای صرفا انگلیسی درآورد که بر اثر هر محموله جو و هر تن اکسید که توسط شرکت‌های آلمانی «صادر می‌شد به خطر افتاده بود». سرپرسی تاکید می‌کند که این اظهارنظر کنسول آلمان نه تنها خلاصه دقیقی از دیدگاه او به عنوان نماینده سیاسی است بلکه در واقع آن را کاملا خوب مطرح می‌کند و سخن کنسول آلمان را به عنوان تعریفی شایسته در نظر می‌گیرد.

از نظر ماموران انگلیسی، هر آنچه را که یک دولت مقتدر خارجی یا تبعه آن در خلیج‌فارس برعهده می‌گرفت دارای اهمیت سیاسی بود. پس درک این مساله آسان است که چرا انگلیسی‌ها با شدت خاصی در برابر هرگونه کوشش آلمانی‌ها برای کسب امتیازاتی مقاومت می‌کردند که ممکن بود آنها را برای همیشه بر روی یک قطعه از منطقه خلیج‌فارس مستقر سازد. به واقعه کویت پیش از این اشاره شد. هنگامی که اطلاع رسید که امکان دارد دولت آلمان تلاش کند تسهیلاتی در کویت جهت یک ایستگاه نهایی راه‌آهن بغداد در خلیج‌فارس به دست آورد و زمانی که شایعه امتیاز راه‌آهن روسی از طرابلس در سوریه به کویت انتشار یافت، دولت بریتانیا بی درنگ وارد عمل شد. در ٢٣ ژانویه،١٨٩٩ یک توافقنامه محرمانه از سوی شیخ کویت امضا شد که او بدین وسیله متعهد می‌شد بدون تصویب دولت اعلیحضرت هیچ سرزمینی را واگذار نکند و هیچ نماینده خارجی را نپذیرد. در نتیجه یک رزمناو انگلیسی تلاشی را که از سوی سلطان عثمانی و با حمایت آلمان‌ها به منظور برقراری تسلط عثمانی‌ها بر کویت بود خنثی ساخت و دولت آلمان آگاه شد که تنها براساس توافق قبلی با بریتانیای کبیر می‌توان صاحب یک پایانه در خلیج‌فارس شد.

چندی بعد شرکت وُنک‌هاوس تلاش نمود تا امتیازی برای صید مروارید در مجاورت بحرین به دست آورد؛ اما این بار نیز انگلیسی‌ها از این کار جلوگیری کردند. گفته می‌شود که شرکت بی‌درنگ مذاکراتی را در قسطنطنیه برای گرفتن امتیاز صید مروارید و اجاره جزیره هلول، مرکزی برای آن صنعت، آغاز کرده بود. بار دیگر دولت انگلیس مداخله نمود زیرا بیم داشت که این جزیره ممکن است سرانجام به عنوان ایستگاه تامین زغال‌سنگ [برای راه‌آهن] مورد استفاده قرار بگیرد. سومین واقعه که به آسانی می‌توانست اهمیت زیادی بیابد بر سر جزیره ابوموسی روی داد و شرکا قراردادی برای (F.C. Strick) یک شرکت انگلیسی به نام اف.سی.استریک استخراج معدن اکسید آهن در جزیره‌ای بنام هرمز منعقد کرده و در آنجا مشغول کار بود. آقای وُنک‌هاوس به جست وجو پرداخت و معدن مشابهی در جزیره مجاور ابوموسی پیدا کرد که کاملا به همان اندازه خوب نبود، ولی ارزش استخراج را داشت. نایب کنسول فرانسه، وادالا، می‌نویسد که اکسید قرمز ابوموسی به صورت یک بار کشتی ایده‌آل برای کشتی‌های بخار خط‌ هامبورگ آمریکا بود. این کشتی‌ها پر از مصالح ساختمانی به منظور تکمیل بخش پایانی راه‌آهن بغداد به خلیج‌فارس وارد می‌شدند، اما در برگشت کالایی نداشتند. این یکی از دلایلی بود که چرا انگلیسی‌ها مصمم بودند مانع بهره‌برداری معادن توسط شرکت وُنک‌هاوس بشوند.

