قلمرو نخبگان قرن نوزدهمی

دکتر عبدالحسین نوایی و الهام ملک‌زاده

تاسیس دارالفنون یکی از عوامل استوار و پراهمیت فرهنگی بین ایران و ملل اروپا و تمدن جدید بود. فلسفه وجودی و بدعت این کار از آنجا بود که ما بعد از یک دوره هفت- هشت قرنه که کتاب‌هایمان، مدارسمان، معلمانمان، طرز نوشتنمان، روش کتاب خواندنمان، همه و همه یکسان و یکنواخت بود و هیچ تحول و دگرگونی یا تغییری را طی این دوران به چشم ندیده بود. روزگاری مسجد و مدرسه یکی بود. شبستان مساجد در واقع در حکم مدارس متعددی بود که استادان به طلاب خود تعلیم علوم دینی می‌دادند، بدون شرط سنی. اما حیطه این مسائل محدود بود و قسمت اعظم آن را ادبیت و عربیت تشکیل می‌داد بعدها رشته‌های دیگری چون فقه و فلسفه نیز بدان دروس افزوده شد.

به هر حال علومی که ما بیشتر بدان می‌پرداختیم، همان‌هایی بود که آخرین تجلیاتش را در دوره غیاث‌الدین کاشی، خواجه‌نصیر و... و آخرین شعاع‌هایش در دوره صفویه وجود داشت. ما هیچ گاه از علوم جدید ریاضی، آمار، انتگرال، دیفرانسیل، هندسه و... اطلاع کافی نداشتیم یا در طب هیچ گونه کتابی جز کتب ذخیره خوارزمشاهی، قانون ابوعلی‌سینا، صناعات طبیه و اسباب ابن نفیس، چیز دیگری را نمی‌شناختند و با تشریح به هیچ وجه آشنایی نداشتند. در مساله نجوم هم بیشتر توجه به تنجیم داشتند. چون نجوم دو قسمت می‌شد، گروهی آسترولوژ بودند که در قدیم بدان اخترشمار می‌گفتند. کسانی که از گردش ستارگان حکم به سرنوشت افراد می‌دادند و ساعت سعد و نحس تعیین می‌کردند. اما آن بخش که جنبه علمی داشته، تابع قوانین فیزیک آسمانی است و پیرو تعالیم کپلر، گالیله، تیکو‌براهه، کپرنیک، بعدها هرشل و... بود و در عرف اروپایی بدان آسترونومی می‌گفتند، اطلاعاتی وجود نداشت بلکه به اشتباه بر این عقیده بودند که خورشید به دور زمین می‌گردد.

در دارالفنون بود که خلاف این نظر ثابت شد و بعدها نیز در مسجد سپهسالار پاندول فوکو* را قرار دادند. دارالفنون نقطه پایان این دوره ششصد،‌هفتصد ساله رکود علمی ایران بود که روی علم جدید و از آن بالاتر افکار جدید دریچه‌ای نو گشود. یکی دیگر از مختصات دارالفنون و اهمیت آن را باید در آشنا شدن ایرانیان با زبان خارجی دانست. هر زبان دریچه‌ای است به روی یک جهان علمی. در جایی که ما در قدیم جز متون عربی از زبان دیگری مطلع نبودیم، آشنا شدن با زبان‌های جدید به لحاظ علمی برای دانشجویان دارالفنون بسیار حائز اهمیت بود. از طریق زبان خارجی به کتاب‌های فلسفی، فکری و ... دسترسی آسان می‌شد. بسیاری از دانشجویان دارالفنون که دلشان برای سرزمین مادری‌شان می‌تپید و به قصد بالا بردن سطح معلومات اشخاص یا بالا بردن اندیشه و افکار ایرانی بودند به ترجمه کتاب‌هایی از زبان‌های اروپایی به فارسی مبادرت می‌ورزیدند. کما اینکه فردی چون اعتمادالسلطنه با همه تقربی که به دستگاه دولت داشت باز «خاطرات یک خر» را ترجمه کرد تا به این وسیله بتواند فساد دربار لویی چهاردهم و فرانسه را که یکی از قطب‌های استبدادی به شمار می‌رفت برملا کند و نشان دهد که حکومت مطلقه تا چه اندازه مستلزم فساد است، فساد فکری، فساد شهوانی، فساد مالی و...

