دریاچه‌ای که دیگر نیست!

درباره دریاچه ارومیه آنچه از دیرباز بیش از هرچیز توجه جغرافیا و سفرنامه‌نویسان را جلب کرده است، غلظت زیاد نمک و سایر املاح و در نتیجه نبود ماهی، در آب آن است. در میان تعداد قابل توجه صخره‌ها و جزایر آن، آب قابل شرب و علف تنها در دو جزیره قویون داغی (در اسناد: جزیره شکار) و ایشیک داغی وجود داشت که غیر مسکون بودند. به گفته ژ. دومرگان، محقق فرانسوی که در سال۱۸۸۹ در آذربایجان به سیاحت پرداخت، در گذشته کوششی ناموفق برای اسکان گروهی در جزایر دریاچه به عمل آمده بود. علاوه براین شبه جزیره شاهی -در شرق دریاچه- نیز که به وقت افزایش آب به جزیره تبدیل می‌شد آب شیرین داشت و دارای سکنه بود. به این ترتیب دریاچه ارومیه با جزایری غیر مسکون و آبی فاقد ماهی ـ که صید آن نخستین انگیزه برای رویکرد به دریا و دانش کشتی‌سازی و دریانوردی است - مانعی طبیعی و عمده در ارتباط مستقیم زمینی بین مناطق شرق و غرب آذربایجان بود؛ درحالی‌که اراضی حاصلخیز اطراف آن نه تنها می‌توانست ساحل‌نشینان را به جای دریانوردی جلب اقتصاد کشاورزی کند، بلکه امکان حمل‌ونقل زمینی مسافر و کالا را نیز فراهم می‌آورد. گرچه راه زمینی غیرمستقیم و به‌واسطه دورزدن دریاچه طولانی‌تر بود، ولی این مزیت را داشت که در مسیر آن علوفه و مایحتاج کاروانیان فراهم بود. به گفته ا. فلاندن، به همین دلیل چاروادارهای این راه برای رسیدن به مقصد عجله نداشتند.

کاظم‌بیگی، محمدعلی، دریاچه شاهی و قدرت‌های بزرگ: پژوهشی در کشتیرانی دریاچه ارومیه (عصر قاجاریه)، تهران، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، ۱۳۸۰، صص ۱۳-۱۱