در این میان، پدیده نوپیدای دولت [مدرن] به معضل معرفتی تبدیل شد و محوری‌تـرین نقطـه تحول اندیشه سیاسی که از پس انحطاط فلسفه کهن و رهیافت ارشاد نامه‌نویسی و دیگـر انـواع آن، تنها رهیافت باقی‌مانده در نظام دانایی سنتی بود، [توجه به دولت مـدرن را] در دسـتور کـار خود قرار داد. با طرح پرسمان دولت، در واقع نقطه پایانی بر تاریخ رهیافت کهن دینی به مسائل سیاسی گذاشته شد و عرصه تازه‌ای در مشروعیت قدرت حاکمان و طرح مفهوم جدید قدرت در شکل نظام مشروطه در اجتماع گشوده شد (حقدار، ۱۳۸۴:۱۱۶).نظریه حکومت مشروطه، به‌طور کلی نظریه‌ای بوده است که در پاسخ به پرسش‌های تـازه‌ای که به مقتضای عصر جدید برخاسته بود، تکامل پیدا کرد. از جملـه مهـم‌ترین ایـن پرسـش‌ها، قلمرو قـدرت حکومـت و آزادی مـردم، جایگـاه مـردم در اداره جامعـه و قانون‌گـذاری بـرای آن، نهادهای توزیع و کنترل قدرت و... است، که همه آنها، همان‌گونه کـه گفتـه شـد، ضـرورت‌های تحول در عصر جدید بودند (پولادی، ۱۳۸۵:۱۵۷) این پرسش‌ها و دغدغـه‌ها، بخـش‌هایی از جامعه ایران عصر قاجار را نیز از خود متاثر ساختند.

نکته حائز اهمیت در اینجا این است که اگرچه درخواسـت حکومـت مشـروطه یـا حکومـت متکی به قانون در عصر قاجار از اندیشه‌های غربی و تجربه ملل اروپایی استخراج شـده و توسـط روشنفکران ایران معرفی شده بود، اما روحـانیون (علمـای) زیـادی نیـز از ایـن روند تـاثیر پذیرفتند (موثقی، ۱۳۸۷:۸۸). روحانیون در عصر مشروطه احساس می‌کردند کـه بـه هـر حـال نمی‌توانند از کنار مقولات جدید، بی‌تفاوت بگذرند و از این رو مجبور بـه نـوعی واکـنش در قبـال این امواج بودند. این واکنش آنها، در مجموع، تحولی بود که تا پیش از این دوران، به وقـوع نپیوسته بود؛ زیرا تا پیش از آن، آنها با آرا و اندیشه‌های جدید مواجه نشده بودنـد و بنـابراین نیازی به تجزیه و تحلیـل و قرائـت جدیـد از مفـاهیم گذشـته احسـاس نمی‌کردنـد. امـا مسـاله اساسی‌ای که مشروطه با خود به همراه آورد آن بود که برای نخستین بار از زمان غیبت بـه ایـن طرف، افکار و اندیشه‌های تازه‌ای وارد گفتمان سیاسـی جامعـه ایـران شـده بـود کـه روحـانیون  نمی‌توانستند نسبت به آن بی‌تفاوت باشند.

به نقل از مقاله‌ای به قلم دکتر حسین رفیع ومجید عباس‌زاده‌مرزبالی