از آن گذشته افرادی که به ایران آمدند و به منظور تدریس، به تدریج با شاگردان خود مانوس شدند، در نشست و برخاست‌های خود به مسائلی فراتر از مسائل علمی هم پرداختند. مسائلی چون مسائل مذهبی، حقوقی، انسانی، مالی، فکری، اجتماعی و ... بالطبع روزهای نخست این مسائل برای مردم بسیار سنگینی می‌نمود اما به تدریج بسیار نیز مطبوع جلوه کرد. تا آنجا که در کشور مستبدی چون ایران که سابقه سلطنتی چند هزار ساله بود، فکر جمهوریت رشد یافت. در دارالفنون مسائل نظامی نیز مطرح بود. در آن روزگار که ما از تعلیم افراد نظامی عاجز بودیم و مراجع و مراکز خاصی برای تعلیم و تربیت سربازان و آشنایی ایشان با مساله جنگ و ابزار جنگی بسیار ناچیز بود، وجود درس‌های مرتب و پدید آمدن جزوه‌های ترجمه از دستورالعمل‌ها و مقالات و کتاب‌های مربوط به فن نظام فرصت بسیار مغتنمی بود که جامعه ایرانی توانست با این مسائل آشنایی یابد و بالاخره وجود چنین مرکزی متشکل از دانشمندان مسیحی فرنگی و جوانان ایرانی که هر یک به خوبی با این فرنگیان تماس و حشر و نشر داشتند، به تدریج آن حصار شدید و بلند ناجوری که سعی شده بود بین ایران و فرنگی ایجاد شود فرو ریخت. تا آنجایی که مردم به طیب خاطر به اطبای فرنگی که در دار‌الفنون رشته‌های مختلف را تدریس می‌کردند، مراجعه می‌کردند و از دانش جدید آنان بهره می‌بردند، چه‌بسا که زیر تیغ این جراحان می‌رفتند.

به لحاظ مالی نیز چون اولا فرنگی‌ها با ایرانیان گران حساب می‌کردند و از صورت‌حسابی که مربوط به مخارج دانشجویان ایرانی مستفاد می‌شود، متوجه تجاوز آنها به حقوق ایرانیان می‌شویم. کاری که در واقع دوشیدن جیب ایرانیان بود. اسناد مربوط به مخارج کسانی چون میرزا کاظم و میرزابابا اصفهانی و بعدها گروه‌های دیگری که به اروپا رفتند، حکایت از این سرکیسه کردن دارد، ضمن آنکه تلاش افرادی چون موریه و ... را هم که درصدد بودند ایرانی‌ها با علوم جدید آشنایی نیابند، نباید از نظر دور داشت؛ بنابراین بهتر بود پول ایرانی در سرزمین ایرانی خرج شود و به دست یک عده معلمان جدید داده شود و یک عده کسانی علوم انسانی را تدریس کنند که در حقیقت هویت مردم ایران یعنی زبان فارسی و تاریخ و ... را حراست کرده باشند. از دیگر سو، ساختار متفاوت جوامع اروپایی در مقایسه با جامعه ایران که جوانان این مرز و بوم را به خود جلب کرده، به مرور ایام در مواجهه با زرق و برق تمدن فرنگی مقهور آن می‌شدند و اصول اسلامیت و اخلاق ایرانی خود را از دست می‌دادند که دغدغه خاطری را به جان رجال ایرانی انداخته بود که نهایتا به اظهار این نگرانی‌ها منجر شد. از آن جمله محمدشاه را باید یاد کرد که در زمان صدور اجازه حرکت یکی از این گروه‌های اعزامی از آنها خواسته بود تا لوطی‌گری نکنند، حقه‌بازی نکنند، فرنگی نشوند ....

