دو نوع تفکر در انقلاب مشروطه

بعد از جنگ‌های ایران و روس و تحمیل قراردادهای گلستان و ترکمانچای، نه تنها ایران به لحاظ وسعت کوچک‌تر شد، بلکه اقتصاد ایران نیز تحت‌تاثیر منافع دولت‌های استعمارگر غربی قرار گرفت. مثلا براساس ضمیمه اقتصادی معاهده ترکمانچای مقرر می‌شود که تجار خارجی فقط یک بار در مرز به میزان ۵درصد قیمت کالای‌شان عوارض بپردازند و در داخل کشور از آنها عوارضی اخذ نشود. در مقابل تجار ایرانی مجبور بودند در مرز و ورودی هر شهری ۲/۵درصد عوارض بپردازند؛ به همین خاطر، خیلی از تجار ایرانی مجبور شدند زیر پوشش شرکت‌های خارجی فعالیت کنند. بنابر این شرکت‌ها به سرعت رشد کردند. و اقتصاد ایران را تحت کنترل خود درآوردند که نتیجه آن ازبین رفتن صنایع بومی کشور، خروج مسکوکات طلا و نقره از کشور، بیکاری کارگران ایرانی و مهاجرت ناگزیر آنان به روسیه، شکل نگرفتن صنایع مدرن در ایران، تغییر زیرساخت‌های کشاورزی ایران به نفع بازار خارجی مانند رواج کشت خشخاش به جای گندم در اصفهان و وقوع قحطی در این شهر و صدها مشکل دیگر که در این فرصت اندک مجال پرداختن به آن نیست. همه این مشکلات مردم را از شرایط موجود ناراضی کرده بود.

از طرف دیگر، مدارس میسیونری، دارالفنون امیرکبیر، چاپ روزنامه، ترجمه کتب غربی، سفر به عثمانی، سفرهای زیارتی به عتبات، سفرهای سیاحتی به مغرب زمین، انتشار کتب خاطرات محصلین ایرانی به خارج، ورود کالاهای تمدنی جدید توسط اشراف به ایران و ارتباط از طریق خطوط تلگراف و... موجب آشنایی ایرانیان با تمدن غرب و نارضایتی از شرایط موجود خود بود و همه اینها در وقوع انقلاب مشروطه موثر بود. به این نکته هم توجه داشته باشیم که انقلاب مشروطه به‌طور مسالمت‌آمیز پیروز شد که یکی از علل آن، شخصیت نرم خوی مظفر‌الدین‌شاه بود. شاید اگر او زود از دنیا نمی‌رفت، تحولات به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. در مرحله اولیه انقلاب که از آن تحت عنوان انقلاب آرام یاد می‌شود که با امید شروع شده بود همه اعم از روشنفکران، علما و بازاریان و... متفق‌القول بودند که عامل بدبختی ایران استبداد قاجاری است و باید از بین برود.

در این مقطع، دعوای سنت و مدرنیته وجود ندارد. نزاع از زمانی آغاز می‌شود که این سوال پیش می‌آید که پس از سقوط استبداد چه نوع حکومتی باید جایگزین آن بشود و قانونی که باید در کشور اجرا شود براساس چه منبعی باید باشد. به بیان دیگر، تا زمان صدور فرمان مشروطیت، دو دستگی وجود ندارد اما پس از آن است که حزب دموکرات‌ها و در مقابل آنها، اعتدالیون ایجاد می‌شود. دموکرات‌ها یا به عبارت دیگر روشنفکران مذهبی عرفگرا و مشروطه‌خواه از مدافعان جدی جدایی دین از سیاست بودند. مانند دولت‌آبادی، ناظم‌الاسلام کرمانی، مجدالاسلام کرمانی، احتشام‌السلطنه و روشنفکران غیرمذهبی مانند آقاخان کرمانی، میرزا ملکم خان یا امثال تقی‌زاده بودند که به اعتقاد من، از همان ابتدا نظرات خود را صادقانه بیان نکردند.

اگر به مانیفست حزب دموکرات نگاه کنید، می‌بینید که از دخالت دین در سیاست انتقاد می‌کنند و با آن مخالف هستند اما برای آنکه از نیروی علما در بسیج توده‌ها استفاده کنند، تظاهر می‌کردند که علما را قبول دارند. آنان سعی می‌کنند که مشروطیت را جامه اسلامی بپوشانند و جالب اینکه این افراد خودشان از همان رده روحانیون برخاسته بودند و پیشینه مذهبی داشتند، مانند مجدالاسلام کرمانی که زمانی رئیس طلاب حوزه اصفهان بود. اینها پس از مدتی، تصمیم به حذف طرف مقابل خود یعنی جناحی که معتقد به حضور دین در سیاست بود، گرفتند. در حالی که همین جناح بود که هزینه‌های زیادی را داده بود و طبیعتا در مقابل حذف شدن هم مقاومت می‌کرد. در هر صورت، دو تفکر در مقابل هم شکل گرفت. تفکری که غرب‌گرایی را عامل نجات می‌داند و تفکری که غرب گرایی را عامل انحطاط می‌داند. طالبوف، آخونداف، ملکم خان و تقی‌زاده در جناح اول هستند و در جناح دوم، سیدجمال‌الدین اسدآبادی، خراسانی، فضل‌الله نوری و مازندرانی و... حضور دارند.

- به نقل از یک گفت‌وگو با دکتر مرتضی دهقان‌نژاد