دولت مستاصل

در فاصله اسفند ۱۳۳۱ تا مرداد ۱۳۳۲ شاه بر این گمان بود که مانند دولت‌های قبلی و با استفاده از امکانات بالقوه مجلس شورای ملی، امکان برکناری بی‌دردسر و کم‌هزینه‌تر مصدق از طریق سازوکار قانونی مشروطه پارلمانی وجود دارد. در آن زمان مجلس هفدهم مرکز اغتشاش و تنش موافقان و مخالفان مصدق و ضمنا نمایندگانی بود که رای آنان مشخص نبود و بسته به پول و امکاناتی که از دولت، مخالفان داخلی، دربار، نیروهای محلی یا قدرت‌های سه‌گانه خارجی دریافت می‌کردند، رای خود را تغییر می‌دادند.

شاه تجربه سی تیر ۱۳۳۱ را پیش‌روی خود داشت که بر اثر سوءمحاسبه کنار زدن مصدق، اگرچه موجب کنار رفتن خودخواسته مصدق شد، ولی با قیام ملی به‌خصوص توسط نیروهای وفادار به آیت‌الله ابوالقاسم کاشانی و گروه‌های حامی او، مصدق و جبهه ملی با اقتدار و اعتبار بیشتری به قدرت بازگشتند. اکنون که پس از ۶۴ سال به ماجرا می‌نگریم، به‌نظر می‌رسد که نظر آن زمان محمدرضاشاه جوان، کم‌تجربه، محافظه‌کار و هراسناک از مصدق و حامیان او در نهضت ملی، چندان هم بیراه و عجیب نبوده است. مداخله نیروهای خارجی در براندازی دولت مصدق، اگرچه آنان را به اهداف چندگانه خودشان رساند، ولی از آنجایی که در آستانه عملیات براندازی و توفیق کودتای ۲۸ مرداد، مصدق و یارانش از جهات مختلف مستاصل و ضعیف شده بودند و انگیزه و انرژی جدی برای ادامه کار نداشتند، اما به تعبیر جلال آل‌احمد (در نسخه سانسور نشده کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران»، چاپ مصطفی زمانی‌نیا)، مداخله خارجی و عملیات براندازی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، از یک دولت واقعا مستاصل و در آستانه سقوط، یک قهرمان ابدی و شهید جاودان ساخت.

منبع: بخشی از گفت‌وگوی دکتر مجید تفرشی با حسن مجیدی