فراتر از همه این مسائل به مناسبت ضعف مالی ایران و عدم‌امکانات دولت ایران برای فرستادن شمار بیشتری از جوانان ایرانی به‌منظور تحصیل علوم جدید، لازم بود که تدبیر بهتری اندیشیده شود. ایجاد یک دانشگاه مبتنی‌بر علوم جدید در ایران، شاید بهترین راه برای تعلیم بیشتر افراد و توسعه بیشتر اندیشه‌های علمی در اذهان جوانان جامعه ایرانی بود، کما اینکه در نخستین نام‌نویسی دارالفنون بنا شد یکصد نفر از اولاد اعیان و بزرگان ثبت‌نام کنند. از آنجا به یک نکته مهم باید پرداخت که انحصار نام‌نویسی از اولاد اعیان و اشراف را نباید ناشی از اختلافات طبقاتی دانست؛ بلکه دار‌الفنون چون در حد دانشگاه بود و اساسا معنای دقیق آن پلی‌تکنیک فرنگی را تداعی می‌کند، پیداست اسم‌نویسی در پلی‌تکنیک مستلزم داشتن مراتب علمی قبلی است. جامعه ایرانی هم که نوعا قدرت فراهم کردن امکانات تحصیل برای فرزندان خود را نداشت، به همین جهت در طبقات فرودست جامعه بی‌سوادی غالب می‌شد.

خاصه آنکه مدارس کافی هم برای رسیدگی به امر تعلیم و تربیت وجود نداشت. تنها مکتب‌‌خانه‌ها یا شبستان مساجد، آن‌هم برای علوم کلاسیک فعالیت می‌کردند، در نتیجه تنها اعیان و اشراف می‌توانستند از بزرگان علم و دانش و هنر به‌صورت معلم سرخانه برای تعلیم فرزندان خود بهره برند. با این شرایط بود که به سال ۱۲۶۸ هجری قمری مدرسه دار‌الفنون رسما آغاز به کار کرد. به نظر می‌رسد که قبل از افتتاح رسمی، به‌صورت غیررسمی هم مقداری از دروس در آنجا تدریس می‌شد. در هر حال برنامه مدارس براساس برنامه پلی‌تکنیک اروپا پایه‌ریزی شد و معلمان به خدمت گرفته را نوعا اتریشی یا ایتالیایی برگزیده بودند؛ چراکه در آن روزگار ایتالیا جزو متصرفات اتریش به‌شمار می‌رفت. دلیل این انتخاب را هم باید احتراز امیرکبیر از سیاسی شدن حضور معلمان فرنگی جست‌و‌جو کرد که می‌توانست با وجود معلمانی از بین روس‌ها و انگلیس‌ها برای دولت ایران گرفتاری‌های بیشتری را به‌وجود آورد. اولین رئیس دار‌الفنون هم علی قلی‌خان لله‌باشی «هدایت» بود.

طی زمان تغییراتی در دار‌الفنون به وقوع پیوست که مسلما در سال ۱۳۰۴ هجری قمری یعنی سال مطروحه در متن که چهلمین سال تاسیس دار‌الفنون بود، به‌صورت آینه تمام‌نمایی می‌توان اقدامات انجام‌شده در طول سال‌های گذشته را شاهد بود. مطالبی شامل چگونگی ایجاد آن، اسامی معلمان و دانش‌آموزان و فعالیت آنها، دانش‌آموزان جدید مدرسه به همراه صورتی از سیاق‌های موردنظر، به خط موسی مرآت‌الممالک - شرح حال وی در یادداشت‌ها آمده است - که در سطور بعد ارائه خواهد شد. در پایان لازم به ذکر است این نکته را یادآور شویم که فارغ‌التحصیلان دارالفنون، با تمام زحماتی که کشیدند به‌دلیل فراهم نبودن وسایل کافی بیکار بودند. فضا و ساختار جامعه متناسب با شایسته‌سالاری نبود؛ بلکه یک عده‌ای به اسم درباریان با نفوذی که طی سال‌ها خدمت، تمام مشاغل را اعم از مشاغل کشوری یا لشکری به خود اختصاص داده بودند، به‌صورت مانعی بر سر راه جوانانی قرار گرفتند که با هزاران زحمت تحصیل‌کرده، به این ترتیب اغلب بیکار می‌ماندند. نسخه حاضر نیز به‌طور پراکنده به این افراد اشاراتی کرده است. در عوض کسانی که اصلا تحصیلی نداشتند، گاه چند شغل داشتند. امین‌السلطان اول یکی از این‌ ابوالمشاغلی بود که برای او تا سی‌و‌چهار شغل دیوانی و دولتی را ذکر کرده‌اند در حالی که فارغ‌التحصیلان دارالفنون در حسرت یک شغل ولو جزئی به سر می‌بردند و معلمینشان هم بی‌مواجب می‌ماندند.