در اکتبر ١٩٠٧ کشتی جنگی بریتانیا به‌نام لاپ وینگ (Lapwing) که تعدادی قایق با ٣٠٠ نفر از مردان مسلح شیخ را به دنبال داشت، در ابوموسی ظاهر شد. این جنگجویان پیاده شدند و کارگران استخدام شده توسط وُنک‌هاوس را گرفتند و به لنگه بردند. دو ساعت بعد هنگامی که نماینده‌ای از سوی وُنک‌هاوس وارد شد، همین بومیان مسلح به او تیراندازی کردند، ولی خوشبختانه فردی کشته نشد. از سوی مطبوعات آلمان فریاد خشم برخاست. آقای وُنک‌هاوس از طریق دولت آلمان اعتراض کرد و دولت آلمان اعتراض او را به وسیله سفارت خود در لندن به دولت بریتانیا منتقل ساخت با این حال، براساس گفته آقای وُنک‌هاوس وزارت امور خارجه آلمان او را ترغیب کرد که ادعاهای خود را برای غرامت پایین تر از مبلغی بیاورد که او برای خود، به حق، عنوان کرده بود. او نیز لحن اعتراض اولیه خود را ملایم تر ساخت و مطبوعات هم قضیه را به طور بسیار جدی دنبال نکردند. این قضیه ادامه پیدا کرد و چند بار به تعویق افتاد تا اینکه سرانجام در سال ١٩١٤ چند ماه قبل از بروز جنگ، دولت انگلیس اساسا موافقت کرد که وُنک‌هاوس مستحق دریافت غرامت است. تعیین میزان واقعی غرامت بار دیگر به تعویق افتاد. آن گاه جنگ پیش آمد و سرانجام وُنک‌هاوس به طور کلی هیچ غرامتی دریافت نکرد. وادالا نایب کنسول فرانسه می‌نویسد که موانع ایجاد شده برای آلمانی‌ها در کویت، بحرین، هلول و ابوموسی «شرکت سیاسی تجاری » وُنک‌هاوس را مأیوس نکرد. این شرکت توجه خودش را به منطقه رودخانه کارون معطوف ساخت و در رقابت با شرکت انگلیسی برادران لینچ یک سرویس کشتیرانی برقرار ساخت که تا ١٩١٤ ادامه یافت.

اما، روی هم رفته، شرکت وُنک‌هاوس مجبور شد اگر بتوان چنین گفت خود را به تجارتی مانند صادرات و واردات در بنادر بزرگ خلیج‌فارس مشغول سازد. همچنین این شرکت یک سرویس حمل‌ونقل رودخانه‌ای روی کارون و یک سرویس دریایی از ‌هامبورگ به بصره داشت، اما آن شرکت هرگز در اقدامات متهورانه مخصوص خود موفق نمی‌شد زیرا نفوذ برتر انگلیسی‌ها بر شیوخ عرب همیشه با طرح‌های سیاسی اقتصادی شرکت وُنک‌هاوس برخورد پیدا می‌کرد و این شرکت نه تنها مصمم بود پولی به دست آورد، بلکه می‌خواست اعتبار انگلیسی‌ها را نیز از بین ببرد و خود جانشین آنها بشود.

این ناظر فرانسوی ادامه می‌دهد که بدین ترتیب نقشه‌های آلمانی‌ها ناگزیر به نتیجه نرسید و طی جنگ همه نفوذ آلمان در خلیج‌فارس توسط انگلیسی‌ها از بین رفت. خود وُنک‌هاوس تا پایان بر این نکته تاکید می‌کند و عقیده دارد که اقداماتش در خلیج‌فارس صرفا الهام گرفته از انگیزه‌های تجاری است نه سیاسی و معتقد است داستانی که در خلیج‌فارس همه آن را باور داشتند و در برخی از جراید بریتانیا انتشار یافته بود بدین مضمون که آلمان می‌کوشد در جزیره ابوموسی جای پایی باز کند تا آن جزیره نوعی پایگاه برای عملیات آینده آلمان باشد، یکسره پوچ و بی معنی است. باوجود این، همچنان که غالبا در سیاست اتفاق می‌افتد، باور داشتها، حتی اگر اشتباه هم باشند، مانند حقایق اهمیت دارند. عملیات شرکت وُنک‌هاوس نیز واقعا از اهمیت بسیار بالای سیاسی برخوردار شد و مانند هر عامل دیگر، گذشته از خود راه‌آهن بغداد، خلیج‌فارس را قبل از جنگ به صورت یکی از صحنه‌های عمده رقابت بین بریتانیا و آلمان درآورد.

