چرا تبعیض قیمتی آنقدرها هم بد نیست؟

والتر ویلیامز

مترجم: جهانگیر بی‌باک

می‌گویند مکانیک‌ها وقتی مشتریشان خانم باشد، هزینه بیشتری از او می‌گیرند. خطوط هوایی از تجار قیمت بالاتری برای خدماتشان مطالبه می‌کنند تا توریست‌های معمولی. شرکت‌های کرایه اتومبیل و هتل‌ها معمولا در تعطیلی آخر هفته نرخ پایین‌تری دارند. شرکت‌های حمل‌ونقل هم برای سالمندان و دانش‌آموزان تخفیف‌هایی قائل می‌شوند. خدمات پمپ بنزین‌های بزرگراه‌ها و مسیرهای بین شهری گران‌تر از رقبای شهری‌شان است. این همه تبعیض‌های قیمتی از کجا می‌آید؟ آیا کسی باید از این تبعیض‌ها به دادگاه شکایت ببرد؟

این واقعیت که فروشندگان از مشتریانشان برای کالاهای مشابه هزینه‌های متفاوتی می‌گیرند به مفهومی ارتباط دارد به نام کشش تقاضا؛ اما اینجا قرار نیست که خیلی عمیق به فوت و فن کار اقتصاددان‌ها بپردازیم. دوباره به مساله جانشینی کالاها فکر کنید. اگر همسری داشته باشید که جاذبه زیادی داشته باشد بی‌شک او در رابطه با شما از امتیازات بیشتری برخوردار است و می‌تواند تقاضاهای بیشماری از شما مطالبه کند. در صورتی که هرچه همسرتان ساده‌تر و بی‌جاذبه‌تر باشد، قدرت چانه زنی کمتری هم دارد، چون انتخاب‌هایش چندان زیاد نیستند. این همان چیزی است که اقتصاددان‌ها «تفاوت‌های جبرانی» می‌نامند.

تمام مساله مربوط به این است که کالا یا خدمت مورد نظر چه جایگزین‌هایی دارد. تاجرها در سفرهای تجاری‌شان گزینه‌های کمتری دارند تا گردشگران سبکبال. خانم‌ها هم وقتی به تعمیرگاه‌های اضطراری می‌روند معمولا کمتر به گزینه‌های دیگر فکر می‌کنند. مردها ممکن است خودشان از امور فنی آگاهی‌هایی داشته باشند یا اینکه حاضر باشند ریسک کمی دربه‌دری و پیاده روی بیشتر را بپذیرند. کسانی هم که شهر به شهر مسافرت می‌کنند بی‌شک اطلاعات کمتری درباره وضعیت هزینه‌های هر شهر دارند، تا کسانی که در آنجا ساکن هستند.

سیاستمداران گویا متوجه نیستند که وقتی قیمت چیزی تغییر می‌کند مردم به دنبال یافتن جایگزین‌هایی برای آن بر می‌آیند. شهر نیویورک مالیات بر سیگار را افزایش داد و قیمت هر بسته آن به طور متوسط به ۷ دلار رسید. چه اتفاقی افتاد؟ بازار سیاه بزرگی برای معامله سیگار به راه افتاد.

در سال ۱۹۹۰ وقتی که کنگره، مالیات فزاینده بر قایق‌های تفریحی، جت‌های شخصی و اتومبیل‌های گرانقیمت وضع کرد، سناتور تد کندی و جورج میچل با شور و شوق در بوق و کرنا کردند که ثروتمندان آمریکا هم سرانجام مجبور شده‌اند سهم منصفانه خودشان از مالیات را بپردازند، اما فروشندگان قایق‌ها اعلام کردند که فروش ۷۷ درصد کاهش یافته است و سازندگان این قایق‌ها در حدود ۲۵ هزار کارگر را منتظرالخدمت کردند. چه شد؟ کندی و میچل خیلی ساده فرض کرده بودند که ثروتمندان بعد از وضع این قانون هم به شکل سابق رفتار خواهند کرد و در نتیجه پول بیشتری به جیب دولت سرازیر خواهد شد. آنها فکر می‌کردند که کشش تقاضا صفر است، یعنی مردم به تغییر قیمت‌ها واکنش نشان نمی‌دهند. مردم همیشه واکنش نشان می‌دهند و تنها نکته‌ای که جای بحث دارد این است که واکنش چه اندازه و در چه زمانی خواهد بود.

بحث کشش تنها به آنچه اغلب اقتصادی تصور می‌شود محدود نیست؛ این مفهوم تقریبا در مورد تمام رفتارهای انسان صادق است. وقتی پدری از فرزندش می‌پرسد که «چه قدر باید تو را تنبیه کنم تا درست رفتار کنی؟» دقیقا مساله کشش در میان است. به عبارت دیگر، قیمت تنبیه بدرفتاری چقدر باید باشد تا کودک را مجبور به درست رفتار کردن بکند؟ خیلی ساده می‌توان نشان داد که چطور مفهوم کشش در اجرای قانون نیز خود را نشان می‌دهد. چقدر باید تنبیه و مجازات در نظر بگیریم تا مجرمان کمتر مرتکب جرم شوند؟

در مقاله بعدی بر حقوق مالکیت تمرکز خواهم کرد، یک مفهوم غیراقتصادی که آثار عظیمی بر اقتصاد دارد.