متن رساله

تبصره:

در تمام ممالک خارجه امروز، از برای کسب لیاقت شغل و خدمت، هر کس ناچار از تحصیل علوم است و از برای هر طبقه، علومی چند با ترتیباتی معین مقرر شده که جوانان طبق آن ترتیبات، باید آن علوم را تحصیل کنند و امتحان بدهند تا آن که لایق شغل و خدمتی شوند. ترتیب مدارس در دول مختلفه ممکن است متفاوت باشد، ولی تحصیل معارف و علوم به جهت تمام آنها یکسان است و می توان کلیه تحصیلات هر متعلمی را به چهار قسمت متفاوته تقسیم کرد: اولا تحصیلات ابتدائیه. ثانیا تحصیلات مقدماتیه. ثالثا تحصیلات مختصه. رابعا تحصیلات عملیه. در ممالک خارجه که دارای مدارس عدیده‌اند، اولا یک سلسله از مدارس به جهت تحصیلات بدویه برپا کرده‌اند که حتی در تمام قراء موجودند و معروفند به مدارس ابتدائیه که به فرانسه «اکول پریمر» گویند و می‌توان از روی مناسبت، مکتب‌خانه‌های ما را نظایر آنها شمرد. ثانیا در شهرها مدارس چند احداث نموده‌اند به جهت تحصیلات مقدماتیه و این تحصیلات به حسب خدمت و شغلی که شخص در نظر دارد و مدرسه مختصه که باید در آن داخل شود مختلف می‌شوند. این مدارس درجه دویم را مدارس مقدماتیه و به فرانسه «لیسه دُکلژ» گویند و از قبیل این مدارس علاوه بر دولت، اشخاص مختلفه و علمای مذهب و غیر هم نیز به جهت تعلیم مقدمات برپا می‌کنند. در این صورت آنها را «دانستیتوسیون» و «سیمن» گویند.

ثالثا در شهرهای عمده و مراکز ایالات، مدارس به جهت تحصیلات مختصه برپا کرده‌اند که متعلم پس از فراغت از مقدمات و خروج از مدرسه مقدماتی، مطابق خدمت و شغلی که در نظر دارد به آنها داخل می‌‌شود و آنها را مدارس مختصه یا مخصوصه و به زبان فرانسه «اکول اسپیسال» گویند و از آن قبیل است مدرسه‌ای که به جهت مهندسین و صاحب‌منصبان توپخانه و مهندس و غیره و غیره که در خدمات دولت داخل می‌شوند احداث گردیده و مدرسه (سانترال) که برای تربیت مهندسین کارخانجات و صنایع که داخل خدمت کمپانی‌های مختلفه می‌شوند برپا شده و غیره و غیره. رابعا: علاوه بر مدارس مزبوره فوق، یک سلسله مدارس با هم اکول اپلیکاسیون یعنی مدرسه عملیات احداث کرده‌اند که بعضی از متعلمین پس از فراغت از تحصیلات مختصه و خروج از مدرسه مخصوص، در آن مدارس داخل می‌شوند. چنان‌که متعلمین مدرسه پلی تکنیک پس از خروج از این مدرسه،‌ بعضی به مدرسه معدن رفته، مهندس معدن می‌شوند و برخی به مدرسه راه و پل‌سازی (پون اِشسه) داخل شده، مهندس راه‌سازی می‌گردند و جمعی به مدرسه توپخانه و مهندس ]مهندسی[ داخل شده، صاحب منصب توپخانه و مهندس می‌شوند. مهندسین دریا (و الکتریسیته) و غیره و غیره، مدت تمام تحصیلات از سن پنج سالگی الی بیست تا بیست و دو سالگی است و هر کس طی این مقدمات را نمود و تحصیلات خود را به انجام رسانیده، از عهده امتحانات برآمد از معیشت و امور زندگانی خود مطمئن است و اگر نظامی است از درجه و منصب خود هم اطمینان دارد. به این واسطه است که عموم مردم سعی و کوشش می‌نمایند و پول دستی می‌دهند و اطفال خود را به مدرسه می‌‌گذارند. در ممالک محروسه ایران مدارس قدیمه بسیار، ولی آن مدارس ملتی و در تحت اختیار علمای ملت است.

* پاندول یا آونک فوکو اسبابی است که حرکت وضعی زمین (حرکت به دور خود) را نمایش می‌دهد و کاشف آن لئون فوکو» بود.