حکومت رضاشاه در قبال جنگ جهانی دوم و ورود آسان متفقین به کشور، از فقدان حمایت مردمی و انسجام لازم در ساختار قدرت سیاسی پهلوی اول حکایت می‌کند. با شروع جنگ جهانی دوم در سال ۱۳۱۸ش/ ۱۹۳۹م، اوضاع جهان دگرگون شده و اغلب کشورهای جهان به حمایت از متفقین یا متحدین مجبور شدند. در این میان کشور ایران، با وجودی که از همان ابتدا سیاست بی‌طرفی را اتخاذ کرد، به واسطه سیاست‌های رضاشاه (۱۳۲۰-۱۳۰۴ش) مبنی بر طرفداری از آلمان هیتلری و نیز به‌دلیل موقعیت استراتژیک، مورد توجه دول متفق قرار گرفت. از این رو، با حمله متفقین در سوم شهریور ۱۳۲۰ش، ایران عملا به صحنه منازعه میان دول متخاصم تبدیل شد. تاثیرات منفی این حمله با ناکارآمدی ارتش ۱۲۷هزار نفری رضاشاه چنان جو سرخوردگی و یأسی در جامعه ایران، به‌ویژه در میان نظامیان جوان به‌وجود آورد که اغلب ایشان با استفاده از فضای باز سیاسی ناشی از ورود متفقین و سقوط دیکتاتوری رضاشاه، جذب گروه‌ها و دسته‌جات مختلف شدند.

 زمینه‌های آغاز جنگ جهانی دوم

یگانه پیروز جنگ جهانی اول، دولت بریتانیا بود. در این زمان، روسیه درگیر انقلاب بلشویکی بود، عثمانی در بحران تجزیه قلمرواش به سر می‌برد و آلمان نیز سقوط رایش دوم را شاهد بود. ظهور جمهوری وایمار در آلمان و فشار دول پیروز جنگ نوعی حس سرخوردگی و خشم را در میان آلمان‌ها به‌وجود آورده بود. بحران اقتصادی ۱۹۲۹م، بر شدت ضعف جناح میانه‌رو و در نتیجه قدرت‌گیری تندروهای ناسیونال - سوسیالیست به رهبری هیتلر افزود؛ به‌طوری‌که هیتلر توانست با تصویب رایشتاگ، در سال۱۹۳۳م، قانون اساسی جمهوری وایمار را ملغی و دیکتاتوری خود را به مدت چهار سال در آلمان برقرار سازد. با قدرت‌گیری هیتلر، سرکوب مخالفان و میلیتاریزه کردن آلمان که بر بستر خواست توده‌ها نضج می‌گرفت، در دستور کار قرار گرفت.