نویسنده اعتقاد دارد که ما می‌توانیم بپذیریم که شرح آقای وُنک‌هاوس درباره اهداف و فعالیت‌های خودش در خلیج‌فارس اساسا صحیح است. اکنون مدت‌ها پس از زمانی که نخستین طرح این تحقیق نوشته شد (که شامل جمله اخیر بود) کتاب جدیدی به قلم سرهنگ دوم سر آرنولد ویلسن تحت عنوان Loyalties, Mesopotamia ۱۹۱۷-۱۹۱۴، روایتی شخصی و تاریخی انتشار یافته است. شواهد مسلم مندرج در این کتاب به شیوه‌ای عالی نظر آقای وُنک‌هاوس را در مورد ماهیت غیرسیاسی تجارت خودش تصدیق می‌کند و بدینوسیله بر موثق بودن گواهی وُنک‌هاوس بطور کلی می‌افزاید. نویسنده این مقاله گواهی وُنک‌هاوس را از هر جهت بررسی کرده و دقیق یافته است. سرآرنولد ویلسن می‌نویسد:

شاید جای آن باشد که به اختصار به فعالیت‌های شرکت‌های وابسته به دشمن در خلیج‌فارس و بین النهرین اشاره کنیم. کندلر (Candler) اصرار می‌ورزد که شرکت وُنک‌هاوس در وهله اول به منظور توطئه‌های ضدبریتانیایی و پیشبرد اهداف سیاسی و نظامی آلمان‌ها به وجود آمد تا اهداف تجاری و نمایندگان آن به صورت ماموران اطلاعاتی تربیت شده بودند. این خود نظریه رسمی نظامی در آن زمان بود، ولی اساس درستی نداشت. این حقیقت دارد که آقای‌هارلینگ ( Harling) مامور جوان شرکت وُنک‌هاوس در بحرین جزئیات دقیق ترکیب نیروی اعزامی هندی را چهار ساعت بعد از ورود آن به وسیله قایق به افرادش در بصره و بوشهر اطلاع داد. با وجود این، بازرگان انگلیسی نیز چه کاری کمتر از این انجام می‌داد و آیا ما واقعا باید باور کنیم که « جزئیات دقیق» در بحرین به‌ دست آمد؟ همکاران‌ هارلینگ در بوشهر، خرمشهر و اهواز نیز کاری بیش از وظیفه آشکار خود به عنوان شهروندان میهن پرست انجام نمی‌دادند و کمتر از آن بود که بسیاری از هموطنان خود ما در سراسر دنیا انجام می‌دادند این حقیقت که کارمندان شرکت وُنک‌هاوس مانند همه آلمانی‌ها دوره تربیت نظامی معمول را قبل از رفتن به خارج گذرانده بودند بدون تردید به ملاحظات و گزارش‌های آنها اهمیت می‌بخشید، اما بررسی دقیق گزارش‌های پرحجم شعبه‌های مختلف شرکت این فرضیه را تایید نمی‌کرد که اهداف آن غیر از اهداف تجاری بودند. شاید آنها به طور غیرمستقیم از طریق شرکت‌هامبورگ- آمریکا که آنان کارمندان محلی آن بودند، از دولت مقرری دریافت می‌کردند و حتی این موضوع نیز به هیچ وجه مسلم و قطعی نیست.

