بخش بزرگی از آثار تاریخی مارکس در نوشته‌های نظری و سیاسی‌اش ادغام شده‌اند. تمامی این نوشته‌ها تکوین تاریخی را در چارچوبی کم‌وبیش درازمدت درنظر می‌گیرند که شامل کل بازه زمانی تکوین انسان است. آنها را باید همراه با نوشته‌های دیگرش که به دوره‌های کوتاه‌مدت یا مباحث و مسائل ویژه، یا به تاریخ جزئی رویدادها معطوف هستند، خواند. با این همه، هیچ ترکیب کاملی از فرآیند بالفعل تکوین تاریخی را نمی‌توان نزد مارکس یافت: حتی نمی‌توان به سرمایه همچون «تاریخ سرمایه‌داری تا ۱۸۶۷» پرداخت.

مارکس قصد داشت به‌طور پیش‌بینی ثابت کند که یک نتیجه تاریخی معین، کمونیسم، محصول اجتناب‌ناپذیر تکوین تاریخی است؛ اما به‌هیچ‌وجه روشن نیست که این موضوع را بتوان با تحلیل تاریخی علمی نشان داد. از همان آغاز روشن بود که ماتریالیسم تاریخی، جبرباوری اقتصادی نبوده است؛ استنتاج تمامی پدیده‌های غیراقتصادی در تاریخ از پدیده‌های اقتصادی خاص، ممکن نیست و نیز رویدادها یا تاریخ‌های خاص را نمی‌توان به این معنا تعیین کرد. حتی انعطاف‌ناپذیرترین طرفداران ماتریالیسم تاریخی نیز بحث‌های مفصلی را به نقش تصادف و فرد در تاریخ اختصاص داده‌اند (پلخانوف) و صرف‌نظر از نقدهای فلسفی که بتوان بر صورت‌بندی‌های انگلس وارد کرد، او کاملا در این نکته در واپسین نامه‌ها به بلوک، اشمیت، اشتارکن‌بورگ و دیگران بی‌ابهام سخن گفت. خود مارکس، در متن‌های خاصی مانند هجدهم برومر و روزنامه‌نگاری‌هایش در دهه ۱۸۵۰، تردیدی به‌جا نمی‌گذارد که نظراتش اساسا همین است.

- از کتاب «مارکس و تاریخ»، نوشته اریک هابسباوم، ترجمه حسن مرتضوی