 جنگ جهانی دوم و اشغال ایران

جنگ جهانی دوم در روز ۱ سپتامبر ۱۹۳۹ (۱۱شهریور۱۳۱۸ ه.ش) با حمله آلمان به لهستان آغاز شد. یک روز بعد در ۲سپتامبر (۱۲ شهریور) دولت ایران رسما بی‌طرفی خود را به طرف‌های درگیر اعلام کرد. حدود دو سال بعد با حمله آلمان به شوروی در ۲۲ژوئن۱۹۴۱ (۱ تیر ۱۳۲۰ ه.ش) شرایط جنگ دگرگون شد و زمینه نقض بی‌طرفی و اشغال ایران فراهم آمد. شوروی و انگلیس در ۵ تیر ۱۳۲۰ ه.ش پیمان همکاری بستند و به‌عنوان نیروهای متفق در برابر آلمان قرار گرفتند. پایداری شوروی در برابر یورش نیروهای نازی برای سرنوشت جنگ اهمیتی حیاتی داشت. در صورت شکست و تسلیم شوروی، بقیه جهان و از جمله انگلیس نیز در برابر آلمان به زانو درمی‌آمدند. برای گریز از چنین سرنوشتی، انگلیس و سپس آمریکا پس از اینکه به جنگ وارد شد و به متفقین پیوست و همه نیروی خویش را برای کمک به شوروی بسیج کرد.  ایران در معرض تهدید ارتش آلمان و نیروهای هوادار آن قرار داشت و چنان‌که دستگاه‌های تبلیغاتی متفقین با شدت هر چه تمام‌تر تبلیغ می‌کردند، بیم آن می‌رفت که با انجام یک کودتا رژیم موجود به یک رژیم هوادار آلمان و دول محور جای بسپارد. (الهی، ۱۳۶۹) این بار هدف آلمان‌ها خرد کردن نیروی دفاعی شوروی، تصرف مسکو و لنینگراد، کی‌یف و رسیدن به چاه‌های نفت قفقاز بود و قصد داشتند پس از آنکه ارتش آفریقایی آلمان که که به دروازه‌های مصر رسیده بود، دفاع انگلیسی‌ها را در هم بشکنند و با ارتش اعزامی به روسیه در ایران تلافی کنند و به هندوستان حمله کنند و با تصرف ذخایر نفت خاورمیانه و منابع حیاتی هند امپراتوری انگلیس را به زانو درآورند. نخست‌وزیر انگلستان، چرچیل در برابر این واقعه دست به سوی شوروی‌ها دراز کرد و با وجود آن همه دشمنی و رقابت و اختلافات سیاسی که بین دو کشور وجود داشت، برای مقابله با خطر مشترک ناچار شد با روس‌ها در صف واحدی قرار بگیرد. با پیوستن شوروی به متفقین، دفاع و حمایت از آن کشور در مقابل تجاوز متحدین، به ویژه آلمان، سرلوحه سیاست خارجی متفقین قرار گرفت و برای رساندن مهمات و وسایل جنگی و دارو به شوروی، نزدیک‌ترین و مطمئن‌ترین راه ایران بود که از خلیج‌فارس تا دریای خزر خطوط راه آهن سراسری داشت. به همین دلیل شوروی و انگلستان درباره حمله و تصرف ایران به توافق رسیدند. مساله دیگری که باعث سوء‌ظن متفقین به رضاخان شده بود، رابطه وسیع سیاسی، اقتصادی و تجاری او با آلمان بود. اما متفقین قبل از اقدام به چنین کاری ابتدا با تسلیم یادداشت مشترکی به ایران، خواستار اخراج کارشناسان آلمانی از ایران شدند که در نظر آنها به‌عنوان ستون پنجم آلمان در ایران عمل می‌کردند و استقلال ایران و منافع متفقین را مورد تهدید قرار داده بودند. اما دولت ایران در جواب آنها اظهار کرد که خدمت کارشناسان آلمانی برای صنایع ایران ضروری است و تعداد آنها هم قابل توجه نیست. به علاوه، ایران بر کار آنها نظارت و مراقبت دارد. (ذوقی، ۱۳۶۸) رضاشاه در این موقع متکی به ارتش ۱۲۰هزار نفری و اعلام بی‌طرفی ایران بود و برای آنکه بهانه به دست متفقین ندهد در ژوئیه۱۹۴۰ (۱۳۱۹ ه.ش) دکتر متین‌دفتری را که تحصیلکرده آلمان بود از نخست‌وزیری برکنار و علی منصور را که به محافظه‌کاری شهرت داشت، به جای او منصوب کرد. دولت‌های متفق که به دنبال بهانه برای حمله به ایران بودند، جواب ایران را قانع‌کننده ندانستند و با ارسال یادداشت مجدد، خواستار خروج کلیه اتباع آلمانی از ایران شدند. رضاخان که از یکسو تحت تاثیر پیروزی‌های هیتلر در شوروی قرار گرفته بود و از سوی دیگر خود را بی‌طرف در جنگ می‌دانست، اخراج آلمانی‌ها را نقض سیاست بی‌طرفی قلمداد می‌کرد و در مقابل متفقین، رویه حفظ وضع موجود و دفع‌الوقت را اتخاذ کرد و حتی متوسل به آمریکا شد تا از تهدید متفقین در امان باشد. انگلستان و شوروی به همراه دولت‌های متفق دیگر، تبلیغات شدیدی را درباره جاسوسی آلمانی‌ها در ایران و آمادگی افکار عمومی دنیا برای حمله و تصرف ایران به راه انداختند. در ۱۶اوت۱۹۴۱ (۲۵ مرداد ۱۳۲۰) سه یادداشت به دولت ایران رسید. یادداشت اول از طرف شوروی و انگلستان بود که پاسخ ایران را قانع‌کننده ندانسته و مجددا اخراج کلیه اتباع آلمانی از ایران و خاتمه دادن به فعالیت جاسوسان آلمانی که ایران را مرکز عملیات خود در خاورمیانه قرار داده خواستار شده و در واقع به دولت ایران اولتیماتوم داده بودند. یادداشت سوم از طرف دولت آلمان و حاوی پیام هیتلر به رضاشاه بود.

هیتلر در پیام خود از مقاومت ایران در برابر فشار متفقین و پیروی از سیاست بی‌طرفی اظهار خوش‌وقتی کرده و اعلام داشته بود که به عقیده او این دوره فشار طولانی نخواهد بود؛ زیرا نیروهای آلمانی در خاک اوکراین مشغول پیشروی هستند و به نواحی شمالی کریمه رسیده‌اند و قصد دارند قسمت‌های دیگری از خاک روسیه را تسخیر و مقاومت آنها را درهم بشکنند. رضاشاه در وضع بسیار مشکلی قرار گرفته بود؛ زیرا از یک طرف اگر با تقاضاهای متفقین موافقت می‌کرد و اقدام به اخراج آلمانی‌های مقیم ایران می‌کرد و اجازه عبور اسلحه و مهمات به جبهه روسیه را می‌داد، مرتکب یک عمل خصمانه نسبت به دولت آلمان می‌شد و از طرف دیگر متوجه خطری که به علت تمرکز نیروهای انگلیسی و هندی در بصره و خانقین و سرحدات عراق امنیت ایران را تهدید می‌کرد ، بود و می‌دانست که انگلیسی‌ها به هر قیمتی شده از تاسیسات نفت جنوب دفاع خواهند کرد. به هر روی رضاشاه که پس از ورود متفقین غافلگیر شده بود، از سفرای ایران در لندن، مسکو و واشنگتن خواست از دولت‌های یادشده تقاضا کند عملیات نظامی را متوقف سازند و با او وارد مذاکره شوند؛ اما آنها نه تنها جوابی ندادند، بلکه تلویحا به سفرای ایران فهماندند که دیگر دیر شده است.

بخشی از مقاله‌‌ای به قلم امیر بدیری