به نظر می‌رسد که آقای وُ نک‌هاوس مانند بسیاری از بازرگانان دیگر که در سراسر کره زمین پر اکنده‌اند، علاقه مند بود به فعالیت‌های بازرگانی سودمند بپردازد، شرکت خود را گسترش دهد و در تجارت و نه در سیاست شخصیت برجسته‌ای شود. پس چرا سرانجام شرکت خود را یک نهاد سیاسی تجاری یافت که در یکی از درگیری‌های بی شمار بین‌المللی گرفتار شد که منجر به جنگ جهانی گردید. خود او فکر می‌کند که همه این جریانات نشان می‌دهد که سیاست جهانی قبل از ١٩١٤ م چگونه ناشیانه و با چه حماقتی رهبری می‌شد. وی ادامه می‌دهد:

اکنون درک می‌کنم که شرکت من واقعا سهم کوچکی در ریشه‌های جنگ داشت، ولی آن سهم به هیچ‌وجه ضروری نبود. اولا، هنگامی که نمایندگان کنسولگری آلمان در خلیج‌فارس متوجه شدند که انگلیسی‌ها نسبت به انگیزه‌های آلمانی‌ها در آنجا بدگمانند، چرا این امر را به برلین گزارش ندادند؟ یا اگر برلین آگاه بود چرا وزارت امور خارجه به تفاهم صادقانه‌ای با انگلیس در این مورد دست نیافت؟ ثانیا دولت بریتانیا برای روشن کردن این مساله تلاش نکرد. چرا بعضی از نمایندگان انگلیس نزد من نیامدند و از من نپرسیدند که این شایعات در مورد اینکه از آلمان کمک مالی دریافت می‌دارم درست است یا نه؟ من لابد بی‌درنگ جواب منفی می‌دادم و اگر راضی نمی‌شدند، می‌بایستی در آن زمان تمایل خود را به بازسازی شرکت خود نشان می‌دادم تا آن را به صورت یک شرکت انگلیسی درآورم.

به عقیده نویسنده، مساله‌ای که ما با آن سروکار داریم ارزیابی قصور در آن درگیری نیست که در خلیج‌فارس پیش آمد. مانند بسیاری از حوادث ضمنی در منشأ جنگ این مورد ساده‌ای از رویارویی حق و باطل نیست. حق با سرپرسی کاکس بود. در مناطقی که به خوبی اداره نمی‌شود تجارت با حمایت سیاسی ارتباط پیدا می‌کند، با توجه به نظام بین‌المللی‌ای که کاکس طبق آن کار می‌کرد تجارت آلمانی‌ها در خلیج‌فارس تهدیدی بالقوه برضد منافع بریتانیا به شمار می‌رفت. وُنک‌هاوس و خط کشتیرانی‌هامبورگ - آمریکا و سازندگان راه‌آهن بغداد نیز حق داشتند. چرا آنها نمی‌بایستی فعالیت، سرمایه و ابتکار خود را در راه گسترش امکانات اقتصادی در خاورمیانه به کار نبرند؟ چه کسی ممکن بود بگوید که براساس موازین پذیرفته شده رفتار بین‌المللی، بریتانیا حق ندارد در کمال حسادت همه مناطق نزدیک هند را محافظت کند، یا اینکه آلمان در کوشش خود به منظور برطرف کردن موانع سیاسی برای نقشه راه‌آهن شهروندانش به خطا می‌رود؟ این نظام یعنی مجموعه مسوولیت‌ها و امتیازات ملی گرایانه در ارتباط با اقدامات اقتصادی شهروندان در خارج از کشور اشتباه بود. مادام که این نظام، این مسوولیت‌ها و امتیازات بدون تغییر باقی می‌ماند، عملیات همه وُنک‌هاوس‌های جهان در همه خلیج‌فارس‌های دنیا فرصت‌هایی برای اصطکاک بین‌المللی پیش خواهد آورد و ناکامی افراد در تطبیق نظام‌های سیاسی خود با وضع ایجاد شده از طریق ارتباطات اقتصادی جهانی همچنان، به اصطلاح، علل اقتصادی جنگ را ایجاد خواهد کرد.